در بازار غیررسمی تهران، نرخ ارز مجدداً وارد کانال 6 هزار تومان شده است؛ اگر نگاه بدبینانه در شکلگیری این فضا را کنار گذاشته و به رگه مرموز سیاسیکاری برای اثرگذاری بر سیاست خارجی ایران چشم ببندیم، میتوان سه علت را شناسایی کرد:
علت مستقیم عرضه نشدن دلار به میزان تقاضاست؛ تقاضایی که در صفهای مقابل صرافی نقش میبندد و بخش اصلی آن ناشی از طمع برخی خریداران برای تبدیل اندوختههای خود به یک ارز خارجی است. این ضربه مهلک به اقتصاد کشور، توسط مردمی صورت میگیرد که خود را مستغنی از هر پند و توصیهای میدانند و برخلاف بسیاری از کشورهای غربی (که ضربالمثلشان است)، حاضر نیستند قدمی کوچک در حمایت از بازار داخلی بردارند. اما مشکل فقدان عرضه مناسب، عمدتاً گرفتاری تجار و فعالان اقتصادی که مجبورند برای رفع نیازهای عاجل خود به بازار سیاه روی بیاورند.
عامل دوم، ناقص ماندن سیاستهای اعلامی دولت برای مهار بازار نرخ ارز است که طیف متنوعی را در برمیگیرد؛ از وعده راهاندازی سامانه جامع ارزی تا جلوگیری از واردات کالاهای لوکس خارجی؛ اگر در بخش اول میتوان خریداران هیجانزده را شماتت کرد، ولی در این بخش چه کسی مسوول و پاسخگوست؟ اقدامات دو هفته پیش دولت، امیدوارکننده بود، به شرط آن که با سرعت اجرایی شود و مشمول مرور زمان نشود.
سوم ذهنیت سیاستگذارانی است که بعضاً معتقدند این قیمت ارز، پایین است و باید افزایش یابد تا احتمالاً طبقات فرودست، زیر چرخ دنده توسعه له شوند و آنهایی باقی بمانند که میتوانند این فشار را تاب آورند یا در آن مشارکت کنند؛ در این باره سخن بسیار گفته شده، چه اینکه سالهاست با همین تفکر کشور را به عرشه فشارهای اقتصادی راندهاند و حل مشکل را در عرصه سیاسی تعقیب کردهاند.