نصرالله شیفته از روزنامهنگاران فعال دهههای ۲۰ و ۳۰ به شمار میرود که با سیاستمداران وقت نیز سر و سری به هم زده و از منش آنان نیز خاطراتی شنیدنی داشت. او در دهه ۳۰، مجموعه خاطرات طنزآلود خود را در کتابی با عنوان «شوخی در محافل جدی» منتشر ساخت که این کتاب پس از سالها، مجدداً بازنشر و روانه بازار کتاب شده است. شیفته در مقدمه خود بر این اثر، درباره «فکاهه در رفتار اهل سیاست» آورده است:
«در تاریخ ادب و فرهنگ ایران قرنهاست که طنزنویسی و یادداشت لطائف و شوخیهای محافل ادبی و سیاسی معمول و متداول بوده است. که دو تن از مشهورترین شاعران و طنزنویسان قرن هشتم و سیزدهم (ه. ق) «عبید زاکانیقزوینی» و «استاد دهخدا» بودهاند.
از عبید زاکانی آثار فراوانی مانند دیوانالاشعار، اخلاقالاشراف، ریشنامه، رساله دلگشا (عربی و فارسی)، تعریفات، فالنامه و عشّاقنامه، از استاد دهخدا مقالات و رسالات متعددی زیر نام «دخو» در جراید سیاسی مانند صوراسرافیل و چند نشریه دیگر در دسترس ماست و بسیاری آثار دیگر.
از دیگر نویسندگان و طنزنویسان با ذوق در قرون گذشته آثاری مانند زینتالمجالس. هزار پیشه، نفخاتالانس جامی، مجمعالخواص، بستانالسیاحه، ریاضالحکایات، مجمعالبحرین، ممتازالحکایه و نیز در آثار بسیاری از ادیبان و شاعران مشهوری مانند سعدی، قاآنی، جامی، صائب، یغما جندقی، مکرماصفهانی، حکیمسوری و ... لطائف و ظرائف فراوانی در اختیار پارسیزبانان قرار دارد که فرهنگ غنی زبان ما را بارور ساخته است. در سالهای بین ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۷ نویسنده به منظور جمعآوری گفتوگوهای طنزآمیز، لطیفهها و مطایبات سیاسی که طی ۵۰ سال اخیر در مجامع رسمی، هیئت وزیران، مجلس شورا، مجلس سنا، محافل سیاسی، کنفرانسها، بین دیپلماتها در مجامع ارتشی و محاورات عادی بین مقامات بالا از نخستوزیر، وزیران، سفیران، نمایندگان مجلس، سناتورها، دیپلماتها، سران ارتشی گرفته تا استادان، روزنامهنگاران و دانشمندان ردّ و بدل شده و در خاطرهها مانده بود بیشتر از همان گویندگان یا مخاطبان یا شنوندگان دریافت کرده سپس گردآوری و در صفحاتی زیر عنوان «شوخی در محافل جدّی» و بعداً «در سوراخ کلید» در یکی از مجلات هفتگی سیاسی تهران منتشر میساختم که مورد قبول خوانندگان نکتهسنج قرار گرفت.»
نویسنده در بخشی دیگر از این مقدمه، درباره اهداف خود از تدوین کتاب آورده است:
«من در گردآوری این لطایف چند هدف داشتم که به اختصار چنین است:
۱- نخست آنکه خوانندگان دریابند که همه مذاکرات، بحثها، گفتوگوها که در مجالس رسمی، جلسات هیئت وزیران و کنفرانسها و دیگر مراکز سیاسی و علمی و ادبی انجام میگیرد کاملاً جدی نیست، چه برخی از شرکتکنندگان در این جلسات، در لابهلای مذاکرات سیاسی، علمی، ادبی و ... با استفاده از یک لطیفه، شعر، ضربالمثل طنزگونه موجب انبساط خاطر حضّار میشوند که جلسات و مباحثات از حالت یکنواختی خود به در میآید.
۲- نکته دیگر آنکه در یک قرن اخیر بسیاری از رجال سیاسی، پارلمانی، اداری، دانشگاهی با آنکه از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بودند به این نکته تظاهر میکردند که با ادای سخنی یا حرکتی در زیر ماسک بیحواسی، فراموشکاری و بیهوشی، حضّار ایشان را افرادی سادهلوح بنامند تا مورد لطف و محّبت همگان قرار گیرند زیرا بر اساس یک اصل مسلم در جامعه ما فرض عمومی بر آن است که رجال زیرک و باهوش، شیطانصفت و بند و بستچی و سودپرست هستند.
۳- نکته سوم آن است که بسیاری از رجال هوشمند و زیرک ما در قرن معاصر که در کنار دیکتاتورها و شخصیتهای تندخو قرار داشتند و با مأموران پلیس و جاسوسان اجنبی دچار مشکلاتی دست و پاگیر میشدند، آنها ناگزیر بودهاند در زیر این ماسک با رفتاری خندهآور و ادای کلماتی مضحک خود را از خطرات احتمالی برهانند.
مثلاً بسیاری از رجال و شخصیتهای سیاسی، اداری و پارلمانی و ... را میشناسیم که با تظاهر به ثقل سامعه یا کمحواسی، ضعفدید، کمی حافظه و حتی گم کردن عینک و فراموشی، حتی تمارض و ... از پاسخگویی صریح به پرسشهای جدّی به نحوی رندانه و زیرکانه طفره میرفتند که دو تن از نخستوزیران اسبق مانند «ساعد و بیات» سمبل این شیطنتها بودهاند. همواره از بیحواسی و بیهوشی استفاده میکردند. حتی مرحوم حکیمالملک بارها، بارها به بهانه ثقل سامعه سخنانی که نباید بشنود و انجام دهد، آن را ناشنیده میگرفت.
از صدر مشروطه بسیاری از رجال امثال مشیدالدوله، امینالدوله، حتی ناصرالملک و دیگران همین که درمییافتند خواندن نامه یا مطلبی به مصلحتشان نیست و ایجاد تعهّدی میکند، به بهانه نداشتن عینک از خواندن و بحث در آن طفره میرفتند. یکی از صفات بارز «احمدشاه» در امضا نکردن نامهها و فرمانها و قراردادها آن بود، چون همواره تظاهر به این امر میکرد که از دست زدن به اشیای آلوده و میکروبدار وحشت دارد، به همین دلیل باید از یک دستکش نازک سفید از قلم و کاغذ و ... استفاده کند، چنین وانمود میکرد که دستکش به همراه ندارد، لذا امضای آن را به بعد موکول میساخت.
۴- هدف دیگر نویسنده آن بود که برای ضبط در تاریخ و معرفی رجال و موقعشناسی و نکتهسنجی برخی از ایشان به منظور شناسایی روحیات و رفتار رجال سیاسی، اداری، اقتصادی و ادبی معاصر ما برای نسلهای آینده مدارکی در دسترس باشد.
۵- نویسنده در گردآوری این لطیفهها، از منابع مختلف گوناگون استفاده کرده است. بیشتر از همان شخصیتها که در متن شوخی قرار داشتند یا شنوندگان و حاضران در آن جلسات، یا از دوستان روزنامهنگار یا از سیاستمداران و ارتشیان سالخورده و بازنشسته.
۶- وسواسی که نویسنده در گردآوری این شوخیها به کار میبرد، بیشتر بدان جهت بود که فقط از یک منبع آن را مورد استفاده قرار ندهم تا بعداً دچار مشکلاتی شوم، به همین مناسبت آن را دو سه بار با افراد مطلع و مطمئن مورد محک و آزمون قرار میدادم.
۷- نکته دیگر آن که در مورد برخی از لطیفهها که رجال یا راویان آن را برایم نقل میکردند، آنها برحسب ذوق و سلیقه خود با برخی حشو و زوائد نقل میکردند که گاهگاهی از ظرایف لطیف میکاست، به همین مناسبت سعی بر آن میکردم تا اصالت آن لطیفهها حفظ شود.
۸- عده زیادی چنین تصور میکردند که نقل این شوخیها به منظور دستانداختن رجال و سیاستمداران روز است، در حالی که این فرض به نحوی که در بالا بدان اشاره شده درست نبوده است.
بارها از شخصیتهای مختلف میشنیدم که به من میگفتند: آنچه درباره دیگران نوشتهای، کاملاً صحیح و جالب است، اما متأسفانه آنچه در مورد «اینجانب!» منتشر شده دور از حقیقت و انصاف است. با انتشار هر چه بیشتر شوخیها گله «اینجانبها!» به نحوی که گفته شد افزایش مییافت و بر مشکلات نویسنده افزوده میشد که سرانجام منجر به تعطیلی آن صفحه گردید.»