کد خبر: 913646
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
«چیستی اندیشه دکتر علی شریعتی و اعتبار‌سنجی حامیان آن» در توصیف رهبر معظم انقلاب
امروزه با گذشت ۴۱ سال از فقدان دکتر علی شریعتی و دم فروبستن حامیان پرغوغای دیروز او، فضای مساعد برای بازخوانی انتقادی اندیشه‌های وی فراهم آمده است. بی‌تردید در این مرورِ ناظر به حقیقت، روایت‌ها و تحلیل‌های آنان که از دیرباز با وی انس داشته و جوهره فکر و رفتار او را بیش از دیگران دریافته بودند، بس مغتنم و راهگشا به نظر می‌رسد.
محمدرضا کائینی
امروزه با گذشت ۴۱ سال از فقدان دکتر علی شریعتی و دم فروبستن حامیان پرغوغای دیروز او، فضای مساعد برای بازخوانی انتقادی اندیشه‌های وی فراهم آمده است. بی‌تردید در این مرورِ ناظر به حقیقت، روایت‌ها و تحلیل‌های آنان که از دیرباز با وی انس داشته و جوهره فکر و رفتار او را بیش از دیگران دریافته بودند، بس مغتنم و راهگشا به نظر می‌رسد. در مقالی که هم‌اینک پیش روی شماست، خوانش تحلیلی دیدگاه‌های رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره دکتر شریعتی مدنظر بوده است. اینک پس از چهار دهه، غور در این توصیف پرنکته، نکاتی را بر خواننده موشکاف عیان می‌سازد که پیش از این و در زمان بیان تحلیل، در فضای غبارآلودِ آن روز جامعه، مورد غفلت قرار گرفته بود. امید آنکه مقبول افتد.

«مخالفان» و شریعتی

نکاتی که از دیدگاه‌های آیت‌الله خامنه‌ای در این مقال مرور شده، در سال ۱۳۵۹ و در یک گفت و شنود مطبوعاتی مطرح شده است. ایشان در آغاز این گفت‌وگو، به منطق مخالفان و موافقان شریعتی اشاره کرده و در تبیین علل مخالفت‌ها، مخالفان را در برخی از انتقادات خویش محق می‌دانند، هرچند یکسویه‌نگری آنان را مورد نکوهش قرار می‌دهند: «به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می‌کنند و این موجب می‌شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود، اما ادعا می‌کنم در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگی‌های او را نبینیم. من فراموش نمی‌کنم در اوج مبارزات که می‌توان گفت: مراحل پایانی قال و قیل‌های مربوط به شریعتی محسوب می‌شد، امام در ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره‌ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت‌هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) به‌خاطر چهار تا اشتباه در کتاب‌هایش بکوبیم، این صحیح نیست. این دقیقاً نشان می‌داد موضع درست را در مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی. ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد مثل توحید یا نبوت و یا مسائل دیگر، اما این نباید موجب می‌شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم».

«موافقان» و شریعتی

آیت‌الله خامنه‌ای در تبیین نسبت فکری و عملی پاره‌ای از داعیه‌داران نزدیکی به شریعتی با وی، ظلم این گروه دوم به او را، واجد تأثیرات منفی به مراتب مخرب‌تری قلمداد کرده و درباره آن توضیح می‌دهند: «اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبنده‌تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به‌جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آن‌ها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف‌آرایی‌هایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند. سعی کردند حتی کوچک‌ترین اشتباهی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند هرگز اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلاً متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضع‌گیری کافی است که عکس‌العمل‌ها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر کند و مخالفان او را در مخالفت حریص‌تر کند؛ بنابراین من امروز می‌بینم کسانی که به نام شریعتی و به‌عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می‌زنند، کمک می‌کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند. متأسفانه به نام رساندن اندیشه‌های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او، فجایعی در کشور صورت می‌گیرد. فراموش نکرده‌ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام فرقان، خودشان را دنباله‌رو خط شریعتی می‌دانستند. آیا شریعتی به‌راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه‌مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می‌کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده‌ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه‌های سیاسی و در مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته‌اند، خودشان را به شریعتی منتسب می‌کنند از آن جمله هستند بعضی از افراد خانواده شریعتی. این‌ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می‌کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقیناً ضربه‌اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست. مخالفان را می‌شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می‌شود با بیان برجستگی‌های شریعتی، آن‌ها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد، اما اینگونه موافقان را به هیچ وسیله‌ای نمی‌شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد».

«روحانیت» و شریعتی

نگاه دکتر شریعتی به پیشینه و عملکرد روحانیان، از سرفصل‌های مناقشه‌برانگیز اندیشه و کردار اوست. شاید ریشه بسیاری از مخالفت‌های جدی را، بتوان در این سرفصل جست‌وجو کرد. آیت‌الله خامنه‌ای در این باره، با ارائه تقسیم‌بندی‌های دقیق و شفاف کردن ساحت سخن در این باره، نتیجه‌گیری درباره آن را آسان‌تر کرده‌اند، ضمن آنکه با بیان خاطره‌ای، این نتیجه‌گیری را تسهیل کرده‌اند: «در سال ۱۳۴۹ در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می‌گفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که در مورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهار نظر وجود دارد. یک: حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلاً روحانیتی نمی‌خواهیم. دو: قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. سه: تبدیل به کلی، یعنی این‌ها و روحانیت کنونی را برداریم یک روحانیت جدید بیاوریم و به جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می‌پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم و چهار: اصلاً همان چیزی که هست، بحث کردم روی مسئله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می‌کردم و با ارائه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم. همان اوقاتی بود که تازه زمزمه‌هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می‌شد دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم‌عقیده است یا بی‌عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه‌ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه‌ای داشتیم همان روز‌ها با دکتر شریعتی. من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می‌کردم، با علاقه فراوانی گوش می‌داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت به کلی، که گفت: این غلط است. دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است. سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلاً برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می‌کنید؟ گفت: این از همه بدتر است. از همه خطرناک‌تر است، این از همه استعماری‌تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود. گفت: بله این نظر خوبی است. شریعتی برخلاف آنچه گفته می‌شود درباره او و هنوز هم عده‌ای خیال می‌کنند، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می‌گفت: روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقیناً از یک آبشخور استعماری تغذیه می‌شود، این‌ها اعتقادات او بود. در این هیچ شک نکنید. این از چیز‌هایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما در مورد روحانیت، او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد به طور کامل عمل نمی‌کنند. در اینجا هم یک خاطره‌ای نقل می‌کنم برای شما در سال ۴۷ یعنی سال آخر عمر جلال آل‌احمد. مرحوم آل‌احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل‌احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده‌ای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کس یک چیزی می‌گفت. شریعتی یک مقداری انتقاد کرد. مرحوم آل‌احمد به شریعتی گفت: شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می‌گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه این قدر انتقاد می‌کنی؟ بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل‌احمد دو، سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت. مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می‌شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید. او گفت: علت اینکه من از روحانیت انتقاد می‌کنم، از حوزه علمیه انتقاد می‌کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم، از روشنفکر جماعت هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم، اما روحانیت یک نهاد اصیل است و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و، چون آن انتظارات عمل نمی‌شود به همین دلیل است که انتقاد می‌کنم. او معتقد بود روحانیون به آن رسالت به طور کامل عمل نمی‌کنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود ۵۱ و نزدیک ۵۲ از آن سال در اثر تماس‌هایی که دکتر با چهره‌هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلاً عقیده‌اش عوض شد. یعنی ایشان در سال ۵۴ و ۵۵ معتقد بود اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می‌کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعاً هست. البته با روحانیونی که می‌فهمید که در آن خط نیستند با آن‌ها خوب نبود و شخصاًً به امام خمینی بسیار علاقه‌مند و ارادتمند بود».

«گروه‌ها» و شریعتی

پیش و پس از پیروزی انقلاب و حتی تا چند سال قبل، بسیاری از گروه‌های سیاسی اعم از چپ‌ها و لیبرال‌ها، خود را در زمره ابواب جمعی فکری و عملی دکتر شریعتی معرفی می‌کردند. هرچند سالیانی است که به دلیل عریان شدن جوهره اندیشه او، رابطه آنان با شریعتی با نوعی «شرم» عجین شده، اما به هر روی، شناخت نسبت گروه‌های سیاسی و فرهنگی دیروز و امروز با وی، از ضرورت‌های خوانش حیات سیاسی اوست. آیت‌الله خامنه‌ای در بخش دیگری از این گفت و شنود، این نسبت را این‌گونه تحلیل و تبیین نموده‌اند: «شریعتی نه ملک طلق لیبرال‌هاست و نه قطب و محور چپ‌ها و شبه‌چپ‌ها، اما در مورد چپی‌ها باید بگویم صریحاً و قاطعاً شریعتی جزو شدیدترین و قاطع‌ترین عناصر ضدچپ و ضدمارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه‌شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه‌ای داشتیم در مشهد. یک نفر از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می‌کرد. شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه که برای من حتی تعجب‌آور بوده که شریعتی این‌قدر ضدچپ است و شما آثارش را بخوانید، مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی درمی‌یابید؛ بنابراین هر کس و هر چپ‌گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می‌کنند. این‌ها در سال‌های ۵۱ و ۵۲ جزو سخت‌ترین مخالفان شریعتی بودند. خب امروز چطور می‌توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند؟ اما لیبرال‌ها، البته عده‌ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطر کردن و در مبارزات جدی وارد شدن، نبودند، این‌ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه‌ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند، تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می‌کردند و عده‌ای را هم با او دعوت می‌کردند. ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این‌ها و با استفاده از امکانات این‌ها برای ۵۰ نفر، ۱۰۰ نفر، کمتر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می‌کرد. این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال‌ها داشت. البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می‌کردند و بهره‌برداری‌های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی‌های لیبرال انجام می‌دادند. حقیقت این است که شریعتی وابسته به این‌ها به هیچ وجه نبود. امروز هم اگر بود با آن‌ها میانه‌ای نداشت بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آن‌ها بود استفاده می‌کرد. امروز هر گروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، همفکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود، اما خب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست‌ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم‌خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند».

خوانش توأمان «مطهری» و «شریعتی»

اینک و در ختام تحلیل شریعتی از دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای، نوبت به توصیه ایشان درباره چگونگی مواجهه نسل جوان با شریعتی فرامی‌رسد. ایشان خوانش همزمان آثار شهید آیت‌الله مطهری و دکتر علی شریعتی را توصیه می‌کنند. این نوع از خوانش موجب می‌شود کاستی‌های شریعتی، با نظر به بنیاد مستحکم اندیشه مطهری، جبران و تدارک گردد و خواننده بتواند در این میانه، راهی جذاب با اندیشه اصیل اسلامی ببرد. آیت‌الله خامنه‌ای پیشنهاد خود را به شرح ذیل تبیین کرده‌اند: «البته من شریعتی را به صورت یک مرحله می‌توانم قبول کنم. به این معنا که، همین‌طور که قبلاً گفتم او کسی بود که اندیشه‌های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه بر فرهنگ رایج آن نسل می‌توانست بیان کند. به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم، بلکه خود خود او ابتکار‌های زیادی داشت. مسائل جدیدی داشت، اما به معنای درست کلمه شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی‌های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم. آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می‌تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیبایی‌های شریعتی با بتن آرمه اندیشه اسلامی مطهری به وجود بیاوریم آن به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار