ابوالقاسم نخساز زمانی از رزمندگان ارتشی است که در دانشکده ارتش افتخار آشنایی با شهیدان بزرگی، چون علی صیاد شیرازی و محمد نوژه را پیدا میکند. نخساز در دوران دفاع مقدس در قسمت لجستیک حضور داشت و در گفتوگو با «جوان» مروری بر خاطراتش با این دو شهید بزرگ دفاع مقدس دارد.
شما ورودی چه سالی از ارتش بودید و در زمان جنگ در کدام قسمت حضور داشتید؟
من ورودی ۱۳۴۲ و خروجی ۱۳۴۶ بودم. شهید نوژه همدورهای من بود و بعدها خلبان شد و در آسمان کردستان به شهادت رسید. صیاد شیرازی یک سال بعد از من به ارتش آمد و یک سال بعد از من فارغالتحصیل شد. زمان جنگ لجستیک و تدارککننده عملیات بودم و به طور مستقیم در عملیات شرکت نداشتم. لجستیک یعنی تأمینکننده تمام مایحتاج یک عملیات. هم دورهای بودن با این عزیزان و این شهیدان بزرگترین افتخار زندگیام است.
شهید صیاد شیرازی از همان دوران دانشجویی چطور انسانی بودند؟
شهید صیاد شیرازی به امریکا هم رفت و دوره توپخانه لیزری دید و پس از بازگشت سروان بود. سروانها را معمولاً استاد دانشکده نمیگذارند ولی ایشان را استاد توپخانه اصفهان گذاشتند. با اینکه خط فکریاش را میدانستند کاری به او نداشتند. در دانشگاه خیلی مقید و متدین بود. نمازهایش سر وقت خوانده میشد و تمام روزههایش را در ماه رمضان میگرفت. هر شب صیاد شیرازی به نمازخانه میرفت. ما یک شب در هفته همراه شهید نوژه به نمازخانه میرفتیم و هر بار شهید صیاد شیرازی را میدیدیم. انتهای نمازخانه مینشست و مفاتیح و قرآن میخواند یا تعقیبات نماز را انجام میداد. من به شهید نوژه میگفتم مگر وقت صیاد شیرازی مثل ما نیست چطور هر وقت او را میبینیم در نمازخانه و در حال عبادت است؟! بعد از جنگ هم چندباری ایشان را دیدم. چند بار ناهار خدمتشان بودم و پس از اتمام ناهار دعای ختم سفره را میخواند و میگفت: پروردگارا چه گلهایی روبهروی ما در جبهه شهید شدند و من که از سحر تا شامگاه در جبهه بودم لیاقت شهادت نداشتم، خدایا من را در بستر نمیران. در آخر هم منافقین ایشان را به شهادت رساندند. خیلی به زمان اهمیت میداد و درست به موقع سر قرارهایش حاضر میشد. یک بار برای بازدید به پادگان ما در لشکرک تهران آمد. وقتی نماز تمام شد یکی از نیروها گفت: ناهار تدارک دیدهایم که من گفتم ایشان دوشنبهها روزه میگیرد و اگر بفهمد ناهار را از غذای سربازان پختهایم حسابی عصبانی میشود. دهه ۴۰ ماه رمضان تابستان بود و خیلی سخت بود ولی روزههایمان را میگرفتیم. از همان جوانی متدین بود. بین آن همه دانشجویی که با هم بودیم مثل صیاد شیرازی ندیدم و به خاطر همین تقوا و تدین در ارتش و جنگ هم موفق شد.
شهید نوژه چطور دانشجویی و چگونه انسانی بودند؟
شهید نوژه هم خیلی با نظم و متدین بود. هر روز از صبح زود بیدار میشد، وضو میگرفت و سجادهاش را پهن و عبادت میکرد. ما دانشجو بودیم و افسر شده بودیم و سال ۴۶ دوره مقدماتی داشتیم. یک روز پوستر هواپیماهای جنگی را روی تخته کلاس زدند و گفتند ارتش این هواپیماها را خریداری کرده و میخواهد وارد کند. گفتند از شما برای کمک خلبانی پنج نفر میخواهیم که شهید نوژه و تعدادی دیگر انتخاب شدند. در گزینش پزشکی و آمادگی چترسازی هم قبول شد.
فرماندهی شهید صیاد شیرازی در ارتش پس از عزل بنیصدر خیلی به کمک جبههها آمد؟
پس گرفتن خرمشهر خیلی سخت بود ولی در آن سختی شاهکار کردند و تا آنجا که میدانم جزئیات عملیات بیتالمقدس را در مدارس نظامی جهان به عنوان هنر جنگ تدریس میکنند. این شهر را خدا آزاد کرد. لطف خدا بود که چنین رزمندگانی در منطقه حضور داشته باشند. عملیات بیتالمقدس بارزترین مدیریت جنگ بود و در تاریخ دفاع مقدس بینظیر بود و سپاه به فرماندهی محسن رضایی و ارتش به فرماندهی صیاد شیرازی در یک چادر فرماندهی فرمان حمله با کسب اجازه از امام صادر کردند و سرانجام خرمشهر بازپس گرفته شد. محسن رضایی سپاهی تحویل گرفت که اصلاً وجود نداشت. مثلاً شهید صیاد شیرازی ارتشی تحویل گرفت که قبلاً دایر بود. از جایی که رضایی نبوغ نظامی داشت خشت اول سپاه را گذاشت و از صفر شروع کرد و سال ۱۳۶۱ شانه به شانه ارتش در عملیات بیت المقدس یک نیروی سازمان یافته و مسلح را در عملیات شرکت داد. ایشان ۲۳ سال فرمانده سپاه بود و آن زمان ساختمان و دفتر فرماندهی نداشت. باید توجه کنیم ایشان به چه سختیهایی کار را شروع کرد و پیش برد.