دختر است دیگر؛ قلبش از جنس شیشه است و احساسش از جنس آب. روحش به لطافت شبنم صبحگاه است و وجودش، چون تلألؤ خورشید در گاه طلوع، اما همین موجود ظریف و حساس پایش که بیفتد از سنگ سختتر میشود و از کوه استوارتر. کم نداریم از این دست زنان و دخترانی که عزیز خانه بودند و نازپرورده مادر و پدر، اما جایش که رسیده در قامت استوار یک مبارز قد راست کردهاند و زیر سختترین شکنجهها و جانکاهترین سختیها خم به ابرو نیاوردهاند و آنچنان مقتدرانه ایستادهاند که کمتر مردی به پای اقتدارشان رسیده است. رضوانه میرزادباغ دختر خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) یکی از همین دختران سرزمین ایران است که شاید در سایه شهرت و اقتدار مادر کمتر فرصت پرداختن به شجاعت و صلابت این دختر مبارز سرزمینمان فراهم شده است. دختری که در عنفوان نوجوانی و در شرایطی که بسیاری از دختران همسن و سالش در سایه ساختار فرهنگی، اجتماعی حکومت پهلوی به دنبال لباس و مدل موی مد روز بودند رضوانه در کنار مادرش همچون سربازی فداکار و مریدی بیپروا ایستاد و مبارزه کرد و در این مسیر تا سیاهچالههای زندان ساواک هم پیش رفت و تحت سختترین شکنجهها قرار گرفت، اما کوچکترین رخنهای در ارادهاش ایجاد نشد. روز میلاد باسعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر را بهانهای کردیم تا رضوانه دباغ دختر مبارز انقلاب را از زبان خودش به شما معرفی کنیم.
شما تربیتیافته مادری هستید که یکی از شناختهشدهترین مبارزان انقلاب است و تنها زنی است که از سوی حضرت امام به عنوان فرمانده سپاه برگزیده میشود. به عبارت دیگر خانم دباغ بخشی از تاریخ مبارزات انقلاب است و یکی از مقتدرترین زنان شناختهشده در تاریخ کشور است. از سوی دیگر ما شاهد همراهی شما در این مبارزات هستیم که در کنار مادر به زندان میروید، شکنجه میشوید و نقشآفرینی میکنید که بیتردید این همراهی داوطلبانه بوده است. راز موفقیت مادرتان را در همراه کردن شما به عنوان فرزندانشان در چه میدانید؟
مامان زمانی اقتدارشان به نمایش درمیآید و موفقیتآمیز است که با مهر و محبت مادری و مهر و محبت همسری آمیخته است. جذبه ما همین مهر و محبت است و اگر ما با جوان امروزی با همین شیوه رفتار کنیم قطعاً اسلام را با جان و دل میپذیرند بلکه خودشان هم مثل همان عزیزانی رفتار میکنند که در دوران انقلاب و دوران جنگ تحمیلی جانشان را که عزیزترین چیز است فدای اسلام کردند و انقلاب را آبیاری کردند. امروز هم شاهد هستیم که شهدای مدافع حرم همین سیره را در پیش گرفتهاند. ما باعث میشویم فرزندانمان مصمم، معتقد، راسخ و پویا باشند یا نباشند. چقدر دغدغه من مادر این است که جوانم آگاه شود بدون افراط و تفریط. درد عظیم انقلاب ما جناحی و سیاسیبازی کردنهاست. در حالی که دستور قرآن و فرمایش معصوم خیلی وقتها با عملکرد من نوعی که به اسم یک مسلمان باید در محیط خانه به فرزندانم به همسرم خدمت ارائه کنم مغایرت دارد. اگر ما نسبت به هر کدام از وظایفی که در قبال خانواده و اطرافیانمان داریم کم گذاشته باشیم امروز دچار دغدغه میشویم. اگر هر کدام از ما تکلیفمان را به درستی انجام میدادیم امروز قطعاً نباید جوانمان به این حد دچار چالش و انحراف میشد.
پس به باور شما چالش اصلی امروز ما تضاد میان حرفها و عملکردهاست و نمیتوان همه چیز را به بحث بازی دشمنان و برنامهریزیهای آنان نسبت داد. درست است؟
گرچه بخشی از این ماجرا با بازی دشمن شکل گرفته باشد، اما در عمل وقتی بچههای ما میبینند ما آن چیزی که باید، نیستیم و نتوانستیم به جایگاه حقیقی انسانیت خودمان برسیم و تکریم خود و جوانانمان که عزت اسلامی را عملاً حس کنند. عنایاتی که در فرمایشات رهبری میبینیم که دقیقاً عالمانه و قاطعانه و سرشار از امید جوانان را مورد خطاب قرار میدهند ما هم باید الگو بگیریم و نباید کلاممان به گونهای باشد که جوانمان دچار یأس شود چراکه یقیناً ما با این کارمان به دشمن کمک میکنیم تا به هدفش برسد. از سوی دیگر باید رفتار ما برای جوانمان قابل لمس باشد و نمایشی رفتار نکنیم. دشمن بیش از حد تبلیغات میکند، اما ما در همین موقعیت انقلاب خیلیها را میبینیم در همین انقلاب امام را ندیده منقلب شده، حتی در خانوادههایی که هنوز تفکر دوران رژیم قبل بر آنها حاکم است فردی خودش منقلب شده و امروز یکی از جوانان موفق دانشگاه گفتمان انقلاب اسلامی است که زیر نظر مقام معظم رهبری درس پس میدهد این جوان، چون خودش هم هدفمند کار کرده لطف خدا هم شامل حالش شده است. نفس با ما بازی میکند جوان ما اینها را با زندگی ما، رفتار ما و مسائلی که در جامعه و حکومت اسلامی اصلاً نباید عنوان میشد؛ مسئول الگوست و نباید جز خدمتگزاری سر از پا بشناسد. به هر حال مسئولان زحمت میکشند منکر آن نیستیم همانطور که یک مادر باید نهایت تلاشش را بکند تا خانوادهاش را به خوبی اداره کند و خدا از او راضی باشد، مسئولیت مملکت هم سنگین است ولی رسالت عظیمی است و عنایتی به مسئولان شده است که باید آن را پاس بدارند و اگر نمیتوانند آن را محول به دیگری کنند.
خانم دباغ شما در دورهای به دنیا آمدید و رشد کردید که فضای جامعه از امروز بسیار متفاوت بود. حکومت پهلوی در رأس کار قرار داشت و فضای کلی جامعه را به سمت بی بند و باری سوق میداد. چه شد که شما به عنوان یک دختر نوجوان تحت تأثیر این فضا قرار نگرفتید و در آن هضم نشدید و حتی در عوض در کنار مادر در قامت یک مبارز ظاهر شدید آنهم مبارزی که تا آخر راه پیش میرود و حتی زیر شکنجههای ساواک خم نمیشود؟
خانواده متفاوت و مادر و پدر متفاوت است. تلاطم درونی که مادر داشتند و همچنین خواست خود من نوعی در هر مسیری که قرار میگیرم میتواند مثمر ثمر باشد، اما در زندگی ما و منش ما، تربیت ایشان بسیار عمیق و تأثیرگذار است. اینکه خود مامان کجا تربیت شدند نقش پدر و مادر ایشان در این تربیت و به همین صورت وقتی استادی ایشان را طبق تکاپوی پدرم آیتالله سعیدی پذیرفتند. همه اینها در کنار هم موجب شد تا شرایط و تربیت متفاوتی برای ما رقم بخورد. حقیقت زندگی این است که انسان باید رشد کند و امیرالمؤمنین میفرمایند فرزند زمانه خودتان باشید و بر ما حجت تمام است. آن زمان هر کس زندگی خودش را میکرد. آقا امام حسین (ع) میفرمایند نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم بروید. مامان اینها را از استادشان آیتالله سعیدی یاد گرفتند. نکته تربیتی مامان بیشتر عملکردی است. من در خانه دارم زندگی مامان را میبینم و بعد همراه مامان پای سخنرانی ایشان میرفتم و مینشستم و صحبتها و عملکرد مامان را با یکدیگر مطابقت میدادم؛ که اگر تضاد وجود داشت طبعاً شما تحت این تضاد دچار دوگانگی میشدید و هیچگاه دریافت شما این نبود که باید در مسیر تعالی و عدالتخواهی گام بردارید.
صد در صد. ما در کنار اینکه فرزند مامان بودیم و هستیم پا به پای شاگردان مامان در محیط خانه هم تعلیم میدیدیم. ما در خانه هفت دختر بودیم ولی مامان، چون مسئولیت سنگینتری داشتند و هدفشان مقدس بود از همان موقع شاگردپروری میکردند. خانمهایی که پای جلسه سخنرانی مامان میآمدند دخترانشان را همراه میآوردند و ما برای این دختران هم برنامه داشتیم. مواقعی شوخی و بازی و خنده بود و برخی مواقع هم برنامههای فرهنگی گروهی همچون سرود و تواشیح و تئاتر داشتیم. همه اینها با همکاری یکدیگر بود و همه در مجموعهای با هدایتگری مامان در کنار هم بودیم. به همراه این کار گروهی فرهنگی پای سخنرانی آیتالله سعیدی و سخنرانی شهید صالحی هم مینشستیم و در نهایت اینکه مکتبی تربیت شدیم.