در بیانات رهبر معظم انقلاب در ماه مبارک رمضان امسال، اشارات و ارجاعاتی مکرر و بهنگام به یادداشتهای امیر اسدالله علم، همراه و خلوتنشین محمدرضا پهلوی وجود داشت که نمایانگر اهمیت این سند تاریخی است. به واقع علم در عین دوستی و حتی علاقه به محمدرضا پهلوی، نهایتاً نتوانست خویشتن را از «وسوسه گزارش به تاریخ» به دور نگاه دارد و بر همین اساس، یادداشتهای خود را مخفیانه به نگارش درآورد و در محلی امن به ودیعت نهاد تا موسم انتشار آن فراهم آید. هرچند که این مجموعه با دستکاریهای علینقی عالیخانی منتشر شده، اما در عین حال همانقدر از آن که از دستبرد سانسور در امان مانده نیز خواندنی و در مواردی تکاندهنده است و میتواند به مثابه یکی از مهمترین دستمایههای تاریخپژوهان و تاریخنگاران دوران پهلوی به شمار آید. مقالی که هم اینک پیش روی شماست، در باب شخصیت امیراسدالله علم و نیز اهمیت یادداشتهایش به نگارش درآمده است. امید آنکه مفید آید.
پیشینه خانوادگی و شغلی امیراسدالله علم
اسدالله علم، فرزند ابراهیم علم معروف به «شوکتالملک» در ۱۲۹۸ شمسی در خانوادهای که به تبعیت از سیاست انگلیسیها شهرت داشتند، به دنیا آمد. اجداد او- از خوانین قائنات و سیستان- و پدرش متحد رضاخان در کودتای ۱۲۹۹ بود. حکمرانی قائنات و سیستان و بلوچستان و عهدهداری وزارتخانه پست و تلگراف و تلفن مزداین همکاری بود که او را بیشتر به رضاخان نزدیک کرد. علم تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش بیرجند گذراند، در ۱۵ سالگی به همراه پدر به تهران آمد و در مدرسه عالی کشاورزی کرج به تحصیل مشغول شد. در پنجم مرداد ۱۳۲۱ لیسانس (مهندسی کشاورزی) گرفت و به اشاره رضاخان با دختر ابراهیم قوام- قوامالملک شیرازی- وصلت و با خاندان سلطنتی نسبت سببی پیدا کرد. رضاخان قبلاً دختر خود اشرف را به ازدواج علی قوام درآورده بود. از ۱۳۲۶- ۱۳۲۳، علم پیشکار مخصوص محمدرضا پهلوی بود تا اینکه در یک سال بعد در کابینه ساعد مراغهای وزیر کشاورزی شد. در کابینه رجبعلی منصور نیز وزیر کشاورزی بود تا اینکه در کابینه رزمآرا وزیر کار شد. در خلال همین سالها با شاپور ریپورتر انس گرفت و شبکه بدافن را که بعدها در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش کلیدی ایفا کرد، با هدف مقابله با نفوذ کمونیسم تأسیس کردند.
در دوران نخستوزیری مصدق، علم از سوی شاه سرپرست اداره املاک و مستغلات پهلوی شد. مصدق که نسبت به او حساس شده بود، وی را روانه زادگاهش بیرجند کرد، اما مشارکتش در کودتای ۱۳۳۲ او را به شاه نزدیکتر کرد. از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۶ در کابینه حسین علاء وزیر کشور شد. تغییر استانداران و فرمانداران سراسر کشور، انجام انتخابات فرمایشی مجلس نوزدهم، سانسور و تعطیلی مطبوعات مخالف بخشی از اقدامات او در این دوره بود. با روی کار آمدن منوچهر اقبال در ۱۳۳۶ علم «حزب مردم» را به اشاره شاه تأسیس کرد تا در کنار حزب دولتی ملیون نمایش آزادی احزاب را به اجرا درآورند. وی با سمت دبیرکل حزب مردم، نقش مخالفخوان دولت اقبال را ایفا میکرد تا اینکه افتضاح انتخابات مجلس بیستم در ۱۳۳۹ او را مجبور به استعفا از سمت دبیرکلی کرد. سقوط دولت علی امینی پس از سفر شاه به امریکا و متقاعد نمودن آنها نسبت به عزل امینی، علم را بر اریکه صدارت نشاند و در تیر ۱۳۴۱ مأمور تشکیل کابینه شد. تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی با ماهیت ضداسلامی حکم اعلان جنگ به اسلام و روحانیت را داشت که با اعتراض شدید روحانیت به پرچمداری امام خمینی روبه رو و به لغو لایحه مذبور منجر شد. رژیم قصد عقبنشینی نداشت لذا با برگزاری رفراندوم ششم بهمن ۱۳۴۱ دور جدید تقابل با روحانیت را آغاز کرد. تحریم رفراندوم توسط مردم به دستور علما، حمله به مدرسه فیضیه قم در فروردین ۱۳۴۲، بازداشت حضرت امام خمینی در ۱۴ خرداد ۱۳۳۲ و به خون کشیدن قیام پانزده خرداد از دیگر رویدادهای عمده دوران نخستوزیری علم بود. وی به کرات با افتخار از اقدامات خود در این دوره به عنوان اقدامی که ریشه روحانیت را کند و پایههای رژیم را تثبیت کرد، یاد میکند. وی تا اسفند ۱۳۴۲ در همین سمت بود تا اینکه شاه حکم نخستوزیری حسنعلی منصور را برای تکمیل وعدههایی که به امریکا ییها داده بود، امضا کرد. علم نیز به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. در این سمت نیز تقابل با نیروهای مذهبی در دانشگاه مدنظر او بود و از اینکه در دوره ریاست او دختران محجبه در دانشگاه دیده نمیشدند بر خود میبالید. مفاسد اخلاقی او در این دوره زبانزد بود. در ۱۹ آبان ۱۳۴۵ علم گام آخر را در نزدیکی شاه برداشت و وزیر دربار شد. آجودانی مخصوص محمدرضا شاه، نمایندگی ویژه شاه در هیئت مدیره بنیاد پهلوی، عضویت در هیئت مدیره بنگاه ترجمه و نشر کتاب، مدیرعامل کمیته پیکار با بیسوادی، عضویت در هیئت مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و دبیرکلی «حزب مردم» نیز مشاغل حاشیهای او بود که به عنوان معتمد محمدرضا پهلوی آنها را بر عهده داشت.
علم در سمت وزیر دربار، رفته رفته نقش مهمی در تصمیمگیریهای حیاتی و سیاستگذاریهای کلان کشور بر عهده گرفت به نحوی که نخستوزیر و وزرای خارجه، دفاع و کشور به حاشیه رفتند و در زمینههای مسائل امنیتی، نفتی، ارتباط با سفارتخانهها و مقامات سیاسی، امنیتی، خارجی و... به عنوان معتمد شاه نقش بیبدیلی پیدا کرد. اعتماد دولتمردان و سفرای امریکا و انگلیس به وی نیز در استحکام موقعیت وی بسیار مؤثر واقع شد. حاکمیت علم بر دربار پهلوی تا ۱۳۵۶ که وی برای معالجه بیماری خود مجبور به ترک کشور شد، ادامه داشت. او در اواخر دی ماه ۵۶ در بیمارستانهای پاریس بستری شد سپس برای ادامه معالجات در اواخر سال ۱۳۵۶ به امریکا اعزام شد و در ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در بیمارستانی در نیویورک درگذشت.
یادداشتهای علم، آئینه شیوه سلطنت محمدرضا پهلوی
علم چند ماه پس از انتصاب به سمت وزارت دربار شروع به نوشتن یادداشتهایی کرد که تا سال ۱۳۵۶ ادامه پیدا کرد. این یادداشتها بیانگر مسائل پشت پردهای است که کمتر در رسانهها به آنها پرداخته میشد. حضور علم در کنار شاه در مهمترین سالهای زمامداری او به مدت یک دهه آن هم در خلوت و جلوت ویژگی منحصربهفردی به یادداشتهای علم بخشیده است. مطالب مطروحه در این دستنوشتهها شامل مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی از یکسو و مسائل کاملاً شخصی شاه و خانواده وی از سوی دیگر میباشد. علم خود درباره این یادداشت در آخرین روزهای حضورش در دربار مینویسد: «این یادداشتها دیگر تمام میشود، زیرا بدون زیارت شاهنشاه مطلبی نیست و نخواهد بود که بنویسم. جز آنکه بنویسم امروز و فردا حالم چگونه بوده است یا اخبار دنیا را بنویسم که در روزنامههای جهان خواهیم دید. (۱)» این اظهارات دقیقاً بیانگر این است که محور اصلی این یادداشتها ارتباط علم با شاه در زمینههای مختلف میباشد.
سرپیتر رمزباتم، سفیر بریتانیا در تهران (۵۳- ۱۳۵۰) درباره جایگاه علم نزد شاه میگوید: «علم مورد اعتماد شاه و در مورد موضوعات مختلف، همیشه تأثیرگذارترین فرد بود... او احتمالاً در مورد موضوعات مختلف-همیشه- تأثیرگذارترین آدم بود. شاه هم زیاد به او تکیه میکرد و خیلی برای شاه ارزش داشت... شاه از او استفاده میکرد. فکر میکنم خیلی نفوذ و تأثیر زیادی داشت. قطعاً هر پیغامی، هر چی من دلم میخواست، درجا و فوری میرسید به شاه. میخواهم بگویم تمام مدت اعتماد شاه را داشت. میدانید، چون ارتباطش قطع نمیشد. هر روز شاه را میدید. منظورم اینکه حتی یک شب هم نبود که برای خودش باشد.» (۲)
وی درباره ارتباط علم با انگلیسیها و منش او نیز یادآور میشود: «فکر میکنم صرفاً دوست داشت بریتانیاییها را... خیلی. نمیدانم چطور... نمیدانم قضیه کلاً از کی شروع شد. برمیگشت به؟... منظورم مشخصاً دنیس رایت است. قدیم آنها کلی با ماشین با همدیگر میرفتند گردش، کلی مشترکات داشتند، میرفتند با همدیگر به اروپا برای اسکی... اسدالله علم خودش را کمی شبیه اعیان انگلیسی میکرد و رسوم و رفتارهای انگلیسی را دوست داشت.» (۳)
درباره اتقان یادداشتهای علم، هنری پرکت، افسر مسئول امور سیاسی و نظامی سفارت امریکا در تهران در سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ [۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵]و مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده در سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ [۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹]میگوید: «من در سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ در سفارت امریکا خدمت کردهام. وقایع مبهمی که بیگانگان از آن هیچ اطلاعی نداشتند، با دقت در این کتاب ثبت شدهاند. برای نمونه در یک بعد از ظهر آرام روز جمعه در ماه اکتبر ۱۹۷۲، من و کاردار سفارت درخواست کیسینجر از شاه برای اعزام یک اسکادران ۵ به ویتنام را به اطلاع علم رساندیم. پس از ۲۰ دقیقه جواب مثبت گرفتیم. متعجب شده بودیم که چگونه درخواستی با چنین میزان اهمیتی بدون هیچگونه بحثی اجابت شد. اکنون با کمک خاطرات میفهمیم که کیسینجر از طریق کانال نامعلومی با شاه تماس گرفته و شاه را برای این درخواست آماده کرده بود.» (۴)
محتوای یادداشتهای علم در بوته آزمون
علم در یادداشتهای خود به ثبت مسائل مختلفی از قبیل: روابط خارجی شاه، وضعیت اقتصادی کشور و مردم، اوضاع اجتماعی ایران در دهه پایانی رژیم پهلوی، نگاه شاه به رجال، مناسبات درونی دربار پهلوی بهویژه روابط شاه و همسرش فرح دیبا، عیاشیهای شاه، مناسبات با اسرائیل، وضعیت دانشگاهها، درآمدهای نفتی، مسائل امنیتی، نظامی و... پرداخته است. همین ویژگی باعث میشود که کتاب خاطرات او به عنوان یکی از مهمترین منابع جهت پی بردن به اوضاع ایران در سالهای پایانی رژیم شاه به حساب آید. البته نوشتن چنین مسائلی برای نویسنده آن ولو «غلام خانهزاد» شاه مخاطراتی در برداشت لذا علم تلاش کرد ثبت این رویدادها به دور از چشم نامحرمان صورت بگیرد و پس از اتمام هر پرونده یا جلد آن را توسط یکی از دوستان خود در ژنو به امانت میگذاشت تا بر اساس وصیت او زمانی که دیگر پهلویها بر ایران سلطنت نمیکردند منتشر شود. متن یادداشتها حاکی از آن است که علم به شاه وفادار و به او علاقهمند بود، اما نسبت به پارهای از مسائل و رفتارهای شاه انتقادهایی داشت. علاقهمندی علم به شاه، هم منشأ شخصی داشت و هم ناشی از همسویی هر دو نفر با سیاستهای بیگانگان بود؛ موضوعی که از جوانی علم را در کنار شاه قرار داد و در سالهای پایانی او را تبدیل به نزدیکترین فرد به شاه کرد. البته شاه به همه اطرافیان خود نگاهی ابزاری داشت و در عین خصوصیت با افراد به سیره تمامی برکشیدگان توسط بیگانه نسبت به اطرافیان سوءظن داشت. به حکم شاه، علم در ۱۳ مرداد ۱۳۵۶ در حالی که جهت معالجه به خارج رفته بود ملزم به استعفا شد و با ذکر اینکه «با تمام قلب پای مبارک را میبوسد- غلامخانهزاد- علم» (۵) از مقام خود استعفا داد. البته همراه استعفانامه طی مکتوبی با عنوان «پیشوای بزرگ من» از اینکه شاه شخصاً به او حکم کرده است که استعفا دهد تشکر میکند و مینویسد: «آخر، من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟ آن هم غلامی که راه و رسم زندگی او در عالم غلامی این است: بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست. جز آنکه همانطور که مکرر به خاک پای مبارک عرض کردهام معتقدتر بشوم که انک لعلی خلق عظیم.» (۶)
در عین حال وی در آخرین سطور خاطرات خود نوشت: «از خدا میخواستم که دیگر در اوضاع ایران بیدخالت باشم.» انتقاد از دست برداشتن رژیم از ادعاهای برحق ایران در موضوع سیستان (۷) و تسلیم شدن در برابر نظرات کارتر در خصوص قیمت نفت (۸) آخرین فقراتی است که در یادداشتهای علم با آن مواجه میشویم. علم که در خلال یادداشتهای خود گاهی لب به انتقاد از وضعیت جاری کشور میگشود پی برده بود که رژیم شاهنشاهی دوام چندانی نخواهد داشت لذا برای جلوگیری از سقوط رژیم در اسفند ۱۳۵۶، نامهای مفصل به شاه نوشت و وخامت اوضاع کشور را متذکر شد. شاه در مورد این نامه به هویدا گفته بود: «علم مشاعرش را از دست داده است!»
خوانشی موضوعی از یادداشتهای علم
به منظور استفاده آسانتر از مجموعه یادداشتهای علم، صرفنظر از حواشی غیرضرور، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران اخیراً خلاصهای از آنچه در خاطرات وی در محورهای مختلف آمده، در یک مجلد تقدیم علاقهمندان کرده است تا با مرور آن، نسبت به آنچه در دهه پایانی رژیم پهلوی روی داده است از نگاه یکی از کارگزاران اصلی حاکمیت پهلوی آشنایی به دست آید. از آنجا که در نظر بود عصاره مطالب مطروحه در یادداشتهای علم محضر علاقهمندان تقدیم شود، لذا متن مورد استناد در این کتاب مجموعه دو جلدی است که در سال ۱۳۷۱ با عنوان «گفتوگوهای من با شاه» از سوی انتشارات طرح نو منتشر شد. ضمناً در پاورقی درج شده که بخشی از آنها را ویراستار مجموعه یادداشتهای علم، دکتر عالیخانی نوشته که با علامت (عا) مشخص و بقیه پاورقیها در متن آن، توسط اینجانب اضافه شده است. امید میبریم که این اقدام، در خوانش بهینه این اثر تاریخی مفید و مؤثر افتد.
پینوشتها:
۱- اسدالله علم. یادداشتهای علم. ویرایش علینقی عالیخانی. تهران، کتابسرا، ۱۳۸۶. ج. ۶، صص
۵۵۴- ۵۵۳،
۲- سایت تاریخ ایرانی. خاطرات سفیر بریتانیا در تهران. ترجمه بهرنگ رجبی. قسمت ۹.
۳- یادداشتهای علم، ج. ۶، ص. ۵۵۴.
۴- همان، صص ۵۵۵- ۵۵۴.
۵- همان، ص. ۵۵۵.
۶- همان، ص. ۵۵۶.