آمریکا کشور لابیهاست، جایی که میتوان همهچیز را معامله کرد، اما در چارچوب یک سیستم قانونی و قواعدی خاص که پول در آن حرف نخست را میزند. برخی معتقدند قدرتمندترین لابی خارجی در واشنگتن در دست صهیونیستهاست، اما ردگیری لابی عربستان سعودی چیز دیگری را نشان میدهد و پرده از شبکهای برمیدارد که تا شکلدهی سیاست خارجی و فشار بر رئیس FBI نیز پیش میرود.
از تحریم نفتی تا معاونت رئیس جمهوری
نخستین ارتباط خبرساز میان آمریکا و عربستان در ۱۹۴۵ و زمانی بود که روزولت روی عرشه ناو با ابن زیاد دیدار کرد. در آن زمان دولت آمریکا به این باور رسید که امید عربستان داشتن نفت و دوستی با آمریکاست و این اتفاق کمتر از یک دهه بعد با به تولید رسیدن نخستین چاه توسط آمریکاییها در دمام، عملی شد، اما از آن زمان به بعد، یک شبکه خزنده در سیاست آمریکا شکل گرفت که امروز بسیاری از کارشناسان آن را قدرتمندترین لابی خارجی در ایالات متحده میشناسند.
نخستین نشانه از وجود این لابی در جریان جنگ «یوم کیپور» یا «جنگ دوم اعراب و اسرائیل» بروز کرد. در آن زمان (۷۴-۱۹۷۳) اعراب به رهبری عربستان سعودی اعلام کردند که به دلیل حمایت آمریکا و غرب از اسرائیل در این جنگ، از بارگیری محمولههای نفتی به مقصد غرب خودداری میکنند. این اقدام که برخلاف تمام قوانین بینالمللی و اصول تجارت دوجانبه بود، زندگی روزمره آمریکاییها را بهشدت مختل کرد، اما دولت نیکسون بدون هیچ مجازات جدی، دوباره با عربستان روابط خود را عادیسازی کرد و پس از آتشبس نیز عربستان بدون هیچ صحبتی از حق مردم فلسطین و حتی بدون هیچ اعلام رسمیای، رابطه نفتی خود را از سر گرفت. در این دوران، ایران اصلیترین همپیمان آمریکا در منطقه بود، اما طی سالهای بعد و تغییر رژیم در ایران، عربستان به «جزیره ثبات» مورد نظر آمریکا تبدیل شد.
سعودیها که بهخوبی دریافته بودند میتوانند با پول خرج کردن در کمپینهای انتخاباتی و خیریهها، واشنگتن را به مسیر دلخواه خود هدایت کنند، دست بهکار شدند و در این بین، استعدادهایی که نمود مییافت را بلافاصله ارتقا میدادند. در ۱۹۸۱، دوسال پس از انقلاب ایران، واشنگتن تصمیم گرفت جزیره ثبات خاورمیانه را احیا کند و برای این کار باید هواپیماهای فوق پیشرفته آواکس را جایی مستقر میکرد. این هواپیماها که پیش از این در ایران بودند، بهقدری مهم استراتژیک تشخیص داده شدند که میان لابی صهیونیستی و سعودی بر سر گرفتن رای اعتماد کنگره رقابت شدیدی شکل گرفت و در نهایت لابی سعودی با رایی نزدیک، توانست به پیروزی برسد؛ این لابی در آنزمان توسط شاهزاده بندر بن سلطان پایهریزی، تشکیل و هدایت شده بود.
لابیای که بندر با گشادهرویی و گشادهدستی در کنگره آمریکا شکل داده بود حتی در زمان دولت رونالد ریگان که دوست نزدیک اسرائیل بود هم توانست بر نفوذ تلآویو غلبه کند و همین موضوع خیلی زود بندر را به مقام سفارت عربستان در آمریکا رساند، مقامی که او ۲۲ سال در آن باقیماند و سپس به عموزادهاش سپرد تا به دستگاه امنیتی عربستان بپیوندد.
گام مهم بعدی این لابی، در۱۹۹۰ و زمان وزارت دفاع دیک چینی برداشته شد؛ در آن زمان یک گروه از نظامیان آمریکایی با اشاره سفارت عربستان راهی مرز این کشور با عراق شدند تا از ریاض در مقابل صدام حسین دفاع کنند. در این دوران شاهزاده بندر گرانترین لابییست کنگره یعنی فرد داتون را در جیب خود داشت و تقریبا از مجلس آمریکا نه نمیشنید، اما همزمان خودش نیز در حال دوستیابی در میان سیاستمداران و دولتمردان بود. یکی از صمیمیترین دوستانی که او برای خود پیدا کرد، معاون ریاست جمهوری آن موقع و رئیس جمهوری آینده آمریکا یعنی جرج هربرت بوش (بوش پدر) بود. این دوستی به قدری صمیمی شد که وقتی بعدها پسر بوش هم رئیس جمهوری آمریکا شد، بندر دیگه یک دوست خانوادگی و عضو خانه محسوب میشد. نفوذ او روی دولت بوشها تا جایی بود که برخی خبر از حضور او در هیأت دولت بهعنوان عضو سایه دادند. مدارک این نفوذ در کتاب «خانه بوش، خانه سعود» به تفصیل ارائه شده است.
کار اثرگذاری بر دولت آمریکا در زمان دولت کلینتون نیز ادامه یافت و تقریبا هیچ تصمیمی علیه دولت ریاض در واشنگتن اعلام نمیشد. جان اونیل، رئیس سابق بخش ضدتروریسم FBI پیش از آنکه در حملات ۱۱ سپتامبر کشته شود به بازرس ویژه فرانسه گفته بود که به دلیل فشارهای لابی سعودی در آمریکا، امکان تحقیق درست و دقیق درباره القاعده و منابع مالی و تسلیحاتی آنها را ندارد. اکنون سعودیها از یکسو به کمپینهای انتخاباتی آمریکا پول تزریق میکردند و از سوی دیگر بهنام بنیادهای خیریه به خانوادههایی که اعضایشان در انفجارهای انتحاری شرکت داشتند کمک مالی میکردند.
در سال ۱۹۹۶ و در جریان انفجار برج «الخبر» که در آن ۱۹ امریکایی کشته شدند و همچنین در حمله به «کول» در سال ۲۰۰، FBI مدارک و شواهد کافی برای ردیابی القاعده در اختیار داشت، اما لابی سعودی به سادگی جریان این تحقیقات را منحرف و ایران و نیروهای شیعه منطقه را بهعنوان دستاندرکاران چنین وقایعی معرفی کرد.
در میان نامهای آمریکایی که در جیب لابی عربستان بودهاند، میتوان دیک چینی، الیوت و زلمای خلیلزاد را نامبرد که دوستان نزدیک بندر نیز بودهاند.
بهار عربی و عربستان
کسانی که با پژوهشگران رسانهای سخن گفتهاند، تقریبا همگی اتفاق نظر دارند که در تمام کشورهای عربی رویه انقلابهایی که به بهار عربی موسوم شد، با دخالت عربستان دچار تغییر و تحول شدهاند. یک نمونه از این دخالتها بهطور مشخص درباره مصر اتفاق افتاده است.
زمانی که مرسی در قاهره با رای مردم انتخاب شد، دولتی مخالف عربستان روی کار آمد و ریاض نیز بلافاصله فشارهای اقتصادی و جلوگیری از دسترسی به نفت ارزان و لغو تعهدات و قراردادها را دستورکار قرار داد، اما زمانی که این اقدامات برای تغییر فوری مؤثر نشد، شاهزاده بندر اکنون سنگر واشنگتن را به محمد بن نایف و سپس عادل الجبیر سپرده بود و به ریاض بازگشته تا در دستگاه اطلاعاتی سعود خدمت کند. او بههمراه همتای اماراتی خود به دنبال راهی برای اثرگذاری بر جریانهای داخلی مصر بودند، اما یافتن این راه آسان نبود تا اینکه موفق شدند با وزیر دفاع وقت یعنی ژنرال السیسی رابطه برقرار کنند.
یک فلسطینی معتمد به نام محمد دهلان، رابط میان ریاض و السیسی بود و پیامها را به مقصد میرساند. در یکی از پیامها سعودیها پیشنهاد دادند در صورتی که مرسی برکنار شود، دولت عربستان تمام قراردادهای قبلی را دوباره برقرار و به دولت جانشین ۲۰ میلیارد دلار کمک نقدی میکند. آنها همچنین گروهی از جوانان معترض مصری به نام گروه «طمرد» را یافتند که هیچ وابستگی خاصی نداشتند و با هزینه پولهای کلان در میان این جنبش، توانستند آتشهای خیابانی را نیز علیه مرسی روشن کنند و در نهایت به خواسته خود برسند.
روز جمعه (۴ خرداد۹۷) شبکه تلویزیونی سیانبیسی ویدئویی را توییتر خود منتشر کرد که درآن گزارشی از اردوگاهی بسیار عظیم در آلبانی تهیه شده است. این اردوگاه که با تمام ویژگیها و سازوکار نظامی ساخته شده در اختیار گروهک منافقین ایران قرار دارد و این شبکه تلویزیونی این پرسش را مطرح میکند که هزینه چنین اردوگاهی از کجا تأمین میشود؟ در نهایت در کنار تصویری از حضور جان بولتون و دیگر مقامات فعلی آمریکا در کنگره این گروهک، به این نتیجه میرسد که عربستان و امارات تمامی هزینههای این گروهک را پرداخت میکنند؛ سرمایهگذاریای که سعودیها در مسیرهای موازی برای لغو برجام در داخل ایران و در داخل دولت آمریکا نیز کردهاند.
بن سلمان: پدر گلوله
درباره حوزه نفوذ سیاسی عربستان در واشنگتن، طی هفتههای اخیر گزارشهای مختلفی منتشر شده که همگی آنها مفصل و مطول هستند، اما از جمله بهترین آنها، گزارش نیویورکر بود که جزئیات زیادی درباره بنسلمان در آن ارائه شده بود.
به قدرت رسیدن خاندان جدیدی در آلسعود، بسیاری معادلات داخلی این کشور را تغییر داد، اما بندهای آمریکایی این حکومت را محکمتر کرد. در بیوگرافی تازهای که از محمد بنسلمان، نایبالسلطنه فعلی این کشور در افشاگریهای رسانهای آمریکا منتشر شده، او فرزند مورد علاقه پدر از دوران کودکی معرفی شده است. تقریبا تمام کودکی بنسلمان در شرایطی سپری شد که پدرش فرماندار ریاض و یک شاهزاده در انتظار تخت بود. او که دو برادر تنی نیز دارد، از ۱۵ سالگی نقش مشاور پدر را داشت و به گفته راننده شخصیاش، در تمام بازدیدها و جلسات با یک دفترچه یادداشت همراه او بود.
ملک سلمان ۴ همسر دارد که هر کدام در کاخی وسیع با ۵۰ خدمتکار و باغبان و راننده زندگی میکردند، اما از میان تمامی فرزندان، محمد تنها کسی بود که او همیشه با افتخاری خاص با عنوان «پسرم» معرفی میکرد. یکی از تفریحات کودکی بن سلمان، راهانداختن کمپهای بیابانی با همشاگردیهایش بود. راننده او تعریف کرده که همکلاسهای دوران مدرسه او را «کریم» خطاب میکردند، چون با همه گرم میگرفت و هروقت اردویی برگزار میکرد همه را میهمان میکرد و با خودروی و راننده شخصی به صحرا میبرد. این راننده نقل میکند که محمد همواره یک سروگردن بالاتر از همه همسالان خود بود و در عین گرم گرفتن با آنها، از بالا برهمه نظارت میکرد.
کسی توان پاسخ منفی به این شاهزاده نداشت و از ابتدا به هرچه میخواست با هر روشی که میتوانست میرسید. در عنفوان جوانی و وقتی هنوز ۲۰ ساله نشده بود عدهای از سرمایهداران را جمع و از آنها درخواست کرد در شرکت تازه تأسیس او سرمایهگذاری کنند. نقل شده که طی کمتر از یک هفته ۳۰ میلیون دلار سرمایه جمعآوری و تجارت او راهاندازی شد.
یک داستان خیابانی در ریاض دهان به دهان میگردد که در همین دوران او درخواست خرید زمینی از شهرداری ریاض را مطرح میکند و کسی که مسئول این کار بود، با درخواست بن سلمان مخالفت میکند؛ هفته بعد او پاکتی دریافت میکند که در آن یک گلوله گذاشته شده بود. خیلی زود زمین به شاهزاده داده میشود و از آن پس لقب «ابو رصاصه» یا «پدر گلوله» برای بنسلمان استفاده میشود. یکی از دوستان بنسلمان به نیویورکر گفته که این داستان صحت دارد و از همان زمان بنسلمان میدانست که بهدنبال چیست.
پدرش نیز فردی بسیار منضبط و دارای چارچوبهای خشن بود. او درباره تمام کسانی که با آنها کار میکرد پروندههای مشخصی داشت و اطلاعات آنها را جمعآوری میکرد. وقتی ملک سلمان بر کرسی پادشاهی نشست، بهترین شخص برای ولیعهدی را برادرزاده خود یعنی محمد بن نایف دید. او هیچ پسری نداشت و در میان رقبایش پایگاه ضعیفتر و شکنندهتری دارد. از همینرو، بن نایف بهعنوان ولیعهد انتخاب شد تا مقدمات کار بنسلمان آغاز شود. بن سلمان در سال ابتدایی حکومت پدر به وزارت دفاع رفت و درآنجا جنگ یمن را راهاندازی کرد؛ همزمان ریاست شورای تحول اقتصادی را نیز برعهده گرفت و کار تدوین چشمانداز ۲۰۳۰ را به اتمام رساند. او مانند عموزادهها و برادران خود در خارج تحصیل نکرده بود و در آمریکا پایگاه و دوستی نداشت پس لازم بود سرنخهای لابی آمریکا را از بن نایف دریافت کند. وقتی کار انتقال سرپرستی شبکه آمریکا به بنسلمان به پایان رسید، بننایف بهظاهر بهسود او کنارهگیری کرد و بنسلمان نیز طی یک پاکسازی کامل، عادل الجبیر، جوانی که سابقه سفارت آمریکا و ارتباط مستقیم با لابی عربستان در این کشور را داشت به وزارت امورخارجه گمارد.
نایبالسلطنه اکنون با تمام تجاربی که از پدر آموخته و با شبکه قدرتمندی که از عموزادهها دریافت کرده بود، آماده قدرت شده بود و نخستین اقدامش نیز ریختن طرح دوستی با جارد کوشنر، داماد دونالد ترامپ بود. نتیجه گفتوگوهای تلفنی گرم و مداوم با کوشنر، تزریق پول به کمپین انتخاباتی ترامپ، جلب حمایت جمهوریخواهان حتی با حضور جب بوش در میان نامزدها و در نهایت ریاستجمهوری او بود. در گام بعدی نخستین سفر ترامپ به همراه ایوانکا به عربستان انجام شد و طی آن هماهنگیهای لازم برای آنچه عربستان در زمان اوباما و با حضور غولهای دیپلماسی و لابی مانند صعود الفیصل نتوانست به دست آورد، چیده شدند.
اکنون این لابی قدرتمند سعودی در اختیار جوانی جاهطلب است که در سوی دیگر میز هم پیرمردی اگر نگوییم دیوانه، که «عجیب» نشسته است. سفر بنسلمان به امریکا آن هم بهمدت دو هفته، اخرین ماشه برای برهم زدن برجام از سوی آمریکا را کشید. او میلیاردها دلار قراردادهای مختلف با شرکتهای حوزه تکنولوژی آمریکا منعقد کرد و همزمان نیز ظاهراسازیهایی برای ارائه آزادیهای مدنی در عربستان ارائه داد تا کاخ سفید را متقاعد کند که تضمین مالی کافی برای برهم زدن توافق هستهای با ایران را دارد. این لابی در زمان اوباما وقتی نتوانست مانع از توافق شود، در کنگره از تأیید آن جلوگیری کرد تا برجام بهصورت دستور اجرایی رئیس جمهوری به دولت ابلاغ و در زمانهای بعدی قابل لغو باشد؛ در آن دوران اسرائیل بهکلی از اثرگذاری بر دولت آمریکا نا امید شده بود و تمرکز خود را روی فرانسه گذاشت و در دو دوره نیز با کمک فرانسه دستیابی به توافق را برهم زد.
در پایان کتاب «خانه بوش، خانه سعود» نویسنده اینگونه مخاطب را به چالش کشیده که اگر انقدر زودباورید که فکر کنید امنیت اسرائیل برای بوش مهمتر از نفت عربستان است و انقدر سادهلوح هستید که فکر میکنید لابی صهیونیستی در واشنگتن قویتر از لابی سعودیست، پس احتمال معتقد خواهید بود که آمریکا از وقوع حملات ۱۱ سپتامبر خبر داشته است.
منابع مورد استفاده: نیویورکر، کامنددریمز، لوموند دیپماتیک، نیویورک