کد خبر: 909808
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۲۳
سخنرانی خسرو باقری با عنوان دانشگاه اخلاق‌مدار
انسان فروتن انسان خجل نیست و می‌تواند به‌طور فعال خود را آشکار کند. انسان از یک‌سو با «خودستایی» و از یک‌سو با «گم شدن حق» روبه‌روست و حرکت در این پیچ‌ها سخت است.

صحبت از بحران اخلاقی در جامعه است، البته نه اینکه دچار بحران شده‌ایم؛ بلکه صدای پای بحران را می‌شنویم؛ چه در عرصه‌های عمومی و چه در عرصه‌های خاص، مشکلات اخلاقی شدت گرفته و این همان بحرانی است که باید به فکر آن باشیم. تعلیم و تربیت چه نقشی در بحران اخلاقی دارد؟ این بحران ابعاد مختلفی دارد اما ما باید بدانیم سهم تعلیم و تربیت در ایجاد و رفع بحران چیست؟ ما می‌توانیم به بحران دامن بزنیم و در مهار آن نقش‌آفرین باشیم. معلم و استاد می‌توانند با صراحت‌بخشی به اصول ضمنی کارشان در رفع بحران نقش ایفا کنند ولی ما رفتارهایی داریم که اصول ضمنی در آنها وجود دارد که در صورت اصلاح آنها کمک‌کننده خواهند بود.

اخلاق، فعالیتی است در فضای درون‌فردی برای تنظیم روابط فرد با خود و دیگران براساس ارزش‌های خوب یا بد. فضای درون‌فردی یا وجدان، فضایی است که فعالیت اخلاقی در آنجا تبلور پیدا می‌کند اما این فضا برای تنظیم روابط فرد با خود و دیگران است. در اینجا از جنبه سابجکتیو اخلاق کاسته می‌شود، چون ارتباط فرد با دیگران باید تنظیم شود. موتور و کانون تنظیم در درون ماست و در اینجا تصمیم گرفته می‌شود که کاری خوب یا بد است.

تربیت، فعالیتی است در فضای بهینه‌سازی. هدف تربیت، رشد و تحول درونی فرد است. آموزش هم قطبی از طیف آموزش و پرورش است و آموزش و پرورش دو قطب یک طیف هستند. در بعضی از عناصر محیط آموزش و پرورش جنبه‌های شناختی غلبه دارد و در برخی دیگر جنبه‌های عاطفی و اجتماعی، اما به دلیل ویژگی طیفی که وجود دارد، هیچ‌کدام خالی از دیگری نیست؛ فعالیتی در فضای درون‌فردی معلم برای تنظیم روابطش با شاگرد برحسب ارزش‌های خوب و بد. معلم در اخلاق آموزش با خودش درگیر است اما می‌خواهد روابط خود را با دانش‌آموز براساس ارزش‌های خوب یا بد تنظیم کند. چارچوب کلام تربیت و اخلاق، فرهنگ اجتماعی است که این رابطه متقابل است، یعنی فرهنگ را در مقابل تعلیم و تربیت باید به صورت متقابل ببینیم. تعلیم و تربیت باید فرهنگ را هم دچار تحول کند و این رابطه یک‌سویه نیست.

باید ضرورتی باعث انجام کاری شود. الزام دو نوع است؛ اول الزام بیرونی که قانون است و دوم الزام درونی که اخلاق است و در محکمه وجدان قرار دارد. ما در اخلاق با الزام درونی سروکار داریم، یعنی می‌خواهیم افراد از درون حرکت کنند، البته قانون و اخلاق مکمل یکدیگر هستند و نمی‌توان یکی را انتخاب کرد. قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون قانون ناقص هستند. قانون بدون اخلاق نظم اجتماعی را ایجاد می‌کند ولی مفرهای قانونی باقی می‌مانند و افراد قانون را دور می‌زنند. در اخلاق بدون قانون هم آشوب اجتماعی ایجاد می‌شود ولی استثناهای خوب هم وجود دارد یعنی افراد مثبت هم می‌توانند وجود داشته باشند.

الزام درونی در اخلاق چگونه ایجاد می‌شود؟، برای ایجاد الزام درونی دو راه وجود دارد؛ اول حرکت از بیرون به درون، مانند اعمال قانون به همراه فرهنگ‌سازی و دوم حرکت از درون به بیرون یعنی زیرساخته درونی فرد - مانند روابط اجتماعی- اصلاح شود و در آن صورت رفتار شکل بگیرد. این دو حرکت می‌توانند مکمل هم باشند. آموزش جریانی است که در لابه‌لای آن عناصر اخلاقی وجود دارد و دارای ابعاد مختلفی است که چند نمونه از آنها را مطرح می‌کنم.

مطرح کردن خود یا «فروتنی» که چالش اخلاقی محسوب می‌شود و معلمان بر سر این بحث درگیر می‌شوند که می‌خواهند خودشان را اثبات کنند یا فروتن باشند. اما چه کار باید کرد؟ معلمی که دیگران او را نمی‌شناسند باید از خود تعریف کند. استاد یا معلم از طرفی باید حق خود را احیا کند، هرچند که تازه استاد شده است، اما از سوی دیگر با رذیلت اخلاقی خودستایی روبه‌رو می‌شویم. در اینجا تفاوت فروتنی با خجل بودن نیاز به تنظیم دارد. گاهی انسان دچار اختلاط مفهومی می‌شود و یکی از مهم‌ترین وظایف اخلاق، روشنگری‌های مفهومی است. انسان فروتن انسان خجل نیست و می‌تواند به‌طور فعال خود را آشکار کند. انسان از یک‌سو با «خودستایی» و از یک‌سو با «گم شدن حق» روبه‌روست و حرکت در این پیچ‌ها سخت است. تعریف از خود را باید در عمل نشان داد، یعنی معلم به جای اینکه از خود تعریف کند، بهتر است دانش خود را نشان دهد و به تدریج خود را اثبات کند.

دومین عنصر اخلاقی در آموزش، انتقاد از دیگران یا پرده‌پوشی است. انتقاد، شرط علم‌ورزی است، اگر در دانشگاه، اساتید انتقاد نکنند؛ کار صحیحی نیست. انتقاد حیات علم است. در دانشگاه ما متاسفانه اساتید با یکدیگر موازی هستند. ما حق دانش و دانشگاه را ادا نمی‌کنیم. انتقاد تلخ است و عوارض زیادی دارد اما در اینجا با فضیلت «پرده‌پوشی عیب دیگران» روبه‌رو می‌شویم. مثلا می‌توان از اشتباه استاد چشم‌پوشی کرد. هم باید انتقاد کرد و هم طوری انتقاد کرد که آسیب‌رسان نباشد.

نقد باید در حضور فرد باشد. باید با مولف اثر همدلی کرد تا بفهمیم چه می‌گوید. نباید به شخصیت مولف حمله کرد بلکه باید به فکر و حرف او حمله کرد. باید عمل نقد شود نه اینکه عامل نقد شود، زیرا عامل همواره بزرگ‌تر از عمل است. پس نمی‌توانیم عامل را قضاوت کنیم. در انتقاد باید عزت‌نفس عامل را حفظ کنیم. مقایسه‌های محوری، همکاری را به رقابت تبدیل و رفاقت‌ها را شکننده می‌کند. اکنون در آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها بیشتر رقابت و همکاری وجود دارد. از دیگر ابعاد آموزشی که با اخلاق ارتباط برقرار می‌کند، تشویق و تنبیه است. تشویق و تنبیه می‌تواند فرد را وابسته به بیرون کند و این در همه سطوح صادق است. استاد هم می‌تواند وابسته بیرون شود، اما اگر ما فرد را با ارزش عمل خودش تشویق و تنبیه کنیم، این کار معطوف به عمل خواهد بود. در جامعه آموزش و پرورش ما وزن تشویق و تنبیه معطوف به موضوعات جانبی، تبدیل به وزن اصلی شده است اما کار فرد ارزش جانبی را پیدا می‌کند.

تشویق و تنبیه نباید جای ارزش عمل را بگیرد. اگر بتوانیم تشویق و تنبیه را عمل‌محور کنیم و به مسائل جانبی، شأن جانبی بدهیم و نه محوری، توانسته‌ایم درست حرکت کنیم.

عنصر دیگر در نظام آموزشی، مقایسه کردن و ارزشیابی است که در جامعه ما قوی است. مقایسه، توان‌کُش و توان‌زداست که به دنبال آن حسادت می‌آید. مقایسه لازم است اما باید وزن کار را ببینیم. مقایسه خودمان با خودمان مهم‌تر است یا مقایسه خودمان با دیگران؟ مقایسه خود با خود یعنی من چه کارهایی می‌توانم انجام دهم و چه کارهایی کرده‌ام. این مقایسه برانگیزاننده است، اما مقایسه خود با دیگران منجر به رذیلت اخلاقی می‌شود. مقایسه‌های محوری همکاری را به رقابت تبدیل و رفاقت‌ها را شکننده می‌کند. اکنون در آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها بیشتر رقابت و همکاری وجود دارد. عنصر بعدی جدی بودن یا خودمانی بودن معلم و دانش‌آموز یا استاد و دانشجو است. بعضی از اساتید به سوی قطب جدیت می‌روند و عده‌‌ای دیگر به سوی دوستی و رفاقت می‌روند. جدیت گاهی با خشک بودن و بی‌عاطفگی اشتباه گرفته می‌شود. از طرفی خودمانی بودن هم شاید به منزلت استاد آسیب بزند. در این مواقع این چالش به وجود می‌آید که آیا جدی و بی‌عاطفه باشیم؟ تعلیم و تربیت یعنی الگو بودن و بی‌عاطفگی و خنثی بودن در آن جایی ندارد. در این مواقع باید در نقطه‌های میانی طیف بایستیم. یعنی میزانی از جدیت را با میزانی از خودمانی بودن تلفیق کنیم. در اینجا با احتیاط و به‌تدریج باید به دانشجو یا دانش‌آموز نزدیک شد. به‌خصوص دانشجویان جوان به‌شدت وابسته می‌شوند. جدی بودن و خودمانی بودن شناور است زیرا افراد متفاوت هستند.

تبعیض گذاشتن میان دانشجویان، لغزشگاه اساتید است. تبعیض یعنی خودداری از دادن حق مساوی به استحقاق‌های مساوی و این رذیلت اخلاقی است.

عنصر اقتدارگرایی یا اتوریته به لحاظ اخلاقی مذموم است، زیرا سلطه‌گرایی است و رابطه استاد با دانشجو شکل بهره‌کشی و سلطه‌گرایی به خود می‌گیرد. همیشه چالش برای استاد وجود دارد که چه کارهایی را به دانشجو می‌توان واگذار و چه کارهایی را نمی‌توان واگذار کرد. اگر کار به نفع استاد تمام شود دانشجو به استثمار کشیده می‌شود. اینجا مرز اقتدار با اقتدارگرایی باید روشن شود. ما تا کجا اقتدار معلمی و استادی را داریم که موجب احترام شود؟

احترام گذاشتن آمیزه‌ای از عدم‌ورود به حریم و علاقه است. اقتدار استاد از لوازم آموزش است. اقتدار باید محتوایی باشد و نه صوری. اقتدار محتوایی باید از دانش و فضیلت‌های اخلاقی استاد نشات بگیرد. اقتدار محتوایی از جان استاد مایه می‌گیرد اما اقتدار صوری از میز و جای استاد. اقتدار مطلوب از جان استاد نشات می‌گیرد.

یکی‌دیگر از ابعاد آموزشی تبعیض یا مساوات است. تبعیض گذاشتن میان دانشجویان لغزشگاه اساتید است. تبعیض یعنی خودداری از دادن حق مساوی به استحقاق‌های مساوی و این رذیلت اخلاقی است. چرا تبعیض توسط استاد به وجود می‌آید؟ باورهای نادرست درباره برتری و عوامل عاطفی یا حب و بغض در تبعیض گذاشتن تاثیرگذار است.

توجیه تبعیض به کمک عوامل جانبی هم مغالطه است. تبعیض به لحاظ اجتماعی می‌تواند باعث شورش شود. مساله اخلاق مساله‌ای صرفا شیک نیست که اگر وجود نداشت، بلااشکال باشد. نداشتن اخلاق می‌تواند عوارض سنگین اجتماعی داشته باشد و بی‌اخلاقی می‌تواند باعث فروپاشی اجتماعی شود.  ظلم و ستم یعنی خودداری از دادن حق به صاحب حق که با تبعیض متفاوت است. بعضی عادات غلط میان اساتید وجود دارد که باعث ظلم کردن می‌شود، مانند اینکه نمره 20 فقط متعلق به خداوند است. دوم تظاهر به سختگیری به‌عنوان پرستیژ اخلاقی. بعضی از اساتید برای داشتن پرستیژ خود را سختگیر نشان می‌دهند. سختگیری می‌تواند لازم باشد. البته در دانشگاه‌های ما آنچنان سختگیری وجود ندارد.

سختگیری بی‌مورد نباید وجود داشته باشد بلکه سختگیری باید متناسب با کار باشد، تظاهر به سختگیری به نوعی خودنمایی کردن است. انتقام‌گیری هم یکی از عوامل ظلم کردن استادان به دانشجویان است. ستم مسئولیت حق ضایع‌شده را به عهده استاد می‌گذارد. این مباحث نشان می‌دهد نمونه‌هایی از اخلاق در کار آموزش وجود دارد و غالبا ما را با یک‌سری از چالش‌ها روبه‌رو می‌کند که پرداختن به آنها لازم است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر