کنترلی بر احساساتمان نداریم و هر آنچه به ذهنمان میآید به زبان آورده یا مینویسیم. شاید، چون منطق را بوسیده و کنار گذاشتهایم. طوری که گاه شبیه هولیگانهای انگلیسی میشویم؛ همانقدر افراطی و همانقدر فاجعهبار.
گاه به صفحه شخصی یک داور، بازیکن یا مجری تلویزیونی یورش میبریم و آبروی ملتی را خدشهدار میکنیم. گاه، اما با چشم بستن بر واقعیت، با استفاده از تریبونی که در دست داریم، شمشیر را علیه خودیها از روبسته و همهچیز را لت و پار میکنیم، بدون اینکه با فروکش کردن احساساتمان، نگاهی منطقی و همهجانبه به موضوع داشته باشیم و واقعیت را ببینیم.
بارها آنها را که با هجوم بردن به صفحات شخصی دیگران آبروریزی میکنند، نکوهش میکنیم. یا حتی کرش را بابت لحن غیرمنطقی و تندی که دارد و جملات تحقیرآمیزی که به کار میبرد، اما خود نیز درست به همان روش گام برمیداریم و با همان سبک و سیاق مینویسیم. فقط، چون کنترلی بر احساسات خود نداریم و بدتر از همه اینکه خود را محق میدانیم. بیآنکه حقی برای دیگران قائل شده یا تلاشی برای یافتن واقعیت بکنیم؛ چراکه واقعیت تنها همان چیزی است که ما میبینیم و ما میدانیم. نگاه نادرستی که به برخی اجازه میدهد هر آنچه را به ذهنشان میرسد، در کامنتهایی شرمآور برای دیگران بنویسند. نگاهی که این اجازه را به سرمربی تیمملی میدهد تا منتقدانش را با بدترین الفاظ تحقیر کند و به رزم بطلبد، اما چه تفاوتی بین ما و آنهاست؟ بین ما که بارها با نگاهی موشکافانه رفتار برخی هواداران فوتبال را نکوهش میکنیم و آنها را هوادارنما میخوانیم و بیآنکه افسار بزنیم بر احساسات و منطق افسارگسیخته خود، شروع میکنیم به انتقاد آن هم با الفاظی تحقیرکنندهای، چون «تا بزرگ نشدهای برنگرد.»
گاه تصور میشود که نرود میخ آهنین برسنگ که بعد از این همه انتقاد و نکوهش، نه کرش دست از لفظ ناخوشایند خود برمیدارد و نه آن هواداری که تنها فحاشی به دیگران را راه بیان اعتراضش میداند، از تصمیم خود کوتاه میآید. اما واقعیت میتواند چیز دیگری باشد. واقعیت میتواند این باشد که حرف و عمل نکوهندهها یکی نیست. مسئلهای که میتواند تأثیر قلم و آنچه را که به رشته تحریر در میآورد، تا حد زیادی پایین آورده و حتی هیچ کند!
نگاهی گذرا به انتقادهایی که بعد از جامجهانی و در خلال آن به تیم ملی و برخی بازیکنان میشد، خود گواه همین است. گواه اینکه ما هنوز یاد نگرفتهایم با افسار زدن به احساسات خود، با نگاهی منطقی به مسائل نگاه و اصولی انتقاد کنیم که اگر اینطور نبود، بازی به بازی شروع نمیکردیم به زیر سؤال بردن بازیکنان به بدترین شکل ممکن و بعد از آن به سخرهگرفتن آنها بابت تصمیماتی که، چون برخی انتقادات، اسیر احساسات است. احساساتی که اگر کنترل نشود، میشود انتقادهایی نابجا و تند، میشود تصمیم ناگهانی برای خداحافظی، میشود کلمات رکیک و ناشایست پای پستهای دیگران یا حتی جملاتی سخیف و تحقیرآمیز برای کوچککردن مخالفان و منتقدان دیگر! احساساتی که امروز همه ما را درگیر خود کرده، خود مایی که دیگران را بابت آن نقد میکنیم و به استیضاح میکشیم!