عادل حسين قربان
در روزهاي پيشين، دانشگاه امام صادق(ع) شاهد رويدادي فرهنگي بود. در روز معلم از يادمان نوانتشار عالم رباني آيتالله حاج شيخ محمدباقر باقريكني رونمايي شد كه اميد ميبريم اين گام آغازين، زمينهساز آشنايي همگان به ويژه نسل جوان با آن عارفِ انقلابيِ و گمنام باشد. مقالي كه پيش روي داريد، به همين مناسبت به شما تقديم ميشود و روايتهايي از منش اجتماعي و سياسي آن بزرگوار را در خود دارد. اميد آنكه مقبول افتد.
درست مثل امام نگاه ميكند
نگاهش درست مثل درياست. ميشود به آن دل سپرد. البته درياي چشمانش مواج است. موجي از آرامش در خود دارد. زياد كسي را نگاه نميكند. اگر هم نگاه كند، زيرچشمي و كوتاه. شايد علتش اين است كه ميخواهد طرف مقابل راحت حرفش را بزند. بدون رودربايستي و دل به دريا بسپارد. از كساني كه امام را ديده بودند شنيدهام كه حاجآقا درست مثل امام نگاه ميكند.
در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعي
در شأن چشمهاي تو پيدا كنم، نشد
***
صبح در پادگان، عصر در حوزه!
مثل سرو است. از پا نمينشيند. هيچ چيز باعث نميشود كسب علم و تحصيل را كنار بگذارد. در يك برهه از زمان، هم درس ميخواند و هم سرباز بود. در كلاس درس آيتالله برهان در مسجد لرزاده شركت ميكرد. صبحها هم براي خدمت سربازي به پادگان ميرفت. صحبت كرده بود كه كمي زودتراز پادگان مرخصش كنند تا به كلاس درس آقاي برهان برسد. خودش تعريف ميكند وقتي آقاي برهان از اين مسئله مطلع شد، به من گفت: مواقعي كه موظف به حضور در پادگان هستي، اينجا نيا! خيلي سخت است دو سال در فضاي آن سالها هم سرباز باشي و هم در عين حال به درست ادامه بدهي.
هركه چون صائب قدم بركرسي همت نهاد
ميتواند تاج رفعت از سر كيوان گرفت
***
باز اين طلبه جوان آمد
سالها كسب فيض بيواسطه از مرجع تقليد و فقيه بزرگي چون آيتالله بروجردي، سعادتي بود كه آيتالله باقري لذت آن را چشيده است. خودش ميگويد هيچكس به اندازه من از آيتالله بروجردي سؤال نميكرد. با اينكه يك طلبه جوان و ساده بودم، بدون تعارف جلو ميرفتم و سؤالم را ميپرسيدم. براي هيچكس هم فاتحه نميخواندم. ميگويد شايد هر وقت آقاي بروجردي مرا ميديد، زير لب ميگفت: باز هم اين طلبه جوان آمد.
ميتوان در سايه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
***
اين مرد، بروجرديِ زنده است...
يكي از اساتيد زبردست دانشگاه امام صادق(ع) ميگفت: ما كه توفيق درك آيتالله بروجردي را نداشتيم. فقط يك چيزهايي درباره ايشان شنيدهايم، اما با ديدن آيتالله باقري، انگار آقاي بروجردي را ميبينيم. بعد اينطور ادامه ميداد: اين مرد بزرگ، بروجردي زنده است. هر موقع ميخواهم به نظر آيتالله بروجردي در مسئلهاي فقهي برسم، از حاجآقا باقري سؤال ميكنم. حتي ممكن است اين سؤال هيچگاه از آقاي بروجردي پرسيده نشده باشد. اما اگر ميپرسيدند، ايشان همينطور جواب ميدادند كه آيتالله باقري پاسخ ميدهند.
معلمي كه دمش درس كيمياگري است
طلاي ناب شود قلب سنگ از نفسش
***
آيتالله بروجردي هزار سال از زمان خودش جلوتر بود!
روي مسائل مربوط به وحدت مسلمانان خيلي حساس است. هميشه ميگويد: وقتي شما رعايت تعصبات ديگر مسلمانان را نميكنيد، آنها هم تلافي ميكنند و در كشورهاي اطراف يك دفعه ميبينيم كه مثلاً يك اتوبوس از شيعيان را منفجر ميكنند. اگر ما درست عمل نكنيم، خون مسلمانان گردن ماست. از آيتالله بروجردي نقل ميكند كه ايشان براي حفظ وحدت بين مسلمانان افراد را حتي از نماز خواندن روي مهر نقشهدار هم منع ميكرد، تا مبادا بهانه سجدهكردن به غير خدا، دستاويز ديگران براي كوبيدن شيعه بشود. ميگويند: آيتالله بروجردي هزار سال از زمان خودش جلوتر بود. شايد الان با وجود توطئه بيگانگان در داخل و خارج، بيشتر به لزوم حفظ وحدت پي ببريم. راست ميگفت. بروجردي هزار سال از زمان خودش جلوتر بود.
دامن مزن به آتش اين قيل و قالها
از حق بگو، چنان كه علي گفت سالها
***
بدجوري امام دلش را برده!
بهشدت دلباخته امام است. بسيار كم ميشود كه در خلال صحبتهايش يادي از امام نكند. از توكل بالاي امام ميگويد، از دليري امام و اينكه امام گفته بود هيچگاه نترسيدم، از اينكه امام با وجود تمام توطئهها و خباثتهاي بدخواهان، هيچگاه از پا ننشست و از خيلي فضائل ديگر ايشان. خلاصه هميشه در صحبتش گريزي هم به امام ميزند. انگار اگر يادي از امام نكند، حرفش ناتمام مانده است. بدجوري امام دلش را برده است.
باغبانا! ز تو و چشم تو آموختهايم
كه به جانتشنگي باغچهها گريه كنيم
***
مسلمان دزد نميشود!
وقتي از امام ميگويد، نگاهش گواهي ميدهد كه تا چه حد دلتنگ است. دلش پر ميكشد. هميشه با خودم ميگويم چه سعادتي است بودن در كنار كسي كه اين همه با امام حشر و نشر داشته است. تعريف ميكرد يك بار به همراه شخص ديگري نزد امام بوديم. آن شخص از امام پرسيد: آيا مصادره اموال بهائيان در ايران مجاز است؟ من سريع گفتم: چون در پناه دولت اسلامي هستند، نه. آن شخص بار ديگر پرسيد: اگر در امريكا باشد، چطور؟ امام بدون تعلل گفت: مسلمان دزد نميشود!
به نظر حاجآقا اگر در خارج از ايران هستيم، اتفاقاً تكليفمان سنگينتراست. نبايد چهرهاي نادرست و خشن از اسلام و شيعه نشان دهيم.
هنوز اي مهربان! در ماتمت هر تار جان من
نيستان در نيستان، زخمههاي شعلهور دارد
***
به ايشان بگوييد:كار در بازار را رها كند...
حيف بود حوزههاي علميه از نعمت حضور ايشان بيبهره ميماند. از همان كم سن و سالي نابغه علمي بود. در دوران طلبگي مدتي در محله پامنار تهران، در يك حجره برنجفروشي مشغول كار بود. به خاطر هوش و انضباطي كه داشت، كارهاي حساب و كتاب را به او سپرده بودند. در آن زمان امام خميني در نجف به سر ميبرد. خبر مشغوليت آيتالله باقري در آن حجره برنجفروشي به گوش امام رسيده بود. ميگفتند امام خيلي خوشش نيامد. پيغام داده بود از قول من به ايشان بگوييد: كار در بازار را رها كند و به درس و حوزه برگردد.
هرچند كه در راه تو خوبان همه خاكند
حيف است كه بر خاك نهي آن كف پا را
***
روزي دو بار بر بالين برادر
ميگويند انسانهاي بزرگ در عين حال كه خيلي عاطفي و احساسي هستند، هيچگاه عنان اختيار از دست نميدهند. ميگفتند: امام خميني وقتي خبر فوت فرزندش را شنيد، فقط گفت: انا لله و انا اليه راجعون. حاجآقا باقري هم پاي مكتب همان امام به اين درجات عاليه رسيده است. در تمام چهار ماهي كه آيتالله مهدويكني(اخوي ايشان)، در بيمارستان و در حالت كما به سر ميبرد، روزي اگر دو بار به ملاقات ايشان نميرفت، يك بار را حتماً ميرفت. در عين حالي كه خيلي برادرش را دوست داشت و همه اين را خوب ميدانستند، چه در ايام بيماري و چه در ايام فوت آيتالله مهدوي، كسي از حاجآقا گريه آنچناني و ضجه و بيتابي نديد.
نمانده جاي شكايت كه در پي هر زخم
بلندتر شده طومار بردباري ما
***
محنتهاي زندان شهرباني
خودش را خوب ساخته است. كوهي استوار شده كه هيچ زلزلهاي تكانش نميدهد. روزهاي سخت طلبگي و مبارزات پيش از انقلاب، او را اينطور ساخته است. شش ماه از خانواده و محل زندگي دور بودن، هر روز قبل از اذان صبح بيدار شدن و درس خواندن، سالها غذاي رنگين و آنچناني نخوردن و در دوران ستمشاهي مدتي در زندان شهرباني به سر بردن و سختيهاي ديگر و ديگر كشيدن، او را به اينجا رسانده است.
به سر بلندي سرويم و استواري كوه
به رودهاي جهان رفته بيقراري ما
***
کم ميدانند در عمق اين دريا چه ميگذرد
درجه علمي آيتالله باقري براي عامه مردم عادي پوشيده است اما با اين حال اساتيد و فقهاي ممتاز، خوب ميشناسندش. فقط آنها هستند كه ميدانند در عمق اين درياي علم، چه ميگذرد. يكي از اساتيد خبره دانشگاه امام صادق(ع) ميگفت: در حال حاضر هيچكسي را نداريم كه به اندازه آيتالله باقري، كتاب مكاسب شيخ انصاري را فهميده باشد. كتابي كه ميگويند از عميقترين و اصيلترين منابع فقهي است. اصلاً به نظر نميرسد تا اين اندازه عالم باشد. مثل مردم عادي رفتار ميكند و براي خودش هيچ شأن و جايگاه خاصي قائل نيست. نهايتاً ميدانيم كه استخارههاي خوبي ميگيرد.
كسي كه درس پريدن از او نياموزد
نشسته است همه عمر گوشه قفسش
***
جديت در برگزاري كلاس اخلاق در دانشگاه
به سختي ميشود حاجآقا را راضي كرد كه يك كلاس درس بگذارد. گاهي دانشجويان مدتها برو و بيا ميكنند و چانه ميزنند كه حاجآقا يك كلاس تفسير، اخلاق، فقه يا امثال اينها تشكيل دهد اما هرچه اصرار ميكنند، مواجه ميشوند با انكار حاجآقا با همان پاسخ هميشگي كه در فلان مبحث فلان فرد خيلي از من واردتر است، برويد سراغ او. بعد از فوت آيتالله مهدويكني، كثرت فراوان درخواستها از جانب مسئولان دانشگاه و دانشجويان، حاجآقا را مجبور به پذيرفتن تشكيل كلاس اخلاق كرد. البته كار به اين راحتيها هم نبود. بندگان خدا پدرشان درآمد تا حاجآقا را راضي كنند. شنبهها ساعت10، شرح كتاب اصولكافي، چه مزهاي داشت. اگرچه حاجآقا تشكيل كلاس را به سختي پذيرفت، اما حالا كه قبول كرده هم با جديت ادامه ميدهد. گاهي پيش آمده كه بينالتعطيلين يا شب عيد بوده است و كلاً هفت هشت نفر سر كلاس حاضر ميشدند. با اين حال براي حاجآقا فرقي نداشت كه يك نفر آمده يا 100 نفر. با جديت تمام درس را ادامه ميداد.
خود بده درس محبت كه اديبان خرد
همه در مكتب توحيد تو شاگردانند
***
من فقط اين يك نفر را قبول دارم!
همه جور آدم قبولش دارند. حالا ممكن است برخي خيلي هم اهل دين و دينداري نباشند، ولي زياد هستند كساني كه ميگويند: من فقط اين يك نفر را قبول دارم. اين جمله در بين مردم مشهور است كه: «اگر چند تا مثل آيتالله باقري در امور اجرايي مملكت باشند، همه كارها درست ميشود.» البته خودش هم به همه احترام ميگذارد. تا به حال نشنيدهايم كه بگويد مثلاً فلاني عقايدش به ما نميخورد، پس با او قطع رابطه كنيم. در عين حالي كه حرفش را ميزند و در اصول كوتاه نميآيد. اگر زماني در منزل حاجآقا برنامه توزيع نذري باشد، همه اهل خانواده ميدانند كه بين در و همسايه به آن فردي كه ديندارياش ضعيفتر است يا خيلي انقلاب را قبول ندارد، بايد قبل از ديگران نذري داد. ديگران اگر از قلم بيفتند، آن يك نفر نبايد فراموش شود، وگرنه حاجآقا عصباني ميشود. با همين رفتارش، خيليها را رو به راه كرده است. خودم ديدهام به علت همين رفتار حاجآقا خيليها اهل نماز و عبادت و طرفدار انقلاب شدهاند.
مبين ز خلق كه اين يار و آن ز اغيار است
به كشت عارف و عامي چو ابر نيسان باش
***
كار در زميني چشمنواز با درختان توت
تكه زميني دارد كه رسيدگي به آن تا سالها با خودش بود. زميني چشمنواز با درختان توت. از نونهالي درختانش را خودش به اينجا رسانده است. خون دل خورده تا به ثمر بنشينند. حالا فكر كنيد يك زماني خودش بيل ميزد و كود پاي درخت ميريخت. حتي عبايش را به كناري مينهاد و از درخت بالا ميرفت. همه ساله تك تك درختها را به دقت نگاه و وضعيتشان را كنترل ميكرد. يك بار يادم است شاخه يكي از درختان در شرف شكستن بود. هر طوري بود تكه چوبي به عنوان پايه پيدا كرد كه بيشتر از اين آسيب نبينند. تعجب نكنيد. بله! ايشان همان قضيه مبرز شاگرد درجه يك آيتالله بروجردي و امام خميني و علامه طباطبايي است كه كسي مانندش مكاسب شيخ انصاري را نفهميده است.
هركس به تماشايي، رفتند به صحرايي
ما را كه تو منظوري، خاطر نرود جايي
***
بياييد مشترك شويم!
بارها و بارها شده كه در صحبتهايش زبان به شكايت ميگشايد و ميگويد: چرا در امور خدا را در نظر نميگيريد؟
يك بار ميگفت: بياييد مشترك شويم! حالا همه تعجب ميكردند كه منظور حاجآقا از اين حرف چيست؟ در حالي كه شنوندگان در بهت بودند، اينطور ادامه ميداد: ما كه همه را در كارها شريك ميكنيم و چشم اميد به دستان همه دوختهايم، لااقل قدري هم خدا را شريك كارمان قرار دهيم. واقعاً همينطور است. ما كه اهل توكل مطلق به خدا نيستيم، كاش لااقل در كنار ديگران به خدا هم اميد داشته باشيم.
گر نگهدار من آنست كه من ميدانم
شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد
***
آرامشش آدم را آرام ميكند
با وجود همه مشغلههايي كه دارد، دور از دسترس نيست. لازم نيست مثل بعضي مقامات براي ديدنش هفتخوان رستم را رد كني. هركس هر وقت ميخواهد بهراحتي ميتواند خدمت حاجآقا برسد و درددل كند. اكثر خواستهها اين است كه حاجآقا براي ما دعا كنيد. وقتي حاجآقا دعا ميكند، آرامش خاصي در فرد به وجود ميآيد. كارت كه گير ميكند، كافي است مقابلش بنشيني و زل بزني به چشمانش. آرامشش آدم را آرام ميكند. آنقدر كه كسي دلش نميآيد، چشم از چشمانش بردارد. يك بار كه براي حل مشكلم از حاجآقا خواستم دعا كند، قرص و محكم گفت: برو توكل به خدا كن درست ميشود. آرام شدم. طولي نكشيد كارم هم درست شد.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است