خوک آخرین ساخته مانی حقیقی است. این فیلم روایتگر کارگردانی به نام حسن است که به علت ممنوعالکاری و مشکلات خانوادگی در دوران نقاهت به سر میبرد و افسرده است. از سوی دیگر قاتلی در شهر پیدا شده که هنرمندان سینما خصوصاً کارگردانان را به قتل میرساند. حسن نیز که از زندگی خسته است و البته خود را سرتر از دیگر هنرمندان میبیند گمان میبرد حتماً در همین روزها قاتل سراغ او میآید، اما وی همه را میکشد الا حسن.
بیگمان داستان فیلم خوک ارتباط بسیار روشنی با ماجرای قتلهای زنجیرهای سال ٧٧ دارد؛ پروندهای مهم که بدون شک از بحرانیترین مسائل امنیتی کشور بوده است.
جالب این است که مقتولهای فیلم حقیقی نیز مانند قتلهای زنجیرهای از میان هنرمندان روشنفکر که تمایلات
ملی- میهنی و شاید غربگرا دارند هستند. بعد آن سال غیر از یکی از نویسندگان زن که به قتل رسید در جریان اتوبوس ارمنستان نیز جماعت زیادی از شعرا و نویسندگان روشنفکر قرار بود توسط جماعت خودسر که از عوامل نفوذی سرویسهای بیگانه بودند کشته شوند.
حقیقی با زیرکی اولین مقتول فیلم را شخص خودش معرفی کرده است؛ فیلمسازی که در آثار قبلیاش خصوصاً «اژدها وارد میشود» به صورت سمبلیک و نمادین اشاراتی به انقلاب اسلامی کرده بود ولی به تعبیر نقد سایت «دویچه وله» بر خوک، مانی حقیقی، چون نمیتواند به صورت واضح حرف خود را بزند مجبور است خود را به کوچه علی چپ بزند. بیبیسی نیز در مصاحبهای از حقیقی پرسیده بود که آیا قصد آن را داشتید تا به تحولی سیاسی و اجتماعی در تاریخ معاصر اشاره کنید؟ حقیقی نیز در جواب گفته بود که قصد او این بود که تماشاگر هنگام خروج از سینما به این فکر کند که آیا فیلم قصد آن داشته تا به مسئلهای خاص اشاره کند یا نه؟ با این حساب جایگاه او به عنوان فیلمساز زیرکی که پنهانی موضوعات حساس سیاسی را هدف قرار میدهد تثبیت میشود و طبیعتاً قتلش توسط یک تندرو خودسر توجیه نیز میگردد.
حقیقی فیلمسازی است از خانوادهای صددرصد روشنفکر و هنری که از نوادگان ابراهیم گلستان فیلمساز، مترجم و هنرمند درباری ساکن انگلیس و فرزند لیلی گلستان که از دیگر مترجمین و نگارخانهداران کشور است. دایی او یعنی کاوه گلستان از فیلمسازان بیبیسی بود و فرزند وی مهرک گلستان از رپرهای بریتانیاست. نکته جالبتر از همه این است که لیلی گلستان قرار بود گالری پرستو فروهر دختر داریوش فروهر و پروانه اسکندری را که اولین مقتولان قتلهای زنجیرهای بودند افتتاح کند که به دلایل مشکوکی لغو شد. شاید ارتباط خانوادگی او با قتلهای زنجیرهای در الهامگیری وی برای این فیلم بیربط نباشد. خوک دقیقاً در روزهایی اکران شد که بحث ممنوعالکاری جعفرپناهی نیز به عنوان یک کارگردان مطرح بود و فیلم عملاً به مسئله این کارگردان منتقد سیاسی و اجتماعی نیز اشاره داشت. حقیقی یک بار بعد از گذشت دو دهه مسئله مظلومنمایی روشنفکران و هنرمندان را بعد از اتفاقات دهه ۷۰ مطرح ساخته و البته در دورانی این موضوع را پیش کشیده است که دیگر رنگ و بویی برای جشنوارههای خارجی و محافل هنری غربی مخالف نظام ندارد. همانطور که در جشنواره برلین توجه خاصی به فیلم از طرف منتقدان نشد و جایزهای نیز دریافت نکرد. فیلمهای حقیقی سرشار از سمبل و استعاره و رمز هستند و او با دقت هرکدام از آنها را در کنار یکدیگر قرار داده است تا پازلی را تکمیل کند که بیانگر دیدگاه او نسبت به وضعیت فعلی ما از جهت سیاسی و اجتماعی است. خوک که در رمان قلعه حیوانات نیز نماد جماعت طماع و تنپروری بود که به فکر حاکمیت با دیدگاههای رادیکال و فاشیستی- مارکسیستی بود در این فیلم نماد تندروی و اهرم فشاری بر سر مخالفان و منتقدان نظام است که از شیوه هنر دیدگاههای اجتماعی و سیاسی و فلسفی خود را بیان میکنند.
فیلم اخیر این کارگردان از نظر فرمی، جذابیت و فروش نیز موفقیت خوبی به دست نیاورده است و در پایین جدول فروش قرار دارد. در هر حال حقیقی کارگردانی روشنفکر به معنای واقعی کلمه است که البته ترجیح میدهد به رغم آنکه فلسفه خوانده است و در خانوادهای هنری به معنای خاص آن زندگی کرده است آثاری با تم داستانی و جنایی بنویسد و از لاطائلات و مهملات پیچیده فلسفی پرهیز کند؛ روشی که در آن این دست افراد بهتر میتوانند نظرات و دیدگاههای خود را بیان کنند، اما در لفافه. باید ببینیم که حقیقی در دیگر آثار خود چه مسائل و موضوعاتی را به شکل نمادین و استعاری مطرح خواهد کرد.