دوگانه «جنگ یا مذاکره» بر مدار یک مغالطه بنا شد تا اهداف سیاسی سازندگانش را محقق کند؛ مغالطهای که راههای موجود در مسئله چگونگی مواجهه ایران با امریکا را در دو گزینه جنگ و مذاکره محصور کرد. این حصر کردن در دوگانهای کذایی و حذف راههای دیگر حداقل به منظور رسیدن به دو هدف انجام شد:
اول آنکه مردم را از شبح یک جنگ خیالی میترساند و با چنین ترسی آنان به سوی گزینه دوم که تنها گزینه موجود غیراز جنگ معرفی شده، خواهند رفت. شبح جنگ، لولویی میشود که قرار است بیاید و امنیت مردم را ببلعد و گرچه قدر همان قصه لولوی کودکیهایمان، ترسناک است، اما افسانهای بیش نیست. با این حال بسیاری از افسانه بودن آن مطلع نیستند و طبیعی است که بترسند و در مسیری بروند که از این جنگ دور باشد. اما در مقابل تنها یک راه مییابند؛ مذاکره. چه آنکه سازندگان شبح جنگ، فقط یک گزینه دیگر غیراز جنگ برای مردم ترسیم کردهاند؛ مذاکره و لاغیر. اینگونه آنان مردم را به سوی نظر خویش کشاندند و رأیها را در سبد خویش ریختند. طبیعی است در دوگانه جنگ و مذاکره، تودههای مردم به سوی مذاکره بروند؛ خصوصاً وقتیکه تصویر از جنگ فقط شکست است و شکست و نابودی همه تسلیحات ایران در ۱۰ دقیقه! با شبح جنگ آنان نظر خود را به کرسی نشاندند.
دوم آنکه با حصر راههای مواجهه با غرب در دوگانه مذاکره و جنگ، همه مخالفان راه حل خود را که مذاکره بود، جنگطلب معرفی کردند. طبیعی است که وقتی همه چیز در دو راه منحصر شده، اگر کسی با ما نباشد، پس علیه ماست و در راه مقابل! در واقع، سازندگان این دوگانه، مردم را نه فقط از شبح جنگ، بلکه از شبح همه مخالفان مذاکره ترساندند و مخالفان مذاکره، جنگطلبانی معرفی شدند که کشور را به سوی نابودی پیش میبرند. طبیعی است که بسیاری از مردم فریب این مغالطه را بخورند و از مخالفان مذاکره حذر کنند. همان طور که گفتیم سازندگان مغالطه اینگونه خود را و راه حل خود به فضای سیاسی کشور تحمیل کردند؛ با مغالطهای که تبیین غلط بودنش برای مردم هنر و زمان بسیار میخواست.
نکته، اما این بود که راه حلها در این دو گزینه محصور نبود که با عدم یکی، دیگری حتماً اتفاق بیفتد. ما گزینههای دیگر پیش رو داشتیم. توانمندسازی خودمان گزینهای بود برای آنکه کسی جرئت بررسی گزینه نظامی را در مورد ایران به خودش ندهد و جنگ همان شبح افسانهای باقی بماند. جنگ نمیشد، نه برای آنکه ما تن به مذاکره داده بودیم، بلکه برای آنکه طرف مقابل میدانست وارد شدن به جنگ نظامی گرچه به ایران ضربه خواهد زد، اما آنها را هم بی نصیب نخواهد گذاشت. جنگ نمیشد، چون قدرت دفاعی ایران آنقدری بود که اندک تعقل موجود در طرف مقابل، او را از ورود به این معرکه بر حذر میداشت و نه برای آنکه میز مذاکره، حمله نظامی را از ایران دور کرده باشد. اما مهمترین نکتهای که حامیان مذاکره نخواستند متوجه بشوند این بود که مذاکره نه تنها الزاماً به معنای بستن راه جنگ نیست، بلکه گاه اتفاقاً مقدمه جنگ است. مذاکره وقتی برابر نیست؛ مذاکره وقتی برخلاف شعارها و سخنرانیها برد-برد نیست و وقتی قرار است یک طرف امتیاز بدهد و امتیازاتش داده نشود، نقد بدهد و نسیه هم نگیرد، از قضا زمینهساز حمله نظامی است. چه آنکه با مذاکرهای که امتیازاتش یک سویه است، ابتدا اقتدار و قدرت دولت مورد نظر و حس مقاومت ملتش شکسته میشود و وقتی ضعیف شد، حمله نظامی انجام میشود.
۲۲ مرداد ۹۷ را باید به خاطر سپرد؛ روزی که رهبری این دوگانه را در دو جمله ساده شکستند و در خانه اگر کس است، همین دو جمله بس است: «بهطور خلاصه در دو کلمه به ملّت ایران بگویم: جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد.» این موضعگیری را میتوان مهمترین نقطه سخنرانی سهشنبه دانست، دوجملهای که به مردم میگوید میشود که نه جنگ باشد و نه مذاکره؛ راه حل سوم ایستادن ما روی پاهای خودمان است. نه جنگی در کار است و نه ما مذاکرهای خواهیم کرد؛ باید با وحدت و همدلی کار کرد و امور را پیش برد.