به گزارش خبرنگار ما، ساعت 20:35 شامگاه چهارشنبه 26 ارديبهشتماه امسال قاضي مرادي، بازپرس ويژه قتل دادسراي امور جنايي تهران با تماس تلفني مأموران کلانتري 142 کن را از مرگ مشکوک مرد جواني در بيمارستان عرفان نيايش باخبر و همراه تيمي از کارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي راهي محل شد.
تيم جنايي روي تخت بيمارستان با جسد مرد 28 سالهاي به نام هرمز روبهرو شدند که با اصابت چاقو به سينهاش به قتل رسيده بود. نخستين بررسيها نشان داد هرمز، شرور معروف شهران ساعت 18:55 در پارکي به نام باغي حوالي کن با چاقوي پسر جواني به نام آرش به شدت زخمي ميشود و پس از انتقال به بيمارستان بر اثر شدت خونريزي به کام مرگ ميرود. همچنين مشخص شد آرش پس از اين حادثه به مکان نامعلومي گريخته است. همزمان با انتقال جسد به پزشکي قانوني مأموران به دستور قاضي مرادي جستوجو براي دستگيري قاتل فراري را آغاز کردند تا اينکه دريافتند يک روز بعد متهم خودش را به کلانتري کن معرفي کرده است. صبح ديروز متهم براي تحقيقات به دادسراي امور جنايي منتقل شد. وي با اظهار پشيماني به قتل اعتراف کرد. در ادامه قاضي مرادي، بازپرس شعبه دوم متهم را براي تحقيقات تکميلي در اختيار کارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار داد.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفي کن؟
آرش هستم و 18 سال سن دارم.
چقدر درس خواندي؟
ديپلم ردي هستم.
سربازي نرفتي؟
نه. دو سال قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و بعد از آن من و خواهرم همراه مادرم زندگي ميکنيم. ميخواستم کفالت مادرم را به عهده بگيرم و در حال انجام کارهايم بودم که اين اتفاق افتاد.
چرا جدا شدند؟
پدرم معتاد بود.
مقتول را ميشناختي؟
بچه محل قبلي ما بود. او از گندهلاتهاي محل بود که همه بچههاي محل از او حساب ميبردند و براي خودش تعداد زيادي نوچه داشت که هميشه همراهش بودند.
روز حادثه براي چه به محله قبليات رفته بودي؟
دو سال بود که خانهمان را از محله شهران به دولتآباد شهرري برده بوديم. بچههاي محله جديدمان خلافکار و بعضي از آنها هم معتاد بودند، به همين خاطر با آنها دوست نشدم و هرچند وقت يکبار براي ديدن دوستان قديميام به محله شهران ميرفتم. ما داخل پارکي به نام باغي دور هم جمع ميشديم و حرف ميزديم و بعد از چند ساعت دوباره به خانهمان برميگشتم. آن روز هم براي ديدن دوستان قديميام به پارک باغي رفته بودم که اين اتفاق افتاد.
چرا با هرمز درگير شدي؟
پارک باغي در قرق او و نوچههايش بود. هرمز وقتي مست ميکرد همه بچههاي محل را کتک ميزد و از داخل پارک بيرون ميکرد و کسي هم جرئت مقابله با او را نداشت. آن روز هرمز با من درگير شد و خيلي اتفاقي به قتل رسيد.
درباره روز حادثه توضيح بده؟
عصر روز حادثه پس از تعطيل شدن از محل کارم تصميم گرفتم به ديدن دوستان قديميام بروم. با مترو تا ميدان صادقيه رفتم و از آنجا هم با اتوبوس به فلکه دوم شهران رفتم. دقايقي بعد از در شمالي پارک باغي وارد پارک شدم. همان ابتدا هرمز نشسته بود و مرا صدا زد. تعجب کردم، چون او اصلاً ما را آدم حساب نميکرد، اما به هر حال با ترس به او نزديک شدم. هرمز مست بود و از من خواست مشروب بخورم. چند پيک ريخت و با هم خورديم. از هرمز خيلي ميترسيدم، چون او چند باري مرا کتک زده و همراه دوستانم از پارک بيرون کرده بود. از طرفي هم خوشحال بودم که هرمز به من مشروب داده بود. از حالت عادي خارج شده بودم که از هرمز تشکر کردم و گفتم با دوستانم در قسمت پايين پارک قرار ملاقات دارم. در پايين پارک روي نيمکتي منتظر دوستانم بودم که ديدم هرمز همراه سه نفر را نوچههايش با سه موتورسيکلت داخل پارک عربدهکشي ميکنند. آنها به هر کسي از بچههاي محل كه ميرسيدند، آنها کتک ميزدند و از پارک بيرون ميکردند. با خودم فکر کردم شاید با من کاري نداشته باشد، چون دقايقي قبل با هم مشروب خورده بوديم، اما وقتي به من رسيد مرا کتک زد. به او گفتم هرمز چي شده که گفت خفه شو و زود از پارک برو بيرون. هرمز چاقويش را روي زمين انداخت و با مشت و لگد مرا کتک زد. در همين لحظه چاقو را از روي زمين برداشتم و به او گفتم نزديک نيايد که به طرفم آمد. من زمين خوردم و هرمز هم روي من افتاد و چاقو به سينهاش فرو رفت.
بعد چه شد؟
ثانيههاي بعد هرمز از جايش بلند شد، آهي کشيد و به دوستانش گفت فرار کنيد که همه فرار کردند و من هم از ترس فرار کردم.
به کجا فرار کردي؟
آن شب در پارکي در حوالي سولقان خوابيدم و صبح با عمويم تماس گرفتم و موضوع را براي او توضيح دادم. عمويم از من خواست به مغازهاش بروم. وقتي به مغازهاش رفتم از من خواست خودم را به پليس معرفي کنم.
حرف آخر؟
مشروب زندگي من را سياه و مرا قاتل کرد. اگر مشروب نخورده بودم، اين اتفاق نميافتاد. من نانآور خانه بودم و از روزي که مادرم متوجه اين اتفاق شده، حالش خيلي خراب است و الان هم کسي را ندارد.