احمد بابایی از آن دست شاعرانی است که در میان جوانان طرفدار بسیاری دارد، خوب شعر میسراید و انصافاً خوب هم میخواند، شاید بدین جهت است که ذائقه حاضران در محافل را میشناسد و مخاطب را اقناع میکند. بابایی جزو شاعران دغدغهمند در حوزه ایثار و شهادت به حساب میآید که آثار او گواه ماجراست. با او در خصوص حال و هوای این روزهای ادبیات و شعر آیینی و موضوعات دیگر گفتوگویی انجام دادیم که از نظرتان میگذرد.
شعر آیینی در حال حاضر شرایط نسبتاً خوبی را سپری میکند. شاید بتوان به اندازه انگشتان یک دست شاعر آیینی که با قوت شعر میگویند نام برد. نظرتان در این باره چیست؟
پاسخ این سؤال، دشوار است. برای درک واقعیت شعر آیینی، باید واقعیت روزگارمان را بشناسیم. عصر ما، یکی از نفسگیرترین دورههای تاریخی است. دوره غیبت به خودی خود، تاریک و ترسناک است، طبق آیه شریفه اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا... ما در حال حاضر در چنین دوره تلخ و سختی هستیم. فراوانی ولایتمداران و شکوه تشیع در کشور ما، نباید فریبمان دهد. ما در نزدیکترین زمان به ظهور قرار داریم، البته مشخص است که این حرف، وقت ظهور، معین نمیکند، پاسخ سؤال شما، بدون شناخت حداقلی از زمان زیستنمان امکان ندارد، شعر آیینی، نماد شیعه است. مهمترین، بابرکتترین، اصیلترین و وسیعترین اتفاقات ادبی و هنری کشور ما قطعاً در فضای مذهبی و آیینی است. شعر آیینی، امروز، آبروی ادبیات است.
در خصوص شعری که درباره مدافعان حرم محضر رهبر معظم انقلاب خواندید توضیح بدهید.
دیدار با حضرت آقا آرزو و آبروی شاعران است. آن شعر، چند خصوصیت داشت، اول آنکه، جزو اولین شعرها بود که درباره مدافعان حرم سروده شد و رسماً در تریبونهای عمومی خوانده شد. دوم آنکه آن روزها، شهدای غریب مدافع حرم و جهاد پاسداران حضرت زینب (س) طرح و تبلیغ نمیشد. سوم آنکه، شعر در فضای مرثیه و اشک نبود بلکه به لایههای پنهان و دلایل جهاد جبهه مقاومت میپرداخت. چهارمین نکته، نوع برخورد و تشویق و تحسین منحصر به فرد حضرت آقا بود. لبخند و بغض و تحسینهای مکرر حضرت آقا را به خودم نمیبندم! آن آفرینها و تشویق ها، تقدیر از خون شهدا و قلب سوخته خانواده شهدا بود. برخورد حضرت آقا روحیه دادن به مبارزان جبهه مقاومت بود، به نوعی بنده زبان مدافعان حرم شده بودم. خود شعر، تحت تاثیر شهادت ویژه شهید اسکندری سروده شد. سردار شهید اسکندری، مظلومانه به شهادت رسید و محاسن سپیدش با خون گلویش خضاب و سرش از تن جدا شد و مانند قصه عاشورا سر بریده این شهید، بالای نیزه رفت، هنوز هم با یاد شهید اسکندری دلم میسوزد.
به حضور ممیزی در شعر اعتقاد دارید؟
بدون چارچوب، قانون، مقررات، محدودیت و بدون ممیزی میتوان زندگی کرد؟ هیچ کشوری، هیچ مکتبی، بدون قانون و چارچوب و ممیزی نیست. آنچه ممیزی را معنا میدهد، مرزهای مکتب هاست. یکی از دلایل اصلی گرفتاریهای اعتقادی و بیماریهای فرهنگی ما این است که در طول ۴۰ سال گذشته، نبض مبادی فرهنگی و تبلیغاتی در دست تفکراتی بوده که نه دغدغه دین را داشتهاند نه دلشوره انقلاب را فهمیدهاند.
شما از شاعرانی هستید که دغدغه مسائل روز را دارید، علت چیست؟
علت، اعتقاد به این است که تعریف ما از «شاعر» و «شعر» با دیگر مکاتب ادبی و سیاسی و معرفتی فرق میکند.»
شاعر مومن تافته جدا بافته از مردم نیست. اشرافیت، قاتل وجدان است. داشتن روحیه اشرافی، شاعر و هنرمند را از مردم جدا میکند. شاعر مومن، باید با مردم باشد، از مردم بگوید، برای مردم بخواند... «مردم» در فرهنگ جهادی ما، «خانواده» خدا هستند. رفتن در راه خدا، بدون دلسوزی برای «مردم» امکان ندارد، جهاد شاعر، روشنگری است. شاعر، وقتی زبان مظلومیت و غیرت مردم میشود، مجاهد فی سبیل الله است.
نقطه اوج شعر و ادبیات را کجا میبینید؟
نظر شخصی من این است که «شعر و ادبیات» هنگامی به نهایت اوج و رفعت خود میرسد که پرچم بر زمین افتاده شهدا را از خاک بردارد، شعر، باید برای دین منفعت را به دنبال داشته باشد.