جوانآنلاین: وقتی سخن از مردمسالاری دینی میشود از خود به عنوان «یک آدم مجرب که کار سیاسی هم کرده است» یاد میکند، کسی که می گوید برای «آینده مردم سالاری دینی در غیبت چند حزب قدرتمند بیمناک» است. پاسخهای قاطع و تن صدایش نشان نمیدهد ۶۵ سال سن دارد. محمدرضا باهنر سیاستمداری که با هفت دوره حضور در پارلمان رکورددار نمایندگی در مجلس بود در دوره دهم برخلاف انتظار ثبت نام نکرد. گفتوگو با این سیاستمدار آسان نیست، نه از این جهت که او سیاستمداری دست نیافتنی است بلکه از این جهت که او در بیان مواضع صریحش ملاحظه دارد و بیدلیل هم نیست که یکی از چهرههای موثر جریان محافظهکار در ایران محسوب میشود؛ کسی که به قدرت لابیهایش در مجلس مشهور است. گفتوگوی یک ساعته روزنامه صبح نو با محمدرضا باهنر نماینده هفت دوره مجلس شورای اسلامی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، مشاور رئیس مجلس شورای اسلامی و دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری درباره گفتگوهای جریان های سیاسی در سال 78 و دلایل ناکامی آن، انفعال اصولگرایان و ... به شرح زیر است:
بحث آشتی ملی ابتدا در سال 95 توسط رییس دولت اصلاحات مطرح شد اما به دلیل انتخاب واژه نامناسب مورد اقبال قرار نگرفت که بعد از آن آقای جهانگیری بحث گفتوگوی ملی را مطرح کرد. گفتوگوی ملی هم مربوط به سران قواست مانند جلسهای که بهتازگی در مجلس شورای اسلامی برگزار شد (جلسهای برای رسیدن به سازوکار مشترک و تصمیم واحد برای حل مشکلات) اما در حال حاضر هم بحث گفتوگو بین جناحهای سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا مطرح است که ما سابقه این کار را داشتیم چطور میتوان این امر را محقق کرد؟
این موضوع بحث روز است و قاعدتاً میتوان درباره آن اظهارنظر کرد؛ سابقه تاریخی این گفتوگو به سال 78 و جریان کوی دانشگاه و مسائل حاشیهای آن بازمیگردد که در آن رهبر فرزانه انقلاب جریانات سیاسی را دعوت و مطالبی را گوشزد کردند.
خلاصه جمعبندی این دیدارها این بود که اصولاً خط و خطوطی که جریانات سیاسی بین خود ترسیم کردهاند که باعث به وجود آمدن جزایر متعددی شده، ضروری نیست و فقط یک خط باید جدی گرفته شود. فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی تکلیفشان باید با چهار اصل روشن باشد که نخستین اصل مسأله «احکام اسلامی» است که باید روشن باشد، نکته دوم «کلیت نظام» است که مبتنی بر قانون اساسی است، سوم مسأله «توصیههای عمومی حضرت امام(ره)و خط امام» است و نکته چهارم «محوریت ولایت فقیه» در کشور است؛ کسانی که میخواهند فعال باشند باید روی این چهار اصل حساس باشند.
من به یاد دارم بحث بسیاری از جریانهای سیاسی و صحبت رهبرانقلاب این بود که چون جزایر کوچک ایجاد و خط و خطوط جزیی پیدا میشود آن وقت چشم بعضیها به آن ور آب میرود تا نیرو بگیرند که این نقطه آغاز انحراف است.
احزاب اصولگرایی ازجمله جامعه مهندسین، مؤتلفه و جمعیت ایثارگران به شکل جداگانه برای حضور در این گفتوگوها دعوت شدند و جلسات متعددی برگزار شد، گفتوگوها ادامه داشت تا به فضای مجلس ششم رسیدیم و اتفاقاتی که در این مجلس افتاد و عدهای اصول را زیر سؤال بردند، همین موضوع آغاز هنجارشکنیها شد.
نخستین حملههای سنگین اصلاحطلبها علیه آقای هاشمی رفسنجانی که از طرف وزیر امور خارجه آمریکا خط داده شده بود؛ شروع شد و با همین روند ادامه داشت تا به مسأله مجلس ششم رسیدیم و عدهای میخواستند با تعصب هنجارها و قانون اساسی را پشت سر بگذارند اما پس از مدتی پشیمان شدند و پس از آن هم جریانی را داشتیم که به مسأله فتنه 88 مشهور شد.
برخیها معتقدند که فتنه 88 از حدود دو تا سه سال قبل آغاز شده بود، البته من بطور کامل با آنها موافق نیستم ؛ به هر حال انتخاباتی برگزار شد و برخی حاضر به پذیرش نتیجه قانونی انتخابات نشده و میخواستند رأی کم خود را در کف خیابانها جمع کنند که خسارتهایی را به وجود آوردند؛ چه هتک حرمتهایی علیه هنجارهای سیاسی، ملی و مذهبی کشور نشد که نقطه اوج آن در روز قدس بود، از سویی دیگر این هنجارشکنان در روز 13 آبان قانون را زیر پا گذاشتند، روزی که مبارزه با استکبار به سرکردگی آمریکاست و مصوبه مجلس هم هست اما آنها اقدام به سر دادن شعارهایی علیه روسیه و .... کردند.
در پس این حرکتها هم به روز عاشورا رسیدیم، این روز یک حادثه و اتفاق مهم برای همه مردم است و مسأله مظلومیت امام حسین؟ع؟ یک هنجاری است که همه جامعه قبول دارند اما هنجارشکنان به جایی رسیدند که حرمت را شکستند و پس از آن در 9 دیماه این حرکت از سوی مردم و حتی کسانی که به موسوی و کروبی رأی داده بودند محکوم شد.
در زمانه هنجارشکنیهایی بدین شکل اتفاق افتاده است و باعث شد تا مقوله فتنه مطرح شود البته امروز همان تئوریپردازهای سال 78، هم دولت تندروهای اصلاحات و زندانرفتههای سال 88 رسماً آن حرکتها را محکوم کردند چون هنجارشکنانه بود، به همین دلیل هم به دنبال پیروزی در انتخابات هستند و معتقدند که اگر مطالبهای وجود دارد باید آن را از طریق صندوقهای رأی محقق کرد.
مسأله حصر اتفاقی جالب بود که خیلیها ممکن است امروزه حرف آن را پیش بکشند. راهاندازی راهپیمایی ۲۵ بهمنماه و جایگزینی آن با راهپیمایی پیروزی انقلاب اسلامی نوعی کودتا بود، من بحثهایی مثل انقلاب مخملی و یا پیشبینیها درباره رخداد وقایع ۸۸ را تأیید نمیکنم اما اعلام راهپیمایی ۲۵ بهمنماه به معنای انقلابی جدید و کودتا بود و حضور را به دنبال داشت.
افرادی که بحث گفتوگوی ملی را مطرح میکنند، موضوع را از قسمت سخت آغاز کرده و میگویند باید فتنه فراموش شود اما این امکانپذیر نیست، در موضوع ۹ دیماه و بعد از اهانت به عاشورا موافقان و مخالفان موسوی به صحنه آمدند.
باید افراد درگیر در فتنه دلیل کارهای خود را بیان کنند، موضوع فتنه فراموش شدنی نیست در همان مقطع هم وقتی فرض بر برگزاری مجدد انتخابات بود، این افراد اعلام کردند که در صورت شکست باز هم به خیابانها آمده و شلوغ میکنند.
الان هم من معتقدم خطهایی که جریانات سیاسی بین خودشان ایجاد کردند غیرضروری است و باید کمرنگ شود.
من هنوزم معتقدم که باید دو حزب قدرتمند داشته باشیم، حتماً احزاب هم گرایشهای مختلف و برنامههای متفاوت دارند اما مسأله اقتدار نظام، آزادی مردم و اسلام عزیز است که اینها جزء رقابت نیست اما یکی میتواند دنبال توسعه اقتصادی بوده و دیگری در پی توسعه سیاسی؛ تمامی این موارد باید در چهارچوب جمهوری اسلامی باشد.
اگر کسی فکر کند با کار حزب و حزب بازی میتواند جلوی نظام بایستد خیلی کماطلاع است و بارها گفتم آنهایی که مدعی هستند با فعالیت سیاسی میشود به مقابله با نظام رفت یک حکومت را نشان دهند که حاکمیت آن کشور اجازه دهد یک عده در مقابل حاکمیت ایستادگی کنند.
همین الان قانون اساسی فرانسه میگوید این نظام با هیچ رفتار دموکراتیک قابل تغییر نیست یعنی مردم فرانسه حق ندارند رأی دهند و بگویند ما حکومت لائیک را نمیخواهیم، در آمریکا اگر کاندیدایی به جز دموکرات و جمهوریخواه به دنبال مکتب کمونیست در مقابل مکتب لیبرال دموکرات باشد امکانپذیر نیست، ممکن است ظاهراً کاری به آن نداشته باشند اما کاری میکنند که تا هفت نسل بعدش نتواند کاندیدای ریاست جمهوری شود. بنابراین همه باید خط قرمزها را در چار چوب نظام جمهوری نظام اسلامی حفظ کنند.
بنابراین خط و خطوط بسیار زیاد و غیرضروری بین فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وجود دارد که میتوان با گفتوگو حل کرد که در مقطع کنونی این امر ضرورت دارد.
در صحبتهای خودتان گفتید که ما یک سری خطوط قرمز داریم و باید اینها رعایت شود اما الان میبینیم برخی از تئوریسین و عناصر تندروی این جریان میگویند به پایان انقلاب رسیدیم، برخی دیگر آشکارا میگویند از قطار انقلاب پیاده شدیم آیا واقعاً میشود با این جریان وارد گفتوگو شد؟ اگر در این گفتوگوها اصلاحطلبان بخواهند بر سر اصول انقلاب که این روزها نیز خود علناً از عبور از آن سخن میگویند مذاکره کنند چه؟
متأسفانه در ایران بسیاری از موارد سیاسی میشود و این یکی از مشکلات است، اگر در کشور احزاب قدرتمند وجود داشت، این احزاب در چارچوبهای مشخص و بر اساس تعهدهایشان فعالیت میکردند اما الان اینگونه نیست و برخی افراد در جریانهای اصلاحطلب و اصولگرا اظهارنظرهایی میکنند که کل جریان را تحت تأثیر قرار میدهد که باعث ضرر به این دوجریان میشود.
اگر شخصی منسوب به جریانها اظهارنظری میکند کل این جریان باید پاسخگو باشد که این درست نیست، اصلاحطلبان هم این مشکل را دارند، ما بر سر اصول انقلاب مذاکره نمیکنیم، مذاکره میان جریانهای سیاسی تنها در صورتی امکانپذیر است که افراد؛ اصول انقلاب و استقلال کشور را باور داشته و بر آن متعصب باشند و تمامیت ارضی برای آنها حیثیتی باشد.
برای مثال ما در کشور با پنج چالش اساسی مواجهیم که جریانهای اصلاحطلب و اصولگرا بر آن اتفاق نظر دارند که موضوعی سیاسی نیست اما متأسفانه عدهای از این چالشها ازجمله چالش «آب» دستاویز سیاسی بهوجود میآورند در حالیکه این مسائل تنها به همدلی و ارائه راهحل نیاز دارند.
متأسفانه شاهد هستیم که جریانهای مختلف سیاسی و قوای حاکم بر نظام جمهوری اسلامی، قدرت خود و رفاهشان را بر توانمندی نظام ترجیح میدهند در حالی که اینها باید بدانند که زیر مجموعه نظاماند، ممکن است که رؤسای اینها اختلافاتی داشته باشند اما سیاسی کردن تمام امور درست نیست.
من بارها خطاب به دوستان خودمان گفتم که با آقای دکتر روحانی در سال ۹۶ رقابت کردید و او رأی آورد، این رقابت درواقع مانند رقابتهای باشگاهی بوده اما حال دولت بهمثابه تیم ملی است و همه برای موفقیت و پیروزی آن باید کمک کنند؛ ممکن است مدعی باشیم که دولت روحانی 50 درصد توان لازم را برای حل مشکلات ندارد اما ما نباید چوب لای چرخ آن گذاشته و این توان را کاهش دهیم بلکه باید در راستای تحقق اهداف کشور به آن یاری برسانیم، این موضوع تنها موفقیت نظام را به دنبال دارد.
فرض میکنیم این هم درست باشد من بهعنوان رقیب باید این توان را کمتر کنم یا بیشتر؛ درست است که من رقیبم اما موفقیت دولت یعنی موفقیت نظام.
این درصورتی امکانپذیر است که رییس جمهوری خودش را رییس جمهوری یک عده خاص نداند این انتقاد وجود دارد که رییس جمهوری هنوز شعار میدهد؟
فرض میکنیم رییس جمهوری خودش را رییس جمهوری همه ملت نمیداند من الان سر دوراهی هستم یک راه وجود دارد که میتوانم قدرت دولت را برای حل مشکلات مانند اشتغال و ... زیاد کنم یا در این راه سنگاندازی کنم، البته رییس جمهوری باید خودش را رییس جمهوری همه ملت بداند و از همه پتانسیلها استفاده کند.
اگر نکرد ما وظیفه داریم که چوب لای چرخش بگذاریم؟ نه ، البته خود رییس جمهوری در بعضی از صحبتهایش حرفایی میزدند که قاعدهای ندارد. اخیراً خبرهایی درباره جلسه سران سه قوه منتشر شد که در آن رؤسای قوا مشکلات را لیست کرده و برای حل آن بر همکاری با یکدیگر تأکید کردند که این خود گامی مثبت است.
متأسفانه برخی از افراد از تریبونهای رسمی کشور ازجمله مجلس اقدام به تزریق ناامیدی میکنند که این به ضرر کشور است، البته این به معنای نبود ضعف در مدیریتها ازجمله مدیریت دولت نیست اما تنها نباید ضعفها را منعکس کرد بلکه باید نقاط قوت را هم دید. ما نباید دولت را بهعنوان جریان سیاسی رقیب دیده و مشکلات را بزرگنمایی کنیم، البته در زمان انتخابات رقابت کرده، ضعفها و مشکلات را میگوییم اما در ۴ سال بعد از انتخابات نباید فضا را انتخاباتی کرد.
گفتوگو باید بر سر این مسائل باشد، شاید برخی داعیه اصولگرایی داشته باشند اما بگویند که انقلاب اسلامی را نخواسته و به دنبال حکومت اسلامی هستند، نباید این افراد و سخنانشان را به اصولگرایی نسبت داد، آن گروه از اصلاحطلبان که به دنبال مذاکره هستند، بر اصول انقلاب پایبندند و ما تنها بر سر مسائلی مانند بالابردن کارآمدی دولت و ... مذاکره و تفاهم میکنیم.
پس اینجا با توجه به حرفهای شما ضرورتهای صحبتهای رهبر معظم انقلاب که بحث جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی مطرح نیست ، انقلابی و غیرانقلابی مطرح است و حس میشود.
در اینجا باید یادی از آیت الله مهدوی کنی کنم که فرمودند وحدت ما فلسفی است، ما با جریانهای سیاسی برای ایجاد اشتغال و رفع مشکلات کشور وحدت و ائتلاف میکنیم، الان حزبی نیست که این مشکلات را رد کند تنها بحث بر سر توانمندی احزاب برای حل مشکلات است که باید آن را رفع کنیم.
امروز مشاهده میشود که اصولگرایان درواقع موضع منفعلانه به خود گرفتهاند.
ببینید این مطالبهگری یک نقطه بهینه دارد اگر از آن بیشتر شود بازدارنده است اگر کمتر باشد ممکن است آن نقطه را کم کند.
برای نمونه در زمان هدفمندی یارانهها دولت، مجلس و مسوولان برای عملیاتیشدنشان برنامهریزی کردند، یک جدول زمانبندی نوشته و صد اقدام برای تحقق در ۶ ماه را لیست کردند که در این صد اقدام لایحههای کاملاً متفاوتی وجود داشت، شیطنت تعدادی از دستاندرکاران برای عدم انجام تنها دو مأموریت برای ایجاد مشکل کفایت میکرد.
این درست نیست که بگوییم تقصیر روحانی یا احمدینژاد است تقصیر همهمان است و تعارف نداریم همه مقصریم همه ماهایی که ظرف این 30 سال حکومت کردهایم و اگر الان بخواهیم حلش کنیم در جریانات سیاسی با نقد کردن به روحانی و ... مشکلات حل نمیشود ما فقط یک گرههایی زدهایم که البته ساده است باید دست به دست هم دهیم تا گرهها را باز کنیم.
متأسفانه در این دعواهای بیربط و بیخودی سیاسی خیلی از مسائل جا میماند.
چند وقت پیش به یک خبرگزاری رفتم و در مورد موضوع تراریخته من اعلام کردم که در تمامی کشورهای دنیا دو مکتب داریم یکی مکتب اقتصادی که طرفدار تراریختهاند و یک عده مخالف، بعد دو خبرگزاری در کشور ما گیردادند و میخواستند مسأله را سیاسی کنند.
ما میخواهیم مسائلی که هیچ ربطی هم به سیاست ندارد، سیاسی کنیم و از این مسائل زیاد داریم.
بسیاری از سیاسیون کشورمان در همین مجلس دهم مثل آقای عارف نردبانی درست کرد بهعنوان لیست امید 140 نفر از نربان لیست امید بالا رفتن اما موقعی که آقای عارف کاندیدا شد 104 نفر بیشتر رأی ندادند. آن 36 نفر کجا هستند؟ فقط میخواستند به مجلس بروند. در اردوگاه اصولگرایی هم به همین شکل است. یکی از مشکلات اساسی نداشتن حزب است مانع اساسی هم خود سیاسیون هستند که حزب را میخواهند اما هزینههای آن را پرداخت نمیکنند.
مشکلات دیگر هم داریم بنابراین من یک حرف تندی را بعضی از اوقات میگویم من واقعاً برای آینده مردمسالاری دینی در غیبت چند حزب قدرتمند بیمناکم فکر میکنم مردم سالاری دینی به منزل نمیرسد اگر چند حزب قدرتمند نداشته باشیم.
همواره در ایام منتهی به انتخابات صحبت از ضرورت بازنگری و آسیبشناسی در جریان اصولگرا پررنگ میشود اما دوباره یک نوع سازوکار تکراری انتخاب میشود و عدهای مینشینند برای کل این جریان تصمیم میگیرند، ضرورت تغییر در این سازوکارها را حس نمیکنید ؟
من معتقد هستم دوره کاریزماتیکشدن اشخاص حقیقی به سر آمده، ما در قانون اساسی و نظام انقلابیمان یک مقوله داریم به نام ولایت فقیه و خیلی از انقلابهای اطراف ما قبل از نظام جمهوری بودهاند و 40 سال نظام جمهوری اسلامی در یک منطقه پرآشوب یک جزیره امن بوده است.
فرایندهای دوره چهرههای کاریزماتیک تمام شده اگر میخواهیم کاریزمایی هم بهوجود آوریم باید ساختار بهوجود آوریم و الا اگر الان هم بحث کاریزما باشد، بین همه ما اختلاف میافتد. بطور مثال بلافاصله میگویند «آیت الله مهدوی کنی مرحوم شده است و بهجایش باید چه کسی باشد؟» اینکه دنبال این باشیم که یک چهره کاریزماتیک بیاید و همه به دنبال آن بروند اشتباه است. ما باید خرد جمعی داشته باشیم و هرکدام که خودمان را بالاتر از دوستان خود ببینیم، اول انحراف است.
منبع: صبح نو