سينماي كمدي در ايران مانند همه جاي دنيا ژانري عامهپسند محسوب ميشود اما به نظر ميرسد سينماي ايران هر قدر جلوتر ميرويم به جاي قدم گذاشتن بر جاي پاي بزرگان كمدي جهان و ارتقاي اين ژانر، صرفاً فتح گيشه را هدف قرار داده و به نوعي در حال سوءاستفاده از جنبههاي مردمي اين ژانر است.
در واقع خيلي از فيلمسازان، سينماي سخيف، لوده و به اصطلاح فيلمهاي شونهتخمهمرغي را با سينماي كمدي اشتباه گرفتهاند. اين فيلمسازان عامدانه دست روي مسائلي از جمله خطوط قرمزهاي عرفي و شرعي ميگذارند و ميخواهند با بازي با آنها مخاطبان را به سينما بكشانند. گفتوگوي «جوان» با «ضياءالدين دري» كارگردان سينما و تلويزيون درباره علت توليد و استقبال مخاطبان از اين نوع فيلمها را ميخوانيد.
سينماي كمدي ايران جزو پرفروشترين ژانرهاي سينما در ايران است و همين باعث شده تا هر فيلمساز شكستخوردهاي در گيشه به اين فكر بيفتد تا براي جبران يكبار هم كه شده ژانر كمدي را تجربه كند. شما فكر ميكنيد در اين معادله بيش از همه مردم و مخاطبان سينما قابل سرزنش هستند يا سينماي ايران در اين وضعيت به وظايف ذاتياش در ارتقاي هنر و فرهنگ مسئولانه عمل نميكند.
به نظرم به مخاطبان سينما نميشود ايراد گرفت چون مردم اساساً براي سرگرم شدن به سينما ميروند. اگر فيلم سرگرم نكند آنها حاضر نيستند پول و وقتشان را هزينه كنند اما سينماگراني وجود دارند كه آثارشان هم سرگرم ميكند و هم شأن فرهنگ و هنر را حفظ ميكند.
سينماي كمدي شاخه بنديهاي زيادي دارد. در اروپاي شرقي براي مثال نوعي كمدي شبيه روحوضي در ايران وجود دارد كه حتي براي آن جشنواره هم دارند.
در واقع گونه بندي و شاخه بندي كمدي در غرب انجام شده و مردم براي رفتن به سينما تقريباً تكليفشان مشخص است يعني دقيقاً ميدانند به سينما ميروند كه چه جور كمديای تماشا كنند.
بازيگران هر زيرشاخهاي هم مشخص است، براي مثال در ايتاليا كمديهاي چيچو فرانكو يك قالب مشخص را نمايندگي ميكند ولي در ايران هر فيلمي كه موضوع خنده در آن مطرح باشد در ژانر كمدي جاي ميگيرد. در مقطعي از تاريخ سينماي ايران و در اواخر رژيم پهلوي نوعي از كمدي كه مخلوطي از لودگي و موقعيتهاي اروتيك بود، رواج پيدا كرد. همان روند فيلمفارسيسازيها به سينماي ايران لطمه زد و آن را تا مرز ورشكستگي برد.
ظاهراً همان روند درحال تكرار شدن است.
نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه سرگرمي را در سينما نبايد دست كم گرفت ولي برخي آثار به خنده اصالت ميدهند نه به هنر و فرهنگ و اين است كه كارها را سخيف و مبتذل ميكند. واقعيت اين است كه سينماگر يا فيلمساز ما براي ارتقاي كار خود درست آموزش نديده است.
وقتي اسلوب و سبك را نميشناسد و فقط روحوضي را ميداند نتيجه كارش هم از يك حدي فراتر نميرود. فضاي مديريت سينما و رسانه از او بيلي وايلدر نميخواهد.
سينماگر ما كمديهاي آنتوان چخوف را نميشناسد و نگاهش به كمدي جدي نيست ولي واقعيت اين است كه كمدي يكي از جديترين و بااهميتترين ژانرها در سينماست، چون نميشناسد صرفاً به شوخيهاي اروتيك و پايينتنهاي اشاره ميكند و البته فضاي سانسور هم به او كمك ميكند تا با ارجاعات غيرمستقيم مخاطبش را به وجد بياورد اما نكته اصلي در ضعف كمديهاي اين روزهاي سينماي ايران اين است كه اساساً در سينماي ايران متن اولويت اول نيست.
منظورتان اين است كه فيلمنامه ارزشي را كه بايد داشته باشد، ندارد؟
دقيقاً، شما ببينيد در سينماي ايران به بازيگر و سلبريتي بيشترين پول را ميدهند و بيشترين توجه را ميكنند. در امريكا سينما را به طور كلي به سلبريتيها گره نميزنند. قرار نيست مردم صرفاً سرگرم شوند بلكه سرگرمي وسيلهاي براي فرهنگسازي است.
آنجا بيشترين پول را به متن و فيلمنامه ميدهند براي همين هم است كه سينما رشد ميكند. نويسنده خوب متني مينويسد كه هم سرگرم كند و هم مفاهيم خاصي را ارائه بدهد. سينماي ايران از اين جهت دچار بيقوارگي است. كسي كه ميخواهد حرف مهمي بزند فكر ميكند كه اساساً با متن حوصله سر بر بايد پيامش را بدهد و از سويي ديگر فيلمسازي كه ميخواهد از طريق كمدي پيامش را منتقل كند به غناي متن بيتوجه است.
در ايران به نويسنده پول كافي نميدهند. يك نويسنده خوب براي اينكه متن او قوام لازم را پيدا كند حداقل يك سال بايد روي متنش كار كند. وقتي ميبيند امنيت شغلي ندارد متنش را يك ماهه مينويسد و معلوم است كه نتيجه كار چه ميشود. معتقدم تا سينماي ايران ارزش متن و فيلمنامه را درك نكند و در كنار سلبريتيپروري به تربيت نويسندههاي خوب مبادرت نورزد، وضع همين است كه هست، البته اين تغيير به نفع فرهنگ و هنر نياز به سياستگذاري دارد و شما الان مشاهده ميكنيد كه در اين زمينه نه تنها سياستگذاري نميشود بلكه اساساً فهم درستي هم از ريشهها و معضلات سينما مشاهده نميشود. تا شما درد را تشخيص ندهيد چگونه ميخواهيد يك بيماري را درمان كنيد.
آقايان الان در مرحلهاي هستند كه حتي درد را هم حس نميكنند، يعني شما به آنها بگوييد ضعف فيلمنامه متوجه عمق ماجرا نميشوند. نميدانند كه نويسنده براي امرار معاش نياز به حمايت مالي دارد. متوجه نيستند كه اگر نويسندههاي ما احساس امنيت شغلي داشته باشند متنهاي ما هم ارتقا پيدا ميكند. اصلاً شما نميبينيد كه نويسنده تربيت بشود و اساساً چنين دغدغهاي حس نميشود.