پسري كه در نوجواني پدرش را با شليك گلوله به قتل رساندهاست، وقتي از دوستانش شنيد كه تهران جاي مناسبي براي سرقت و پولدار شدن است، اسلحهاي خريد و همراه دوستش راهي پايتخت شد، اما بعد از اولين سرقت به دام پليس افتاد.
به گزارش خبرنگار ما، پاييز سال 95 بود كه مرد ميانسالي مأموران پليس را از سرقت خودروي پرايدش در حوالي خيابان حافظ باخبر كرد. آن مرد در حاليكه به شدت ترسيده بود، به مأموران گفت: ساعاتي قبل خودروام حاشيه خيابان پارك بود كه قصد سوار شدن داشتم. ناگهان دو مرد جوان مرا تهديد كردند كه از ماشين پياده شوم. ابتدا مقاومت كردم، اما يكي از آنها شيشه ماشينم را شكست و فرياد كشيد سپس دوستش با تهديد اسلحه دوباره از من خواست تا پياده شوم. وقتي اسلحه را ديدم، ترسيدم و ماشين را در اختيار آنها گذاشتم.
با مشخصاتي كه مرد جوان در اختيار مأموران پليس گذاشت، آنها موفق شدند در عمليات چهرهنگاري از دو سارق كه از افراد باسابقه بودند، آنها را شناسايي كنند. در تحقيقات اوليه مشخص شد سارقان ساكن شهرستان نورآباد لرستان هستند، به همين دليل مأموران در نخستين گام از تحقيقات خود خودروي سرقتي را در مسير استان لرستان بدون سرنشين كشف و سپس دو مرد جوان را شناسايي و بازداشت كردند. سارقان به نامهاي حيدر 25 ساله و محسن 30 ساله در بازجوييها به جرمشان اقرار كردند. حيدر گفت: روزي در شهرستان با دوستانم دور هم جمع بوديم كه يكي از آنها تعريف كرد مدتي قبل به تهران آمده و با سرقت پول زيادي درآورده است. اين حرف مرا وسوسه كرد و تصميم گرفتم با دوستم به تهران بيايم تا با چند فقره سرقت پولدار شويم و به شهرستان برگرديم. براي اين كار يك اسلحه تهيه كرديم و بعد از شناسايي خودرو، با تهديد راننده ماشين را سرقت كرديم. در راه شهرستان بوديم كه خودرو خراب شد. آنرا رها كرديم و چند روز بعد دستگير شديم.
بعد از تأييد اين توضيحات توسط ديگر متهم، هر دو مرد جوان به اتهام سرقت روانه زندان شدند و اين پرونده بعد از كامل شدن تحقيقات به شعبه هشتم دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد. روز گذشته در جلسه رسيدگي به پرونده به رياست قاضي اصغرزاده و مستشار توكلي دو متهم پاي ميز محاكمه قرار گرفتند. ابتداي جلسه بعد از قرائت كيفرخواست شاكي در جايگاه حاضر شد و شكايت خود را مطرح كرد. در ادامه حيدر در جايگاه قرار گرفت و گفت: بعد از آنكه تصميم گرفتم براي سرقت همراه دوستم به تهران بيايم يك اسلحه به مبلغ 300 هزار تومان خريدم. فروشنده گفت اين اسلحه قلابي است و فقط صدا دارد. وقتي تيراندازي ميكني تيرش پرتاب نميشود و روي زمين ميافتد. به همين دليل قبول كردم و آنرا خريدم. متهم در ادامه گفت: براي اين كار ترديد داشتم، چون خاطره خوبي از اسلحه نداشتم. او در ادامه از حادثهاي كه 10 سال پيش برايش اتفاق افتاده بود، گفت: 15 ساله بودم كه كنار پدرم در خانه نشسته بودم. او اسلحهاي داشت كه با آن گاهي به شكار ميرفت. در حال تميزكردن اسلحهاش بود كه آنرا براي بازي كردن برداشتم. نميدانستم در آن گلوله هست. پدرم خواست اسلحه را از دستم بگيرد كه شليك كردم و گلوله به او برخورد كرد و كشته شد. متهم در ادامه در خصوص نحوه سرقت گفت: بعد از آنكه به تهران آمديم، تصميم داشتيم از منازل پول و طلا سرقت كنيم. مدتي دنبال سوژه بوديم، اما مورد مناسبي كه شرايط خوبي داشته باشد پيدا نكرديم، اين شد كه به فكر سرقت خودرو افتاديم. متهم در خصوص روز حادثه گفت: آن روز خودروي پرايد را حاشيه خيابان ديديم كه راننده قصد سوار شدن آنرا داشت. محيط خلوتي بود و موقعيت مناسبي براي سرقت بود، به همين دليل سراغ راننده رفتيم و از او خواستيم تا پياده شود. ابتدا قبول نكرد تا اينكه دوستم به شيشه زد و من با اسلحه او را تهديد كردم. وقتي راننده سوئيچ پرايد را به ما داد، او را بيرون ماشين پرتاب كرديم و سوار خودرو شديم. تصميم گرفتيم براي فروش ماشين به شهرستان برويم تا ردمان پيدا نشود كه در راه ماشين خراب شد. چارهاي نبود، مجبور شديم آنرا در همان جاده رها كنيم و به شهرستان فرار كنيم. بعد از آن ديگر متهم نيز در جايگاه حاضر شد و توضيحات دوستش را تأييد كرد.
در پايان بعد از آخرين دفاع هر دو متهم، هيئت قضايي وارد شور شد.