توليد ابزار حفظ حكومت است. اينگونه نيست كه تصور كنيد حفظ حكومت در كنترل بر اقتصاد است و آنچه سبب ميشود حفظ حكومت در خطر افتد، آن است كه توليد در جايگاه هدف مصداق اهداف اقتصادي صاحبان سياست شود. اگر توليد نيز در جايگاه هدف مصداق اهداف اقتصادي نباشد، همين توجه نكردن به توليد از جانب سياست به شكل بدتر نسبت به حالتي كه توليد در جايگاه هدف مصداق اهداف اقتصادي باشد، آسيب به حفظ حكومت از ناحيه مردم ميشود.
اما چگونه ممكن است اين اتفاق بيفتد؟ زماني كه اهداف اقتصادي براي سياست باشد، ولي توليد مصداق اهداف اقتصادي در جايگاه هدف نباشد، توليد در جايگاه ابزار مصداق اهداف اقتصادي براي صاحبان سياست است و اين خطرناكتر است چراكه آن چيزي كه در جايگاه هدف مصداق اهداف اقتصادي است، اوامري مانند واردات و صادرات موادخام از ناحيه صاحبان سياست خواهد شد. اين امر از اين جهت ضربهپذيرتر است كه هم اصل مصداق اهداف اقتصادي ضدتوليد است، هم به دليل ايجاد سود به طور مثال در امر واردات امر بر بقاي توليد، ولي توليد ناكارآمد ميشود، چطور؟ اساس تورم بر اساس هزينههاي توليد است. اگر قيمت بر اساس هزينههاي توليد شكل گيرد اين ميشود اساس علت بقاي توليد، ولي بقاي توليد ناكارآمد و اين منطق است كه در درون خود سياست افزايش هزينههاي توليد را به صورت پايدار كليد و حمايتها به صورت منابع مادي صرفاً جهت بقا ايجاد ميكند.
آسيب اين آفت در سياست، حفظ حكومت از سوي مردم را ايجاد ميكند.
راهحل چيست؟
راهحل از نوع مدل كشور چين اينگونه بوده است. توليد بهعنوان مصداق حفظ حاكميت انتخاب ميشود، حال كه اين امر انجام گرفت ديگر ايستا بودن توليد مورد قبول قرار نميگيرد چراكه در حالت ايستا توليد مرده است و اگر هدف، توليد قرار گرفته است، بايد پويايي آن نيز هدف قرار گيرد. اگر توليد در جايگاه ابزار، مصداق اهداف اقتصادي از براي صاحبان سياست باشد، پويايي چندان اهميت ندارد چراكه ميتوانند با گرانفروشي، دريافت منابع و... براي خود در شرايط ايستا به اهداف خود برسند. يعني اگر توليد در جايگاه هدف براي صاحبان سياستي كه صاحب اهداف اقتصادي باشند، قرار گيرد، اين هدف قرار دادن نيز به حفظ حاكميت از ناحيه مردم آسيب ميزند چراكه توليد را در مرحله ايستا و مركزي براي آنكه از ناحيه مردم جبران عدم پويايي خود را كنند، قرار ميدهند.
حالا آنكه چين به آن علت كه توليد در جايگاه هدف را مصداق اهداف اقتصادي خود قرار داده بود، آسيبزايي شديد در جامعه ايجاد كرد و سببساز آن شد كه مفهومي به نام حفظ حكومت از ناحيه مردم شكل گيرد. با شكلگيري اين مفهوم، به مصداق حفظ حاكميت، يعني توليد پرداخت و شيوه پويايي آن را از آن جهت كه توليد هدف قرار گرفته است، توسعه برونزا قرار داد، امري كه پس از توسعه برونزا، به علت شكست توسعه برونزا براي توليد جاي خود را به توسعه تجربي يعني ساخت اقتصاد داد و عمر آن چند دهه بيشتر براي پويايي توليد نميگذرد. در ايران عدم پويايي توليد از سالهاي دهه 70 مطرح شده و عدم پويايي توليد نشان از عدم صاحبيت اهداف سياسي براي مديران اقتصادي است، اينكه آيا براي ايران مفهوم حفظ حاكميت از ناحيه مردم شكل ميگيرد، بحث ديگري است و اينكه آيا راهحل تنها قيدگذاري بر اهداف اقتصادي مديران اقتصادي صاحبان سياست است، بحث ديگري است، ولي احتمال آن است كه توليد ميتواند نه از ناحيه مصداق حفظ حكومت، بلكه معلول اهداف سياسي مورد توجه قرار گيرد، در اين شرايط حفظ حكومت نيز معلول اهداف سياسي است.