تا به حال چند بار در زندگي از ته دل به خوشبختي كسي غبطه خوردهايد؟ يا چند بار در دل خود با صداي بلند گفتهايد: خوش بهحال فلاني چقدر خوشبخت است؟ اصلاً آيا شما آدم خوشبختي هستيد و تا به حال خوشبختي خود را فرياد زدهايد؟ يا بهتر است بگويم شما خود را خوشبخت ميدانيد؟ به نظر شما ملاك و اندازه خوشبختي در چيست؟ اگر پول زياد و ملك و املاك فراوان داشته باشيم خوشبختيم؟ يا خانواده خوب از نشانههاي خوشبختي است؟ سلامتي و تن سالم داشتن خوشبختي است يا سفر به كشورهاي خارجي ملاك خوشبختي است؟ به نظر ميآيد هركسي به ظن خود خوشبختي را در واژهها و عناوين مختلف ميبيند. شايد بايد گفت هركسي خوشبختي را در كمبودها و نداشتههاي خود جستوجو ميكند. تصور ميكند اگر پول زياد داشته باشد خوشبخت است. تصور ميكند اگر فلان ماشين را داشته باشد خوشبخت است. تصور ميكند داشتن خانه ويلايي در فلان منطقه از شهر خوشبختي است يا داشتن همسر زيبا و پولدار تضمينكننده خوشبختي اوست. بله داشتن رفاه و امكانات عالي براي زندگي لازم است ولي به طور قطع تضمينكننده خوشبختي نيست.
خوشبختي را معنا كنيمآيا وقتي از خوشبختي حرف ميزنيم ميدانيم دقيقاً منظورمان چيست؟ داشتن همسر مورد علاقه يا داشتن زندگي مرفه در مقايسه با زندگي اقوام و آشنايان نشانه خوشبختي ماست يا بهدست آوردن موفقيتهاي بسيار در كار و علم يا داشتن فرزند سالم منظورمان از خوشبختي است. در واقع خوشبختي يك حس دروني است. حس رضايتي كه هر فردي از موقعيتهاي مختلف زندگي خود داشته باشد و با آن احساس خوشبختي كند. روانشناسان در تعريف خوشبختي ميگويند: رضايت از وضعيت موجود يعني احساس خوشبختي، يعني مهم نيست شما از نظر ديگران خوشبخت باشيد يا نه، مهم اين است كه احساس خوشبختي كنيد و همين احساس است كه خوشبختي را شكل ميدهد.
اما يكي از رايجترين تعاريف و معاني خوشبختي بر اساس اقبال در رسيدن به آرزوهاست، يعني رسيدن به خواستهها و ايدهآلهايي چون خواندن رشته مورد علاقه، شغل مورد علاقه، سبك زندگي مورد نظر و روابط اجتماعي موفق، راحتي و آرامش و... در نتيجه رسيدن به اين خواستهها را ميتوان به سادگي خوشبختي و بازماندن از تحققشان را بدبختي ناميد!
تصور كنيد در كنار همسرتان كه 30 سال از بهترين روزهاي زندگيتان را با او سپري كردهايد روي كاناپه روبه روي تلويزيون نشستهايد و در حال تماشاي سريال مورد علاقه خود هستيد. همسرتان بيمقدمه از شما ميپرسد آيا ما خوشبخت هستيم؟ شما در يك لحظه تمام روزهاي شادي و غم، شكستها و موفقيتهايي كه در زندگي بهدست آوردهايد را مثل يك فيلم در ذهن خود مرور ميكنيد تا به واقع خود نيز بدانيد كه آيا خوشبخت هستيد يا نه. شما ميتوانيد به خاطر ناكاميهايي كه داشتهايد خود را بدبخت بدانيد يا ميتوانيد به خاطر داشتن يك زندگي آرام و يك خانواده خوب خود را خوشبخت بدانيد. اينها تماماً به احساس دروني شما بر ميگردد تا احساس خوشبختي يا بدبختي را درون خود چگونه حس كنيد. در نهايت شما بعد از مرور زندگي خود برميگرديد به همان لحظه روي كاناپه در كنار همسر و ميگوييد بله ما خوشبخت هستيم، به خاطر داشتن يكديگر خوشبختيم و به خاطر داشتن روزهاي آينده كه ميتواند براي ما خوشبختي بياورد. بنابراين سير مفهوم خوشبختي و تضادهاي درونيات ما نشان ميدهد كه خوشبختي معناي دقيق و ثابتي براي ما ندارد. نميتوان خوشبختي را با اين كلاف پيچيده به طور ساده و شفاف تصور كرد، اما ميتوان در لحظاتي گذرا و كوچك آن را از درون حس كرد، همچون دانههاي ريز و كوچك خاك، كه زير حجمي از برف به ناگاه نمايان ميشوند همچون حس شيرين نمنم باران روي دستمان.
بعضيها ظاهراً خوشبختند!اگر كمي دقت كنيم قديميها را خيلي خوشبختتر ميدانستيم. گذشته از اينكه زندگيهاي خيلي ساده و بيآلايشي داشتند اما عشق و محبت بينشان زيباتر و بيرياتر بود، اما در روزگار امروزي و در قرن 21 خوشبختيها هم رنگ و لعاب مصنوعي به خود گرفتهاند. مثلاً از همين روابط بين فردي در خانواده و اجتماع بگيريد تا روابط عاشقانه آدمها. دوستيها هم ديگر مثل قديم بيريا و خالص نيست. بيشتر عشقها الكي و واهي و زودگذر است. جوانان امروزي همين الان عاشق ميشوند و يك روز بعد فارغ. عشق و دوست داشتن به قدري پوچ و بيارزش شده است كه ديگر نميتوان اسمش را عشق گذاشت. به دم دستيترين واژه در گفتوگوها و محاورههاي روزانه تبديل شده است. در محل كار و در روابط بين همكاري يا بين دوستان اگر كسي براي ديگري كاري انجام داده باشد آن ديگري براي تشكر فراوان از آن آدم خاص اين واژه را بهكار ميبرد:«عاشششقتتتم» آيا به نظر شما اين «عاشششقتتم» معناي خوشبختي ميدهد؟
در روزگاري، وقتي دختري پسري را يا پسري دختري را خيلي دوست داشت و زندگي بدون او را پوچ و بيمعنا ميدانست كلمه عاشقتم را بهكار ميبرد. چقدر اين واژه در روزگاري ارج و قرب داشت! چقدر كلمات عشق و دوست داشتن، واقعي و حقيقي بود و چقدر آدمها در كنار عشق و يار مورد علاقه خود احساس خوشبختي ميكردند. بهتر است اينطور بگوييم؛ «چقدر خوشبختيها واقعي بودند.»
متأسفانه خوشبختيهاي امروزي مثل ظرف بلوري آنتيك پر از ميوههاي مصنوعي است كه از دور دلفريب و خواستني است، اما هرچه به آن نزديك ميشويم بيشتر مصنوعي و غيرواقعي بودن خود را نشان ميدهد و بيشتر دل را ميزند. خوشبختيهاي ظاهري كه از دور زيبا و خواستني هستند و حسرت به دل خيليها ميگذارند ولي وقتي به اين خوشبختها نزديك ميشويم بيشتر به قلبهاي پر از درد و روحهاي زنگزدهشان پي ميبريم. شايد به اين دليل كه ملاك خوشبختي در ذهن آدمهاي امروزي تغيير كرده و موضوعاتي به عنوان نشانههاي خوشبختي مطرح ميشود كه بسيار سطحي و زودگذرند و همين معيارهاي سطحي، واژه خوشبختي را سطحي و دم دستي كرده است.
يكي از مهمترين معيارهاي خوشبختي در جامعه امروزي ما پول شده است. شما پول داشته باشيد دنيا به كام شماست. معيار سنجش خوشبختي نيز سايز و مارك ميز و صندلي كار، قيمت و مارك كت و شلوار و مانتو، محل سكونت، دكوراسيون منزل و سفرهاي خارجي افراد است كه متأسفانه به مهمترين معيار تعيينكننده ميزان خوشبختي جامعه امروزي تبديل شده است. شما تمام زندگي خود را كار و كار و كار ميكنيد و هيچ لذتي از اين زندگي نميبريد كه فقط از نگاه ديگران و جامعه خوشبخت به نظر بياييد. در واقع فرهنگ خوشبختي در جامعه ما تغيير كرده است.
ديگر كسي با نگاه كردن به برگهاي پاييزي و قدم زدن در خيابانهاي شهر در كمال تندرستي حس خوشي و خوشبختي به زير پوستش نميدود. همه به دنبال ماديات و ظاهر لوكس و زندگي لاكچري هستند. يك زماني به كشورهاي غربي خرده ميگرفتيم كه آنها خوشبختي را در تجملات و زندگي لوكس با بهترين امكانات ميدانند و به جنبه معنوي زندگي هيچ بهايي نميدهند ولي امروزه با تغيير سبك زندگي، خودمان هم گرفتار شدهايم. در واقع ميتوان گفت جوامع غربي به اين باور رسيدهاند كه تكنولوژي و امكانات رفاهي بايد در خدمت آنها باشد، اما بسياري از افراد جامعه در خدمت ماديات و ظواهر زندگي هستند. تمام زندگي خود را خرج بهدست آوردن امكانات لاكچري تنها براي به رخ كشيدن آن به ديگران ميكنند. اين خوشبختيهاي ظاهري روزي انسان را از پا درميآورد كه خيلي دير است. كاش به اين باور برسيم كه خوشبختي در لحظه زندگي كردن است. خوشبختي حس خوش زندگي است. با خوشبختيهاي ظاهري خود و ديگران را فريب ندهيم.
حسرت، آفت زندگي است
يكي از خصلتهاي بد آدمي مقايسه خود با ديگران است. هميشه در همه شرايط خود و زندگي خود را با ديگران مقايسه ميكنيم. زندگي همواره تشكيل شده از داشتهها و نداشتهها و اگر انسان به داشتههاي خود توجه كند و از آنها لذت ببرد، راحتتر ميتواند نداشتههاي خود را تحمل كند. اما معمولاً افراد داشتههاي خود را نميبينند و زندگي را يكسره بدبختي و محروميت خود ميدانند. وقتي افراد پيوسته در حال مقايسه كردن باشند، باعث ميشود نسبت به كساني كه از او موفقترند يا شرايط بهتري دارند، خصمانه برخورد كنند. وقتي در مورد ديگران پيشداوري ميكنند و بر اساس برداشتهاي خود آنها را از خود موفقتر ميبينند، در واقع اين موقعيت را فراهم ميكند كه ديگران از آنها موفقتر باشند. حسرت به زندگي ظاهري ديگران ريشه عشق و محبت و زيبا زندگي كردن را در روح و درون آدمي ميخشكاند. انسان تا زماني كه به زندگي ديگران حسرت ميخورد احساس ناامني و آسيبپذيري ميكند.
خيلي از ما عادت كرديم كه در زندگي دوستان و آشنايان سرك بكشيم و بزرگترين يا كوچكترين داشتههاي زيباي آنها را با ديده حسرت و دلي آكنده از افسوس نگاه كنيم، در حالي كه داشتههاي مثبت و خوشايند زندگي خود را كه كمتر از ديگران هم نيست اصلاً نميبينیم و فقط به زندگي ديگران غبطه ميخوريم. معمولاً بدون توجه به رمز موفقيت و مصائب ممكنه براي حصول آن دستاوردهاي دوست داشتني، تنها و تنها فقط خواهان آن داشتهها هستيم. اين نوع حسرتورزي و افكار نااميدكننده همچون چرخهاي معيوب تكرار ميشود و نه تنها انواع بيماريهاي روحي و رواني را به دنبال دارد بلكه يكي از نامناسبترين افكاري است كه زندگي را به نابودي ميكشاند.
خوشبختي خود را به همه اعلام نكنيمآيا بايد خوشبختي را فرياد زد؟ آيا بايد همه آدمهاي دنيا را در جريان خوشبختي خود گذاشت؟ امروزه با تغيير سبك زندگي و هجوم بيرحمانه تكنولوژي به زندگي امروزي ما، همه به نوعي خوشبختي خود را فرياد ميزنند. چگونه؟ با به اشتراك گذاشتن عكسها و فيلمهايي از لحظات خوشي خود، ديگران را در جريان خوشبختي خود ميگذارند. چند وقتي است در شبكه اجتماعي اينستاگرام صفحهاي باز شده است با اين عنوان: «سوپرايزهاي لاكچري». همه افرادي كه سوپرايزهايي براي همسر يا دوست دوستداشتني خود انجام ميدهند، تصاوير آن را در اين صفحه به اشتراك ميگذارند. جالب اين است كه ديدن اين صفحه فقط حسرت ديگران را زياد ميكند. تعدادي از دختران جوان دمبختي را ميشناسم كه با حسرت از اين صفحه و فيلمهاي به اشتراك گذاشته آن صحبت ميكنند و همگي در آرزوي داشتن همسري اينگونه خلاق و رؤيايي، رؤياپردازي ميكنند. يكي از اين دختران ميگفت اين صفحه را از اينستاگرام خود پاك كرده است فقط به اين دليل كه ديدن اين سوپرايزهاي جالب و هيجانانگيز اعصابش را خراب ميكند.
سهيم كردن ديگران در شادي و خوشي خود اصلاً بد نيست ولي در جامعهاي كه فشار اقتصادي كمر خيلي از افراد جامعه را خم كرده است، آيا درست است اين خوشيهاي لاكچري خود را به رخ ديگران بكشيم. شايد بگوييد به رخ كشيدن نيست، فقط به اشتراك گذاشتن ساده است و بس. شايد اين يك كار ساده و عادي به نظر بيايد ولي همين نمايش ساده و عادي خوشبختي ميتواند طوفاني از حسرت و غصه را به دل خيلي از افراد جامعه روانه سازد. همين آه كشيدن از ته دل و يك خوش بهحالي ساده ميتواند خوشيهاي ما را به غم و ناراحتي تبديل كند. اگر ما خوشبخت هستيم به ديگران ربطي ندارد كه آن را همه جا فرياد بزنيم زيرا همه افراد دوروبرمان به اندازه كافي چشمانشان زندگي ما را نظاره ميكند و با اين فرياد زدن فقط بيشتر خود را در معرض توجه ديگران قرار ميدهيم. اگر خوشبختي ما واقعي است ديگر به رخ كشيدن ندارد. با اين وصف بهتر است بگذاريم ظاهرنماها و افرادي كه خوشيهاي زندگيشان را فرياد ميزنند كار خودشان را بكنند. ما زندگي خودمان را بكنيم و قدر داشتههاي خودمان را بدانيم.