بسمالله الرحمن الرحیم. نهضت مشروطه در اعتراض به وضع موجود، استبداد لجام گسیخته قجری، فقر فراگیر و وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آشفته آن دوران شکل گرفت و در ابتدای امر امیدواریهای بسیاری را نیز به ارمغان آورد. بدیهی است با چنین چشماندازی همه علما و مراجع که دلسوز ملت و مردم بودند، یکصدا و هماهنگ به حمایت از این نهضت برخاستند. اما از همان ابتدا در دل این نهضت دو جریان متفاوت شکل گرفت. یکی روحانیت که بر محور دین حرکت میکرد و دیگر منورالفکرها که از آموزههای غربی الهام میگرفتند. روحانیت شیعه در پی استقرار احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر بود، اما متاسفانه شیوههای عملی این حکم نه در آن ایام و نه حتی در حال حاضر، به شکل منسجمو مقتضی تدوین و تبیین نشده است. مضافاً بر اینکه اساساً در دوره مشروطه، مباحث فقه سیاسی کم بودند و از جهت مقابل کشور در برابر سیل افکار و اندیشههای غربی قرار داشت و همین امر در برخی از روحانیون که بنیانهای علمی قوی نداشتند، نوعی افکار التقاطی را رقم زد.
حتی در دوران مشروطه؟
خیر. در بین علمای طراز اول مشروطه، این التقاط فکری کمتر به چشم میخورد. میزان آشنائی این شخصیتها با حوادث و رخدادهای جهان و ایران و اندیشههای غربی موضوع مهمی بود. در تهران شخصیتی مثل سید محمد طباطبائی جزو سردمداران مشروطه بود که هر چند از نظر علمی و فقهی جایگاه بالائی نداشت، اما از نظر اجتماعی شخصیت مهمی بود. ایشان میگفت علت گرایش ما به مشروطه این بود که گفتند اروپا به خاطر مشروطه به قانون و عدالت دست پیدا کرده است، وگرنه در ذهن ما سابقهای از مشروطه وجود نداشت. اما شیخ فضلالله نوری که هم از نظر فقهی جایگاه بالائی داشت و هم به دلیل آشنائی با زبان فرانسه، کاملاً در جریان موضوعات و مطالب جهانی بود و روزنامههای خارجی را هم تا جائی که به دستش میرسیدند مطالعه میکرد، از همان ابتدا گفت که اگر شعار عدالتخواهی تبدیل به مشروطه شود، با آن موافقت نخواهد کرد.ایشان هنگامی که در حضرت عبدالعظیم (ص) تحصن کرد، در بیانیهای گفت، «امروز فرقههائی پیدا شدهاند که اساساً ادیان و حقوق و حدود شرعی را قبول ندارند. اینها براساس اهدافشان نامهای مختلفی مثل آنارشیسم، نیهلیسم، سوسیالیسم، ناتورالیسم و امثالهم را یدک میکشند. «اولین کسی که در ایران فرقه انحرافی بابیت را «بابیسم» نامید، شیخ فضلالله بود. استفاده از این تعابیر نشان میدهد که شیخ فضلالله بسیار از زمان خود پیشتر و اهل مطالعه و آگاه به جامعه و محیط خود و فضای جهان بوده است.بنابراین کسانی مثل شیخ فضلالله یا مرحوم میرزای نائینی که آگاهیهای علمی حوزوی سطح بالا را دارند و از اوضاع روز دنیا هم آگاهند، گرفتار انحراف نمیشوند. از سوی دیگر به دلیل مطالعات عمیق و گسترده تحت تاثیر کسی هم قرار نمیگیرند و دچار افکار التقاطی نمیشوند.
به نظر شما دلیل مخالفت علمای نجف با شیخ فضلالله چه بود؟
علمای نجف در اینکه آیا مشروطه همان مشروطه مشروعه مد نظر شیخ فضلالله هست یا نه، تردید داشتند. آنها تصور میکردند مشروطه درواقع قیام علیه ظلم و استبداد و طبیعتاً حاوی اجرای احکام شرعی هست. اما شیخ فضلالله با توجه به مبانی غربی مشروطه میدانست که اینگونه نیست و لذا برخلاف مراجع نجف، آن را تجویز نمیکرد.شیخ فضلالله مکرراً به شیوهای که مطبوعات آن زمان در پیش گرفته بودند و مقدمات دینی و به ویژه برخی از شعائر را تحت لوای آزادی به استهزاء گرفته بودند اعتراض داشت، اما علمای نجف به دلیل اولویت دادن به ضدیت با استبداد، به کلی از این جنبه غافل بودند و این امر را گذرا میدانستند. آنها مثل شیخ فضلالله شاهد سوق گرفتن سریع جامعه به سمت اندیشههای الحادی که به شدت توسط مطبوعات ترویج میشدند نبودند.
شیخ فضلالله چقدر تلاش کرد صدای خود را به علمای نجف برساند؟
بله، نامههای متعددی برای آنها نوشت، اما به دستشان نمیرسید. اگر هم میرسید، پیش از او به قدری فضا را علیه او تیره و تار کرده بودند که مراجع نجف اساساً اعتنائی به نوشتههای او نمیکردند. جو بهقدری آشفته و تیره و تار بود که آخوند خراسانی درباره شیخ ابراهیم زنجانی که شیخ فضالله را محاکمه و حکم شرعی اعدام او را صادر کرد، چنین تصوری داشت که هر کسی از ظن خود حرفی میزند و اظهار عقیدهای میکند تا آنکه نامه شیخ ابراهیم به دستم رسید و اطمینان خاطر پیدا کردم، چون او جز راست نمیگوید. اگر این حرف درست باشد، تاثیر معاندان شیخ فضلالله بر علمای نجف کاملاً آشکار میشود. اما یکی از همین علما پس از شکست مشروطه گفت، «انگور برای سرکه ریختیم، شراب از کار درآمد!»
آیا در بین علمای نجف کسانی هم بودند که حرف شیخ فضلالله را بفهمند؟
بله، مرحوم سید محمد کاظم یزدی بود که در پاسخ به این عالم گفته بود، «اگر سرکهساز بودید، میدانستید چقدر بریزید که شراب نشود.» ایشان آنقدر هوش و فراست داشت که دستکم با کسانی ارتباط برقرار و کسب اطلاع کند که از تدین و معتمد بودن او اطمینان صد در صد داشته باشد. ایشان از همان ابتدا با شیخ فضلالله همفکر و همراه بود و میگفت که میخواهند با سیاست لائیک، اسلام را سر ببرند. ایشان پس از شهادت شیخ فضلالله گفت، «امروز فهمیدهام که ایرانیان دین ندارند.» ایشان نگفت مردم ایران، بلکه تعبیر ایرانیان را به کار برد تا نشان بدهد که منظورش سیاستمداران و صاحبان قدرت است.
به نقش روشنفکران در به انحراف کشاندن نهضت مشروطه اشارهای داشته باشید؟
در ابتدا گروههای مختلف در یک نقطه اشتراک داشتند و آن هم تغییر نظام استبدادی قاجار بود، اما در ادامه عناصری چون تقیزادهها، نقویها و تقویها که اکثرشان حتی ملیت ایرانی هم نداشتند، زمام امور را در دست گرفتند.
چهره شاخص این جمع تقیزاده است. از نظر شما او چه شخصیتی دارد؟
تقیزاده بیتردید یکی از متلونترین، متشتتترین و مذبذبترین شخصیتهای سیاسی دوره مشروطه است. او یک روز با انقلاب مشروطه است، روز بعد با پهلویها و یک روز با انگلیسیها. یک روز همراه روحانیت است که با انگلیسیها مخالف هستند و روز بعد به انگلیسیها پناه میبرد.
تنها کاری که انجام نداد، ادای مسئولیت انسانی و ملی در برابر ملت بود. ما ازین افراد در طول تاریخ زیاد داشتهایم و حالا هم فراوان داریم. افرادی که اندیشه سیاسی و حتی انسانی درستی ندارند و هر زمان با توجه به شرایط کاری را انجام میدهند و تخصص عجیبی در بهانحراف کشاندن جریانهای اصلاحی اجتماعی و سیاسی دارند. او در اعدام شیخ فضلالله هم نقش داشت.
در جریان مشروطه افرادی چون ستارخان و باقرخان هم نقش داشتند. میزان تاثیرگذاری آنان را چگونه ارزیابی میکنید؟
بله، افرادی چون این دو مرد مجاهد هم بودند که وجهه ملی و انقلابی زیادی در جامعه داشتند و زحمات فراوانی هم کشیدند، اما متاسفانه پس از مدتی آنها را خلع سلاح کردند و آنان بسیار سرخورده شدند و از مشروطیت بریدند.
با توجه به کنار رفتن علما و روحانیون و مردان مجاهد ملی، سرنوشت مشروطه به چه شکل درآمد؟
مشروطه ماند برای کسانی که از ابتدا با سفارت انگلیس و روس در ارتباط بودند و الگوهای خود را کلاً از غرب میگرفتند. حضور این افراد، راه را برای نفوذ پردامنه و عمیق دول خارجی در ایران باز کرد. اعدام شیخ فضلالله به نظر من اعدام روحانیت و فقاهت و تفکر دینی در ایران بود. علمای سردمدار مشروطه در ایران در انزوا از دنیا رفتند و علمای نجف به کلی از صحنه سیاست کنار زده شدند.
به نظر شما تفاوتهای اندیشه شیخ فضلالله و مرحوم نائینی کدامند؟
به نظر من شیخ فضلالله در شناخت اساس مشروطیت نسبت به مرحوم نائینی دید قویتر و همه جانبهتری داشت. مرحوم نائینی آفت اصلی برای اسلام را استبداد میدید، در حالی که شیخ فضلالله معتقد است با مشکل جدیدی به نام استعمار استبدادی مواجه هستیم. تردیدی نیست که همه علما در پی اجرای احکام اسلام بودند، به همین دلیل وقتی اصل دوم متمم قانون اساسی را که به همت شیخ فضلالله در قانون اساسی گنجانده شد تا از این طریق مجتهدین جامعالشرایط بر مصوبات مجلس نظارت کنند و آنها را با احکام شرع تطبیق دهند، به نجف فرستادند، همه علما و مراجع آن را امضا کردند، در حالی که اگر واقعاً با شیخ فضلالله موافق نبودند، علیالقاعده نباید این کار را میکردند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.