عملیات «مطلعالفجر» یکی از عملیاتهایی است که اوایل جنگ تحمیلی انجام شد. ارتفاعات شیاکوه یکی از مناطق اصلی این عملیات بود که پیکرهای تعدادی از شهدای سپاه، تیپ ۵۵ هوابرد ارتش و چند تیپ دیگر در آنجا مانده بود. کار تفحص در چند مرحله در این منطقه انجام شد. مرحله پایانی تفحص را به یکی از نیروهای بومی منطقه به نام آقای بختی گلهدرازی که اهل روستای گورسفید بود محول کردیم. منزل مسکونی خودش در کرمانشاه بود، اما خانه پدریاش همان جا بود. ایشان این خاطره را که مربوط به روزهای آخر تفحص است در منطقه چرمیان و شیاکوه برای من نقل کرد: غروب یک روز که سرد هم بود پیکر یک شهید را تفحص کردم و داخل آمبولانس گذاشتم، اما چون خسته بودم تصمیم گرفتم شب را در منزل پدری نزد مادرم در روستا بمانم و فردا عازم کرمانشاه شوم. آمبولانس را بیرون خانه پارک کردم. صبح که بیدار شدم مادرم گفت: دیشب که آمدی شهیدی با خود آوردی؟ گفتم بله چطور مگه. با ناراحتی و پرخاش گفت: برو شهید را داخل خانه بیاور. گفتم چه شده؟ چیزی نگفت و تأکید کرد برو کاری را که گفتم انجام بده. آمدم شهید را بغل کردم و به داخل خانه بردم.
در این فاصله مادر اتاق مهمانی را آماده کرد. تمام کارهایی را که برای پذیرایی از یک مهمان انجام میداد، انجام داد. پشتی و پتو گذاشت و زیلو و جاجیم پهن کرد و خلاصه هر چه رسم بود برای یک مهمان را انجام داد. پیکر شهید را با احترام خاصی از من گرفت و برد بالای اتاق کنار پشتی گذاشت و خودش دو زانو روی زمین مقابل شهید نشست و شروع به صحبت کردن با شهید کرد. ابتدا از شهید عذرخواهی کرد و بسیار به پیکر شهید احترام گذاشت. من تعجب کردم که چرا مادر چنین میکند، میدانستم خوابی دیده است. خیلی اصرار کردم که بگوید چه خوابی دیده؟ مادرم گفت: این شهید دیشب به خواب من آمد و گفت: آیا سزاوار است که از مهمان اینگونه پذیرایی کنید؟ شما در این شب سرد جای گرم و نرم داخل خانه استراحت کنید و من در کوچه در آمبولانس باشم؟
از کرده خود ابراز پشیمانی کردم، اما مادرم آنگونه که باید معرفتش را به شهدا نشان داد.