کد خبر: 908588
تعداد نظرات: ۱۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با نویسنده کتابی که رهبر انقلاب، بانوان را به خواندن آن دعوت کردند
کتاب «خاطرات سفیر» پدیده کتاب و کتابخوانی این روز‌های بازار نشر است؛ کتابی که مقام معظم رهبری، شهریور سال گذشته بانوان را به مطالعه آن دعوت کردند...
محمدصادق عابدينی
کتاب «خاطرات سفیر» پدیده کتاب و کتابخوانی این روز‌های بازار نشر است؛ کتابی که مقام معظم رهبری، شهریور سال گذشته بانوان را به مطالعه آن دعوت کردند. این کتاب برخلاف عنوانش، نوشته یک دیپلمات کهنه‌کار نیست. این کتاب را دانشجویی ایرانی بر اساس خاطرات دوران تحصیل در فرانسه نگاشته و از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. خانم دکتر نیلوفر شادمهری در گفت و گو با «جوان» درباره خاطرات سفیر توضیح می‌دهد.
 
شما سفیر به معنای دیپلمات آن نیستید، پس چرا نام کتاب را خاطرات سفیر گذاشتید؟
 
عنوان خاطرات سفیر به وبلاگ سفیر باز می‌گردد که خاطرات دانشجویی‌ام در فرانسه را در آن منتشر می‌کردم. وقتی صحبت از انتشار کتاب شد، تصمیم گرفتم کلید واژه «سفیر» را نگه دارم، چون حقیقتاً هم احساسم این بود که نماینده کشورم در آنجا هستم و رفتار و سکناتم و کیفیت آموزشی‌ام در دوران دانشجویی صرفاً به خودم مربوط نیست و باید تصویر خوبی از کشورم ارائه کنم.
 
ایرانی‌ها کمتر خاطره می‌نویسند و کمتر از آن خاطراتشان را منتشر می‌کنند، چه شد تصمیم گرفتید خاطراتتان را منتشر کنید؟
 
کلاً زیاد خاطراتم را می‌نویسم. در دوره دانشجویی در ایران نیز خاطراتم را یادداشت می‌کردم و این اتفاقی نبود که در فرانسه رخ داده باشد. سال دوم یا سوم حضورم در فرانسه بود که همسرم برایم یک وبلاگ زدند و نظرشان این بود که این دستنوشته‌ها را در آن منتشر کنم. من هم هفته‌ای یکی از خاطراتم که دستنویس بود را تایپ می‌کردم و در وبلاگ می‌گذاشتم.
 
در جایی گفته بودید زیر پست‌های وبلاگ تا ۵۰۰ کامنت هم نوشته می‌شد، چطور وبلاگ تا این حد مشهور شد؟
 
حقیقتش برای خودم هم سؤال بود که چطور این وبلاگ مشهور شد. من تبلیغی برای آن انجام ندادم و به کسی معرفی نکردم. تنها چند نفر از دوستانم که در آلمان و دیگر شهر‌های فرانسه حضور داشتند از وبلاگم باخبر بودند. مطالب وبلاگ را هم بیشتر برای خواندن آن‌ها می‌نوشتم تا اینکه همسرم گفت: یکی از وبلاگ‌های پرطرفدار در ایران، وبلاگ من را پیدا و معرفی کرده است. بعد هم تعداد بازدید‌ها خیلی زیاد شد، به طوری که دیگر وقت خواندن و پاسخ دادن به کامنت‌ها را پیدا نمی‌کردم.
 
الان با دوره رونق وبلاگ نویسی خیلی فاصله گرفته‌ایم، خاطره‌نویسی‌تان در وبلاگ به چه سال‌هایی باز می‌گردد؟
 
این مربوط به حدود سال‌های ۸۵ و ۸۶ است. دقیقاً ۱۰ تا ۱۲ تا از خاطره‌های این کتاب، عیناً در وبلاگ نیز منتشر شده بود. باقی خاطرات را وقتی به ایران بازگشتم تایپ کردم.
 
چه شد که تصمیم گرفتید خاطراتتان را کتاب کنید؟
 
بیشتر همسرم تأکید داشت که این خاطرات را می‌شود در قالب کتاب منتشر کرد. در فرانسه که بودیم چند مؤسسه انتشاراتی تماس گرفتند و پیشنهاد انتشار این مجموعه خاطرات را دادند، ولی من قصدی برای انتشار آن‌ها نداشتم. همسرم نظرشان این بود که این خاطرات در صورت انتشار می‌تواند تأثیر مثبتی داشته باشد، این شد که ما این فایل را تحویل سوره مهر دادیم. این اتفاق مربوط به سال ۹۲ است که این مجموعه در پروسه بررسی و ارزیابی برای کتاب شدن قرار گرفت و نهایتاً سال ۹۶ به چاپ رسید.
 
چرا چاپ کتاب اینقدر طول کشید؟
 
درست نمی‌دانم اول اینکه بالاخره باید فرآیند ارزیابی و بررسی کتاب طی می‌شده، اما شاید برخی افرادی که در فرآیند چاپ اثر تأثیرگذار بودند تصور می‌کردند که این کتاب خواننده‌ای نداشته باشد. هر از چندگاهی البته جهت پیگیری تماس می‌گرفتند و سؤال و جواب‌هایی بین ما رد و بدل می‌شد، البته شاید اینکه ما هم خیلی پیگیر انتشار کتاب نبودیم مزید بر علت شد تا انتشار آن به طور بینجامد.
 
فکر می‌کردید خاطرات سفیر با این اقبال روبه‌رو شود؟
 
برای خودم هم جالب است، حدسش را هم نمی‌زدم که در پنج ماه به چاپ شانزدهم برسد. الان هم چاپ ۲۲ آن در بازار است. در نمایشگاه کتاب اعلام شد در شش روز دو چاپ کتاب تمام شده و این‌ها برای من هم جالب بود.
 
مقام معظم رهبری در جلسه‌ای، خانم‌ها را به مطالعه این کتاب دعوت کردند، در جریان این دعوت بودید؟
 
نه، شهریور پارسال بود، یک شب حوالی ساعت ۲۳، با یک پیامک متوجه ماجرا شدیم. یکی از کسانی که در آن مجلس حضور داشت، شماره همسرم را پیدا کرده و پیامک داده بود که من در چنین جلسه‌ای بودم و چنین اتفاقی افتاده است.
 
فکرش را می‌کردید که خاطرات شما مورد توجه رهبر انقلاب قرار گیرد و آن را به دیگران پیشنهاد کنند؟
 
قطعاً نه، نه به این دلیل که چاپ اول کتاب اردیبهشت سال ۹۶ با تیراژ بسیار محدود برای ارائه در نمایشگاه کتاب منتشر شد. آن چاپ طرح جلدی داشت که اصلاً کششی برای خواننده جلب توجه نمی‌کرد. همان موقع چند تن از دوستانم که به نمایشگاه کتاب رفته بودند، سراغ کتابم را می‌گیرند که پاسخ می‌شنوند «کتاب تمام شده است». وقتی این را شنیدم اول فکر کردم دارند سر به سرم می‌گذارند، بعد متوجه شدم نه واقعاً چاپ کتاب تمام شده. اتفاقاً همان چاپ به دست مقام معظم رهبری رسیده بود که برای خودم هم باور نکردنی بود.
 
بعد از آن دیداری با مقام معظم رهبری نیز داشتید، درباره آن جلسه بگوید!
 
اسفند ماه ۹۶ از طرف انتشارات سوره مهر تماس گرفتند و گفتند قرار است تعداد محدودی از نویسنده‌ها به دیدار رهبر انقلاب بروند، شما هم بیایید. آقای مؤمنی شریف در جلسه بودند و افراد را خدمت مقام معظم رهبری معرفی می‌کردند، البته بیشتر مدعوین از نویسنده‌های صاحبنام و مطرح بودند و غالباً سن و سالی نیز از آن‌ها گذشته بود.
 
مقام معظم رهبری وقتی متوجه شدند شما نویسنده کتاب «خاطرات سفیر» هستید، چه واکنشی نشان دادند؟
 
خیلی شیرین و به یادماندنی بود. آقای مؤمنی به من اشاره کردند گفتند ایشان خانم شادمهری هستند، نویسنده کتاب خاطرات... هنوز جمله‌شان تمام نشده بود که حضرت آقا فرمودند: آهان، بله، خیلی قشنگ نوشته بودی. آفرین، آفرین. بعد درباره کتاب حرف زدند و پرسیدند دوستت چطور است؟ گفتم کدام دوستم؟ گفتند همان دختر امریکایی، چه شد؟ هنوز با او در ارتباط هستی؟ خیلی جالب بود که حتی شخصیت‌های کتاب هم در یادشان بود.
 
ایشان یکی از حرفه‌ای‌ترین کتابخوان‌های ایران هستند، ولی تا این حد دقت نظر در نوع خودش بی‌نظیر است!
 
ایشان حافظه فوق العاده‌ای دارند. من که کارم تدریس است و مدام باید مطالعه داشته باشم و حداقل در روز ۴- ۵ ساعت مطالعه دارم تا این حد دقیق جزئیات در خاطرم نمی‌ماند. هر نویسنده‌ای که در آن جلسه معرفی می‌شدند، ایشان می‌گفتند که آخرین کتابی که از آن نویسنده منتشر شده اسمش چیست و درباره چه بود و نظرشان را درباره آن کتاب می‌گفتند.
 
انتشار جلد دوم «خاطرات سفیر» مطرح شده، چه زمانی این کتاب عرضه می‌شود؟
 
راستش این را دقیقاً نمی‌توانم بگویم. متن کتاب که آماده است و نیاز به کار اضافه‌ای ندارد، اما سیاست‌هایی در بخش فروش وجود دارد که باید رعایت شود، مثلاً هنوز کتاب به خیلی از شهرستان‌ها نرسیده و تصور می‌کنم استراتژی فروش این است که ابتدا میزان مشخصی در سطح کشور منتشر شود و بعد از آن سراغ چاپ دوم بروند. من هم این روند را منطقی و معقول می‌دانم و از این جهت فعلاً باید صبر کرد.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱۲
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۹
0
29
خیلی جالب بود فکر نمی کردم مردم کشور های دیگر نیازمنداسلام باشند خیلی ممنون از نویسنده کتاب که مارا به دنیای اطرافیمان اشنا کرد
خواننده کتاب
|
United Arab Emirates
|
۱۸:۳۳ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۹
0
27
بسیار جذاب بود خوب نوشته شده بود
آفرین به این قلم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۰۷ - ۱۳۹۸/۱۲/۰۹
0
21
خدا خیر بدهد أین خانم شادمهری را که واقعا یک مبلغ به تمام معنا بودن برای فرهنگ اسلامی ایرانی خدا توفیق بدهد به ایشون که زمینه ای هدایت چند نفر شاید نسل را فراهم کردند این کار خیلی بزرگی است برای امثال من که کار مون تبلیغ دین هست نمیدونم به اندازه ایشون تونستیم در این راه قدم بر داریم .ان شاء الله خداوند توفیق دهد همه ما را در این راه
عظیمی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۱/۱۵
0
25
کاش بیشتر این جور کتاب ها وجود داشت تا ما شناخت بیشتری نسبت به اسلام و شیعه در جهان داشته باشیم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۱/۳۱
0
27
به نظرم کتاب عالی بود
حتی فکر می گردم امبروژا دوست خودمه و در فصل آخر کتاب که داشتند از هم جدا می شدند و گریه می کردند من هم همان حس را داشتم دیگه طاقت ندارم می خوام بدونم سرنوشت شخصیت های کتاب چه شده
زهره
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۸
0
21
کتاب عالی بود و خیلی دوس دارم جلد دوم و یا بیشتر داشته باشه و همه ی خاطرات اون موقع رو بخونم، زندگی با آدمهای کاملا متفاوت اون هم از دیدگاه خانم با اعتماد بنفس و آگاهی مثل خانم شادمهری واقعا هیجان انگیزه، ضمن اینکه واقعا نکات علم مذهبی خوبی داشت و اکثر شیعیان نمیتونن به این خوبی از مذهبشون دفاع کنن و مطالعه ی کمی دارن از جمله خودم. این واقعا یک تلنگره تا بیشتر مطالعه کنم در مورد اعتقاداتم. دلم هم برای امبروژا تنگ شده و دوس دارم بدونم در چه حالیه :)
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۹
0
22
من هم مثل آقا کنجکاوم بدونم سرنوشت امبروژا چی شد؟؟ چرا نمیگید چه خبر ازش؟ :((
بهار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۵۲ - ۱۳۹۹/۰۵/۰۶
0
15
کتاب عالی بود
ولی دوست دارم ب چاپ دوم برسه و بیشتر از شخصیتا باخبر بشم
و بدونم در چ حالین الان
مهدیار اصفهانی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
0
13
خیلی خوب بود. بی صبرانه منتظر جلد دوم هستیم
زهرا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۷
0
8
خانم شادمهری واقعا عالی بود کتاب خاطرات سفیر خصوصا بحث هایی که با ریاض و بقیه بچه ها داشتید و واقعا مفید بود یعنی چندین بار کتابتون رو خوندم و بی صبرانه منتظر چاپ دوم هستم خیلی کنجکاوم بدونم دوباره امبروژا رو دیدیدیانه ؟خلاصه بسیار متشکر از شما بابت کتاب خوبتون.
طلیعه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
0
10
احسنت
تقبل الله
نویسنده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۳:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۳
0
5
خیلی عالی بود مرسی از خانم شادمهری
فقط یه سوال هنوز با اون دوست آمریکایی امبروژا در ارتباط هستید می‌بینیدش؟
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار