اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أهل بیته الأَطیبین الأَنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بِهم نَتولّیٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلی الله».
مقدم شما سوگواران امام کاظم (صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه) را گرامی میداریم، امیدواریم ذات اقدس الهی این مراسم سوگ و ماتم را به پیشگاه ولیّ عصر (ارواحنا فداه) اهدا کند و به آن حضرت تعزیت عرض میکنیم و از خدای سبحان مسئلت میکنیم به برکت قرآن و عترت، همه ما در کنار سفره اهل بیت عصمت و طهارت متنعّم فرماید.
بحثهای روز پنجشنبه درباره نهج البلاغه بود؛ این کتاب نورانی که ۲۴۱ خطبه و ۷۹ نامه داشت، بحثش به پایان رسید. رسیدیم به کلمات حکیمانه آن حضرت که ۴۷۳ کلمه حکیمانه است.
به کلمه ۳۱ رسیدیم؛ در کلمه ۳۱ حضرت ایمان و کفر را مشخص کرد که ایمان چیست؟ و عناصر محوری ایمان چیست؟ بعد به کفر ـ. معاذالله ـ. پرداخت: «سُئِلَ عَنِ الْإِیمَانِ (علیه السلام) فَقَالَ: الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَی الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی]إِلَی الْخَیْرَاتِ»؛ فرمود: ایمان چهار رکن دارد: یکی صبر است و یکی یقین و یکی عدل و یکی جهاد، آنگاه هر کدام از این عناصر و ارکان چهارگانه را تشریح کردند.
امروز، چون روز شهادت امام کاظم (صلوات الله و سلامه علیه) است، بیان نورانی امام کاظم در همین زمینه ـ. در آن وصایایی که به هشام فرمود: ـ. مطرح است. امام کاظم (سلام الله علیه) در آن وصایایی که مرحوم کلینی نقل کرد و دیگران هم نقل کردند، به هشام فرمود: هشام! «إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ»؛ [۱]خدا دو حجّت و دو برهان برای هدایت مردم نصب کرد: یکی انبیا و مرسلین و ائمه و معصومین (علیهم السلام) از بیرون، یکی هم عقل و خردمندی از درون. یک چراغی در درون روشن کرد به نام عقل، یک چراغی هم از بیرون روشن کرد به نام وحی. انسان با هماهنگی این عقل و شرع باید هم راه را خوش تشخیص بدهد، هم خوب طی کند. اینکه میگویند: «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ»؛ [۲]معنای آن این است هر چه را که عقل استدلالی فهمید، نقل هم آن را تأیید میکند؛ منتها این قاعده، چون در روایات نیست و در کلمات معصومین (علیهم السلام) نیست و جزء مصطلحات فنی است بدون نقص نیست، چون عقل در مقابل شرع نیست، شرع مقابل ندارد؛ شرع فقط حکم خداست «و لاغیر». اراده ازلی تنظیم میکند جهان را که خلق کرد، با این جهان چگونه باید رفتار کرد؟ انسان را که خلق کرد، انسان چگونه با خودش رفتار کند؟ چگونه با جهان رفتار بکند؟ تنها عامل تنظیم قواعد شرع، اراده ازلی خداست «و لاغیر». شرع مقابل ندارد، باید گفت: آنچه را که دلیل عقلی به آن رسید، دلیل نقلی هم آن را تأیید میکند و آنچه را که دلیل نقلی فتوا داد، دلیل عقلی اگر برسد همان را تأیید میکند. عقل و نقل هماهنگ هستند، نه عقل و شرع! چون شرع قانونگذار است و عقل قانونشناس، هرگز قانونی عقلی نیست که عقل قانون وضع کند؛ زیرا همه قوانین قبل از پیدایش عقل حکیمان موجود بود، بعد از مرگ آنها هم هست. هیچ عقلی قانون وضع نمیکند، هیچ چراغی حرف نمیزند. شرع صراط است و عقل سراج، بین چراغ و راه خیلی فرق است. راه را مهندس احداث میکند و تنظیم میکند، چراغ این صراط را میفهمد. به نحو سالبه کلیه، ما هیچ قانون عقلی نداریم که عقل قانونگذار باشد. عقل یک چراغ قوی است که قانونشناس است. آنچه در جهان هست، یا با تجربه حسّی یا با نیمه تجرید ریاضی یا با تجرید کلامی یا بالاتر با تجرید فلسفی یا برتر با تجرید عرفان نظری، این میفهمد. کار چراغ فهمیدن و کشف کردن است، نه قانونگذاری! این قوانین قبلاً بود، بعد از مرگ حکیمان و متلکمان و حکماء هم هست. اینکه وجود مبارک امام کاظم فرمود: خدا دو حجّت دارد، یعنی یکی از بیرون به نام انبیا و اولیا که حرف خدا را میرسانند و یکی هم از درون که عقل باشد، عقل هم حرف انبیا و اولیا را میفهمد.
این بیان نورانی امام کاظم (سلام الله علیه) با سه چهار بخشی تشریح شده است. فرمود: اگر کسی اهل گرایشهای باطل باشد، او فتیله چراغ عقل را پایین کشیده است. برخی از افرادند که عقلشان خاموش است، با چراغ خاموش حرکت میکنند، خودشان این چراغ را پایین کشیدند. اگر کسی گرایش به شهوات داشت، «فَقَد أطفَأَ نورُ عَقلِهِ»؛ این چراغ را یا خاموش کرد، یا پایین کرد و مانند آن.
یک بیانی مرحوم طُریحی صاحب مجمع البحرین، در مجمع البحرین ذیل لغت «عَقَلَ» دارد، آنجا این حدیث مرسل هست؛ میگوید عقل شرع درونی است و شرع عقل بیرونی است. [۳]منظور او از شرع، همان دلیل نقلی است. اینجا وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که عناصر محوری ایمان را ذکر میکند، میفرماید یکی صبر و بردباری است، یکی یقین است، یکی عدل است و یکی جهاد، آن وقت اینها را شرح میدهد. مجموعه اینها در ذیل خطبه سیزده این کتاب تمام نهج البلاغه است. خود سید رضی (رضوان الله علیه) هم در پایان این شماره سی و ۳۱ اعتراف میکند، میفرماید: «وَ بَعْدَ هَذَا کَلَامٌ تَرَکْنَا ذِکْرَهُ خَوْفَ الْإِطَالَة»، اینها جزء کلمات جداگانه حضرت نیست. حضرت یک خطبه مفصلی دارد که این دو بخش مربوط به تشریح ایمان و تشریح کفر، گوشهای از آن خطبه نورانی سیزده است که خطبه مفصل است.
فرمود: یکی صبر و بردباری است؛ صبر را تشریح میکند که صبر چهار شعبه دارد: «عَلَی الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ»؛ این هم روانشناسی است، هم روانکاوری است و هم اهدای یک سلسله مسائل تازه است. فرمود: صبر چهار شعبه دارد. مستحضرید قرآن کریم اجر صابران را فراوان کرده است که درباره صابران دارد: ﴿یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾؛ [۴]﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ نه یعنی بیحساب، چون هیچ کاری از کارهای الهی بیحساب نیست: ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾، [۵]هر چیزی نزد خدا اندازه دارد، یک؛ هر کار الهی روی اندازه است، دو؛ ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾، [۶]﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ نظم و نزد خاص در کارهای الهی مشهود است.
درباره صابران فرمود: ﴿یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾؛ یعنی به حساب در نمیآید. خدا چقدر به اینها عطا میکند به حساب درنمیآید. برای کارهای عادی فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾؛ [۷]مرتبه ضعیف. ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾، [۸]یک متوسط. ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ﴾؛ که در بخش پایانی سوره «بقره» است، ﴿کَمَثَلِ﴾ کسی است که ﴿أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛ [۹]یک حبّه بشود هفت خوشه، هر خوشهای ده دانه، بشود هفتصد تا. ﴿وَ اللّهُ یُضَاعِفُ﴾، اگر این به معنی ضِعف باشد نه چند برابر، میشود ۱۴۰۰ تا؛ اما آن ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، دیگر به حساب درنمیآید. صابران جزء کسانیاند که ﴿یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾؛ به حساب در نمیآید و از طرفی هم اینها را معطّل نمیکنند.
یک روایت نورانی مرحوم کلینی نقل کرد که فقیر صابر، قبل از غنی مؤمن و متوحّد و باتقوا وارد بهشت میشود؛ [۱۰]برای اینکه او بحث سؤال و جواب ندارد. سؤالی از او نیست که آن نعمت را چکار کردی؟ آن مسئولیت را چکار کردی؟ فلان پُست را چکار کردی؟ او کاری نداشت که انجام بدهد یا ندهد. «علی أی حال» کار الهی هرگز بیحساب نیست.
«وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الشَّوْقِ»؛ انسان وقتی مشتاق یک چیزی باشد، صبر میکند تا به مورد شوقش برسد. حضرت این چهار مورد تفصیل میدهد. «وَ الشَّفَقِ»؛ یعنی هراس. اگر کسی از چیزی بترسد، صبر میکند که خطر برطرف شود. «وَ الزُّهْدِ»؛ یعنی بیرغبتی، چون زهد اگر چنانچه با «فی» استعمال بشود به یک معناست، با کلمه «عن» استعمال بشود به یک معناست، ﴿وَ کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ﴾؛ [۱۱]یعنی بیرغبت بودند. اگر کسی نسبت به چیزی بیرغبت باشد اگر به آن نرسید صبر میکند. «وَ التَّرَقُّبِ» و آمادگی. حالا شرح این چهار شعبه این است: آن عناصر اصلی چهار تا هستند؛ یعنی چهار رکن دارند، هرکدام از این چهار رکن به شعب فرعی وابسته است یا شعب فرعی از آنها منشعب میشوند. «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»؛ اگر کسی مشتاق بهشت باشد، اگر به شهوتها نرسید صبر میکند. منشأ این صبر، «شوق إلی الجنة» است. «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»؛ کسی که از آتش میهراسد، از حرام پرهیز میکند، صبر میکند. وقتی پیشنهاد حرامی به او دادند صبر میکند، نمیپذیرد. «وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ»؛ زهد در دنیا یعنی بیرغبتی. اگر نسبت به زرق و برق دنیا بیرغبت بود، حوادث تلخی که رخ داد او تحمل میکند. این میشود صبر «عند المصیبة». «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی]إِلَی الْخَیْرَاتِ»؛ اگر کسی منتظر مرگ باشد؛ یعنی؛ بداند مرگ در کمین است میگوید قبل از اینکه من فرصت را از دست بدهم، کار خیر را سریعتر انجام بدهم، این طور نگویم که بعداً انجام میدهم. من که مرگ در کمین من است، چرا کار خیر را به عقب بیاندازم؟
این صبر را در روایات دیگر به سه قسم تقسیم کردند، گفتند: صبر «عن المعصیة» است، صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» است صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است. [۱۲]صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة»؛ یعنی اعراض بکند و از گناه بپرهیزد، با اینکه مورد علاقه بدنی اوست صبر کند از معصیت. رخدادهای تلخی که پدید آمد به نام مصیبت، صبر کند «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ». اعمال خیر، چون دشوار است، صبر کند «عَلَی الطَّاعَةِ». صبر «عَلَی الطَّاعَةِ»، صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة» و صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» در این بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) آمده است. [۱۳]به هر حال انسان یا شوق به بهشت دارد یا ترس از دوزخ یا بالاتر از اینها به نام محبّت که فرمود: خود حضرت امیر من خدا را روی محبت عبادت میکنم.
این کلمه عشق از لطیفترین تعبیرات روایی ماست. متأسفانه به دست دیگران افتاد و زمینی شد و مبتذل شد. مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد دوم کافی این روایت نورانی را نقل میکند که «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»؛ [۱۴]فاضلترین و برجستهترین مردم کسانیاند که نماز را «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» [۱۵]نخوانند یا «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» [۱۶]نخوانند. آن محبّت والا را میگویند عشق. کسی که به محبوب خود، به معبود خود و به مقصود خود عشق میورزد، با نماز مُعانقه دارد. دیدید دو تا برادر یا دو تا دوستی که سالیان متمادی یکدیگر را ندیدند، مُعانقه میکنند؛ یعنی «عُنُق» به «عُنُق»، گردن به گردن با یکدیگر تماس دارند. فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا»، [۱۷]برترین مردم کسانیاند که با نماز مُعانقه کنند و به نماز عشق بورزند این «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» نیست.
وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بیست سال قبل از جریان کربلا، وقتی جنگ صفین را میخواست به پایان برساند، یک روزی از صفین به کوفه برمیگشت؛ در بین راه قبل از اینکه به کوفه برسد به یک سرزمینی رسید، دیدند حضرت از این اسب و مَرکب پیاده شد، با دستان مبارکشان اشاره میکنند: «هَاهُنَا هَاهُنَا»؛ [۱۸]همین جاست! همین جاست! مقداری خاک این منطقه را گرفتند، بو کردند، از مَرکب پیاده شدند، دو رکعت نماز خواندند و بعد اشک ریختند. به حضرت عرض کردند اینجا چیست؟ چه کسی میآید؟ چه خبر است اینجا؟ فرمود: «مَصَارِعُ عُشَّاق»؛ [۱۹]اینجا جایی است که عاشقان شربت شهادت مینوشند. از ظریفترین تعبیرات دینی ما عشق است، اما وقتی بیگانه این را از آسمان به زمین آورد به این صورت درآمد که در بعضی از روایات فرمودند: این برای دلهایی است که از محبّت الهی خالی است. فرمود: اینجا عاشقان میآرمند؛ «مَصَارِعُ عُشَّاق». روز دوم محرم که وجود مبارک سید الشهدا (سلام الله علیه) بعد از بیست سال وارد شد، شنیدند که آنجا کربلاست، فرمود: «ههَاهُنَا مُنَاخُ رِکَابِنَا» این «ههَاهُنَا مُنَاخُ رِکَابِنَا» را بیست سال قبل از کربلا، وجود مبارک حضرت امیر فرمو!. آن روز دوم محرم وجود مبارک سید الشهداء فرمود: اینجاست که شترها باید زانو بزنند، اینجاست که بچههای ما را سر میبرّند، اینجاست که اطفال ما را ذَبح میکنند و مانند آن. [۲۰]فرمود: بالاترین مردم کسانیاند که نسبت به ذات اقدس الهی محبّت داشته باشند و روی علاقه عبادت کنند. «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی]إِلَی الْخَیْرَاتِ»، اینها شرح صبر است که صبر گرچه به سه قسم تقسیم شده است و، اما عناصری که بتواند حدود این صبر را تشریح کند در بیانات حضرت امیر به این معناست.
بعد به مسئله یقین میرسند که میگویند یقین هم چهار شعبه دارد که ـ. إنشاءالله ـ. امیدواریم همه ما به این فضائل نفسانی و قرآنی و روایی برسیم.
من مجدّداً این روز را به همگان تعزیت عرض میکنم و مقدم همه شما را گرامی میداریم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به برکت قرآن و عترت، نظام ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید!
خطر بیگانگان را به استکبار و صهیونیسم برگرداند!
این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر آسیب و گزندی محافظت بفرماید!
اقتصاد این مملکت و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّاش به بهترین وجه حل بفرماید!
بین ما و قرآن و عترت در برزخ و قیامت جدایی نیاندازد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[۱]. الکافی (ط ـ. الإسلامیة)، ج. ۱، ص. ۱۶.
[۲]. اصول الفقه (مظفر)، ج. ۱، ص. ۲۰۸.
[۳]. مجمع البحرین، ج. ۵، ص. ۴۲۵؛ «وَ فِی حَدِیثِ عَلِیٍّ ع. الْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ دَاخِلٍ، وَ الشَّرْعُ عَقْلٌ مِنْ خَارِج».
[۴]. سوره زمر، آیه ۱۰.
[۵]. سوره قمر، آیه ۴۹.
[۶]. سوره رعد، آیه ۸.
[۷]. سوره نمل، آیه ۸۹؛ سوره قصص، آیه ۸۴.
[۸]. سوره انعام، آیه ۱۶۰.
[۹]. سوره بقره، آیه ۲۶۱.
[۱۰]. الکافی (ط ـ. الاسلامیة)، ج. ۲، ص. ۲۶۰؛ «.. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع. قَالَ: إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِینَ یَتَقَلَّبُونَ فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِیَائِهِمْ بِأَرْبَعِینَ خَرِیفاً ثُمَّ قَالَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلَ ذَلِکَ إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِکَ مَثَلُ سَفِینَتَیْنِ مُرَّ بِهِمَا عَلَی عَاشِرٍ فَنَظَرَ فِی إِحْدَاهُمَا فَلَمْ یَرَ فِیهَا شَیْئاً فَقَالَ أَسْرِبُوهَا وَ نَظَرَ فِی الْأُخْرَی فَإِذَا هِیَ مَوْقُورَةٌ فَقَالَ احْبِسُوهَا».
[۱۱]. سوره یوسف، آیه ۲۰.
[۱۲]. الکافی (ط ـ. الإسلامیة)، ج. ۲، ص. ۹۱؛ «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَة».
[۱۳]. الکافی (ط ـ. الإسلامیة)، ج. ۲، ص. ۹۱.
[۱۴]. الکافی (ط ـ. الإسلامیة)، ج۲، ص. ۸۳.
[۱۵]. علل الشرائع، ج. ۱، ص. ۵۷.
[۱۶]. علل الشرائع، ج. ۱، ص. ۵۷.
[۱۷]. الکافی (ط ـ. الإسلامیة)، ج۲، ص. ۸۳.
[۱۸]. وقعة صفین، ص. ۱۴۱ و ۱۴۲؛ «.. إِلَی عَلِیٍّ فَأَتَیْتُهُ بِکَرْبَلَاءَ فَوَجَدْتُهُ یُشِیرُ بِیَدِهِ وَ یَقُولُ: هَاهُنَا هَاهُنَا فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَ مَا ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: ثَقَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ یَنْزِلُ هَاهُنَا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِنْکُمْ وَ وَیْلٌ لَکُمْ مِنْهُمْ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: مَا مَعْنَى هَذَا الْکَلَامِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: وَیْلٌ لَهُمْ مِنْکُمْ تَقْتُلُونَهُمْ وَ وَیْلٌ لَکُمْ مِنْهُمْ یُدْخِلُکُمُ اللَّهُ بِقَتْلِهِمْ إِلَی النَّارِ وَ قَدْ رُوِیَ هَذَا الْکَلَامُ عَلَی وَجْهٍ آخَرَ أَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلَامْ قَالَ: فَوَیْلٌ لَکُمْ مِنْهُمْ وَ وَیْلٌ لَکُمْ عَلَیْهِمْ قَالَ الرَّجُلُ: أَمَّا وَیْلٌ لَنَا مِنْهُمْ فَقَدْ عَرَفْتُ وَ وَیْلٌ لَنَا عَلَیْهِمْ مَا هُوَ؟ قَالَ: تَرَوْنَهُمْ یُقْتَلُونَ وَ لَا تَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ».
[۱۹]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۱، ص. ۲۹۵.
[۲۰]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص. ۹۷.
منبع: بنیاد اسراء