احمدرضا صدري
آنچه پيش روي شماست، بخشهايي است از نطق دكتر محمد مصدق در مخالفت با اعتبارنامه سيدضياءالدين طباطبايي در مجلس چهاردهم. درباره خوانش بخشهايي از اين نطق، نكات ذيل درخور توجه است:
الف: اين سخنراني با رويكردها و استنتاجات موضوعي مختلفي قابل خوانش است و تاكنون در صفحه تاريخ، از جنبههاي گوناگون مورد بازخواني و تحليل قرار گرفته است.
آنچه در اين مجال پيش روي شماست، نماياندن جمعبندي و برداشت كلي دكتر مصدق از زمانه و كارنامه رضاخان است.
هدف از اين بازنمايي، شفافيت بيش از پيش مرزهاي تاريخي و نشان دادن فقر هويتي عناصر وجرياناتي است كه رضاخان و مصدق را با يكديگر ابرام ميكنند!
ب: سيدضياءالدين طباطبايي پس از خلع از نخستوزيري و حدود 20 سال اقامت در فلسطين، پس از شهريور1320 به ايران بازگشت و به پارهاي از فعاليتهاي سياسي و مطبوعاتي دست زد.
او در همين فضا، به عنوان نماينده يزد در مجلس چهاردهم انتخاب شد.
در مجلس، دكتر مصدق به عنوان سخنگوي مخالفين تصويب اعتبارنامه سيدضياء صحبت كرد كه بخشهايي كه در پي ميآيد، گزيدههايي از آن نطق به شمار ميرود. هرچند دفاعيات مصدق براي برحذر داشتن نمايندگان از رأي دادن به سيدضياء مؤثر نيفتاد، اما نطق وي به عنوان يك سند خواندني در تاريخ باقي ماند.
ج: استناد به سخنان مصدق اما به مفهوم صحه گذاردن بر تمامي داوريهاي تاريخي يا كاركرد وي نيست، بلكه براي نشان دادن اين نكته است كه پس از شهريور 20 و فرار رضاخان، تخطئه كارنامه وي در ميان تمامي نيروهاي سياسي، امري اجماعي بوده است. جالب اين است كه سيدضياء نيز در مقام پاسخگويي به مصدق، تنها به توجيه كاركرد خود ميپردازد و درباره رضاخان نيز در بسياري از موارد با مصدق همدلي دارد.
من ميخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم!
در روزهاي 16 و 17 اسفندماه 1322، نمايندگان چهاردهمين دوره از مجلس شوراي ملي، شاهد برپايي جلساتي تاريخي بودند. در اين دو روز، جلسه بررسي اعتبارنامه سيدضياءالدين طباطبايي، علاوه بر بازخواني پيشينه و كاركرد او، به فرصتي براي تخطئه كارنامه رضاخان مبدل گشت. در اين روز محمد مصدق به عنوان ليدر مخالفين، رشته سخن را در اين باره به دست گرفت و نطق خود را به گونهاي احساسي آغاز كرد:
«دفاع از وطن واجب عيني نيست واجب كفايي است. اگر يك نفر حاضر شد كه دفاع از وطن بكند از گردن ديگران ساقط ميشود. من ميخواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم. من ميخواهم در راه وطن بميرم. من ميخواهم در قبرستان شهداي آزادي دفن بشوم، من تا آخر عمر براي دفاع از وطن حاضر ميباشم. در روزنامه رعد امروز ديدم كه اقدامات آقاي سيدضياءالدين طباطبايي را به مدرك فرمان شاه قرار داده بودند كه چون شاه فرماني به ايشان دادند ايشان هم اقداماتي نمودهاند. خواستم عرض كنم كه كودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت به ولايات مخابره شد. پس فرمان شاه بعد از كودتا بوده و در نتيجه كودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر كودتا نبود چطور مدير روزنامه رعد رئيسالوزرا ميشد، ديگر آدم باسابقه يا قبول عامهاي نبود كه ايشان بيايند و رئيسالوزرا بشوند!»
آيا ميشود گفت كه به كمك دسته قزاقي كه تحت امر خارجي است ملت را به راه راست دلالت نمايند؟
وابستگي رضاخان به انگلستان از جمله مواردي است كه دكتر مصدق در نطق خويش، فصلي را بدان اختصاص داده است. وي در اين فراز از سخنراني تاريخي خود، امكان ايجاد اصلاح واقعي را، تنها در گرو اتكا به ملت و مزدوران و سرسپردگان خارجي را ناتوان از آن قلمداد ميكند: «آيا ميشود گفت كه به كمك دسته قزاقي كه تحت امر خارجي است انقلاب كنند و ملت را به راه راست دلالت نمايند. آيا به وسيله يك بيانيه پوك ميتوان انقلابي شد يا اينكه دعوي اصلاحات كرد. كدام آدم بيبصيرتي است كه با اين حرفها گول بخورد. اگر فرمايشات آقا اساس داشت و اگر نظرياتشان در خير مملكت بود چرا رجال وطنپرست را توقيف و حبس نمود؟ اشخاص وطنپرست ملت را حقير نميكند و به افكار عمومي احترام ميگذارند تا در بروز حوادث آنها را پشتيبان خود كنند و هر كس كه به ملت خود احترام نكرد پشتيبان او جاي ديگر است. به اتكاي قواي خارجي قيام نمودن و به روي هموطنان تيغ كشيدن و آنان را توهين كردن و حبس نمودن كار وطنپرستان و آزادمردان نيست. آقا را چه واداشت كه پيرامون اين عمليات برود و چه باعث شده بود كه صالح و طالح را حبس كند. در اصلاحات بايد اشخاص بد را از كار خارج نمود و محاكمه و محكوم كرد. اگر مقصود انقلاب بود خوب است آقا توضيح دهد كه در ايران زمينه براي چه انقلابي حاضر بود و با چه اشخاصي ميخواست هادي انقلاب شود. روزگار ثابت كرد كه نه مصلح بود و نه انقلابي و مأمور بود كابينه محللي تشكيل دهد تا از ترس او مردم به سردار سپه ملتجي شوند و به او اهميت بدهند تا او مقصود خود برسد.»
ديكتاتور با پول ما و به ضرر ما راهآهن كشيد!
دكتر مصدق در نطق خويش، از جايي به بعد، كاملاً وارد تخطئه عملكرد رضاخان ميشود و مواردي از قبيل احداث راهآهن، اعزام محصلين به خارج از كشور، كشف حجاب و... -كه حاميان رضاخان آنها را در زمره خدمات وي ميانگارند- به عنوان مصاديق خيانت وي قلمداد ميكند. دكتر مصدق در اين فراز درباره كشف حجاب رضاخاني، نكته درخور تأملي بيان داشته است. او بر اين باور است كه رفع حجاب از زنان پير براي ما بيفايده بود و رفع حجاب از جوانان نيز بايد پس از خروج دختران از مدارس انجام ميشده است. با دقت در اين فراز از نطق مصدق روشن ميشود كه منظور وي، امكان انجام فعاليتهاي سياسي زنان است و نه لزوماً استفاده از حجاب متعارف ديني.
قرينه آن نيز اشاره به بيفايدگي رفع حجاب از زنان سالخورده است، چه اينكه اگر براي گوينده نفس كشف حجاب موضوعيت داشت، زنان جوان و بزرگسال را از يكديگر تفكيك نميكرد: «نظريات من در عدم صلاحيت آقا و طرز انتخابشان معلوم شد ولي ممكن است كساني كه از دوره ديكتاتوري انتقادات كلي نموده و باز خواهان آنند اين طور اظهار كنند كه مملكت محتاج به اصلاح است كه خودگذشته هم كسي نيست. پس بايد با آقا موافقت نمود كه ما را به شاهراه ترقي هدايت كند. جواب آنها اين است كه جامعه را با دو قوه ميشود اصلاح كرد؛ قوه اخلاقي كه مخصوص پيغمبران و خوبان است و قوه مادي. ما كه از نيكان نيستيم، پس آقا بايد بگويد كه با كدام قوه ميتواند خود را به مقصود رساند؟ آيا كسي هست بگويد مركز اتكاي آقا ملت ايران است؟ خاطر دارم سردار سپه رئيسالوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشيرالدوله و مستوفيالممالك و دولتآبادي و مخبرالسلطنه و تقيزاده و علاء اظهار كرد كه مرا انگليس آورد و ندانست با كي سر و كار پيدا كرد. آن وقت نميشد در اين باب حرفي زد ولي روزگار آن را تكذيب كرد و به خوبي معلوم شد همان كسي كه او را آورد چون ديگر مفيد نبود او را برد. ديكتاتور با پول ما و به ضرر ما راهآهن كشيد و ۲۰ سال براي متفقين امروز با تدارك مهمان ديد. عقيده و ايمان و رجال مملكت را از بين برد، املاك مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترويج و اصل ۸۲ قانون اساسي را تغيير داد و قضاوت دادگستري را متزلزل كرد. براي بقاي خود قوانين ظالمانه وضع نمود، چون به كميت اهميت ميداد. بر عده مدارس افزود و به كيفيت عقيده نداشت. سطح معلومات تنزل كرد. كاروان معرفت به اروپا فرستاد، نخبه آنها را ناتوان و معدوم كرد. اگر به تدريج كه دختران از مدارس خارج ميشدند، حجاب رفع ميشد، چه ميشد؟ رفع حجاب از زنان پير و بيتدبير چه نفعي براي ما داشت؟ اگر خيابانها آسفالت نميبود چه ميشد و اگر عمارتها و مهمانخانهها ساخته نشده بود يكجا ضرر ميرسيد. من ميخواستم روي خاك راه بروم و وطن را در تصرف ديگران نبينم. خانهاي در اختيار داشتن به از شهري است كه دست ديگران است. اين است كار سياستمداران وطنپرست كه كسي را آلت اجراي مقصود قرار ميدهند و پس از اخذ نتيجه از بردن او به مردم منت ميگذارند. بر فرض كه با هواخواهان اين رژيم موافقت كنيم و بگوييم ديكتاتور به مملكت خدمت كرد، در مقابل آزادي كه از ما سلب نمود چه براي ما كرد؟ اگر موجب ارتقاي ملل حكومت استبدادي است، دولت انگليس و امريكا روي چه اصلي حائز اين مقام شدهاند و اگر رژيم ديكتاتوري سبب ترقي ملل بود چرا دول محور از بين ميروند؟ هيچ ملتي در سايه استبداد به جايي نرسيد. آنها كه دوره ۲۰ سال را با اين دوره كه از آزادي فقط اسمي شنيدهايم مقايسه ميكنند و نتيجه منفي ميگيرند در اشتباهند زيرا سالها لازم است كه به عكسالعمل دوره ۲۰ ساله خاتمه داده شود.»
من توانستم اوضاع وخيم ۲۰ ساله را پيشبيني كنم و ديگران نتوانستند!
دكتر مصدق در واپسين فرازهاي نطق اوليه خود در مخالفت با اعتبارنامه سيدضياءالدين طباطبايي با اشاره به عملكرد وي در ايفاي نقش محلل براي روي كار آمدن رضاخان، ظاهرسازيهاي سيد پس از بازگشت به ايران و شعارهاي فريبنده وي را پوچ ميانگارد و در پيشبيني آينده و غايت سياسي وي ميگويد: «ديكتاتور شبيه به پدري است كه اولاد خود را از محيط عمل و كار دور كند و پس از مرگ خود اولادي بيتجربه و بيعمل بگذارد. پس مدتي لازم است كه اولاد او مجرب و مستعد كار شوند يا بايد گفت كه در جامعه افراد در حكم هيچند و بايد آنها را يك نفر اداره كند. اين همان سلطنت استبدادي است كه بود. مجلس براي چه خواستند و قانون اساسي براي چه نوشتند يا بايد گفت كه حكومت ملي است و تمام مردم بايد غمخوار جامعه و در مقدرات آن شركت نمايند، در اين صورت منجي و پيشوا مورد ندارد. اگر ناخدا يكي است هر وقت كه ناخوش شود كشتي در خطر است و وقتي كه مُرد كشتي به قعر دريا ميرود ولي اگر ناخدا متعدد شد، ناخوشي و مرگ يك نفر در سر كشتي مؤثر نيست. آقا اگر غمخوار اين ملتند به ترقي و تعالي وطن معتقدند و نميخواهند به عناوين هيچ و پوچ به آتش نفاق دامن بزنند، بايد خود را فوق ديگران بدانند و بگذارند كه در سايه آزادي، جامعه خودش كشتي متلاطم را به ساحل نجات رساند. ما نمايندگان قبل از هر چيز بايد به ايران نظر كنيم و منافع عموم را بر منافع شخصي خود ترجيح دهيم. ما همه اهل يك مملكت و زاده يك وطنيم. ما بايد كاري كنيم كه قواي مملكت صرف خير و صلاح شود. ما بايد بدانيم كه نفاق براي ما بسيار مضر و گران است. يك وقتي از فرط ناداني و جهل در شيخي و متشرعي اختلاف داشتيم. زمان ديگر در استبداد و مشروطه مباحثه نموديم. پس از آن اختلاف در آزادي و ديكتاتوري و بعد تغيير فرم بود. اكنون باز براي اصلاح معنويات دچار تغيير كلاه شدهايم. آقا وقتي ميتوانند كار كنند كه در مجلس را ببندند يا آن را قرق كنند و مثل ايام كابينه سياه، خرابه را تعطيل كنند. با اين مجلس كه ميخواهد ثابت كند طليعه آزادي است كار آقا بسيار دشوار است. به عقيده من بايد از خود رفع زحمت كند و از مجلس برود و غير از اين راه ديگري ندارد. آنهايي كه ميگويند در نهم آبان ۱۳۰۴ من توانستم اوضاع وخيم ۲۰ ساله را پيشبيني كنم و ديگران نتوانستند بيان واقع نيست، من از جان خود گذشتم و همقطارانم از دادن يك رأي نخواستند امتناع كنند. باز من آتيه را ميگويم خدا كند كه اين دفعه با من همراه باشند. آقا مثل نهر كوچكي است كه به رود تيمس متصل شده باشد؛ هر قدر كه آب از نهر بيشتر برود بر توسعه نهر ميافزايد و آب زياد مساحت زيادي را فرا ميگيرد. اگر امروز با خاك ميشود از عبور آب جلوگيري نمود اعتبارنامه ايشان كه تصويب شد و حزب حلقه كه بر شعبات خود افزود و قوت گرفت با توپ جديدالاختراع اين جنگ هم نميشود مقاومت كرد. اما امروز از آزادي مطبوعات صحبت ميكند و از اصلاح معنويات كه نميدانم مقصودشان چيست، سخن ميراند ولي ميخ خود را كه محكم نمود زمينه دوره شوم ديگري را تهيه و جامعه را گرفتار خواهد كرد. چه ضرورت دارد كه ما امروز خود را گرفتار كنيم و چه لزومي دارد كه هموطنان را نگران نماييم. آقايان نمايندگان بياييد دوره بدبختي را تكرار نكنيد. بياييد به جامعه ترحم نماييد. بياييد جوانان روشنفكر مملكت را دچار شكنجه و عذاب ننماييد. بياييد علمداران آزادي را به دست ميرغضبان ارتجاع نسپاريد. بياييد ثابت كنيد كه اين مجلس خواهان عظمت و بزرگي ايران است.»