در سالهاي اخير شاهد وقايع و حوادث ناگوار قابلپيشبيني و پيشگيري و غيرمترقبه در چهار گوشه ميهن عزيزمان بودهايم كه مردم بزرگوار كشورمان را با آلام روحي و رواني مواجه ساخته و علاوه بر خسارات جاني، خسارات فراوان مادي و معنوي را نيز بر مردم تحميل كرده است.
در حوادث و رخدادهاي قابل پيشبيني و غيرقابل پيشبيني در سالهاي اخير، مثل آتشسوزيهاي سريالي بهويژه در تأسيسات نفتي و پالايشگاهي، مفاسد اقتصادي سريالي، حقوقهاي نجومي، سيلهاي ويرانگر سريالي، آتشسوزي اتوبوس و تصادفات جادهاي، هجوم ريزگردها به برخي شهرها و استانها، آلودگي شديد هواي شهرهاي بزرگ و صنعتي، قطع شدن يا كم شدن فشار گاز، قطعي بلندمدت برق، آب و گاز در مناطق برفگير و سيلزده در شمال و جنوب كشور و مديريت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور، آنچه كه بيش از پيش اذهان عامه مردم را به خود مشغول ساخته، علل ناتواني مسئولان در پيشبيني و پيشگيري از وقوع حوادث در وهله نخست و كنترل و مديريت بحران در وهله ثاني و بالاخره كم كردن آثار زيانبخش بعد از اينگونه وقايع و حوادث در وهله ثالث است. بعضي از امكانات و تواناييهاي مادي و معنوي كشور ايران در كمتر كشور پيشرفتهاي پيدا ميشود؛ با اين همه امكانات كه از آن برخورداريم و در جهان كمنظير است، از نظر اقتصادي در وضعيت مطلوبي قرار نداريم و نابساماني اوضاع اقتصادي مستقيماً بر اوضاع فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشور تأثير منفي داشته است.
مردم به هيچ وجه نه ميپذيرند و نه قبول دارند و نه باور ميكنند كه جمهوري اسلامي ايران با ظرفيتهاي فراواني كه در عرصههاي مختلف در اختيار دارد، نتواند حوادث و رخدادهاي اينچنيني را پيشبيني و پيشگيري كرده و در مواجهه با حوادث نيز نتواند بحران ناشي از حوادث را مديريت كند. مردمي كه حوادث و بحرانهاي بسيار سنگينتر و غيرقابل كنترل ناشي از حوادث سالهاي نخستين انقلاب مثل كودتاهاي رنگارنگ، فتنهگري گروهكهاي الحادي و منافق، جنگ تحميلي، ترورهاي كور و هدفمند و در نمونهاي نادر انفجار حزب جمهوري اسلامي و دفتر نخستوزيري و از بين رفتن هر سه قوه (با كشته شدن رئيسجمهور، نخستوزير، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، رئيس شوراي عالي قضايي و...) را ديده و مديريت انقلابي، جهادي و منحصربهفرد نظام در كنترل بحرانها را به بهترين شكل ممكن مشاهده كردهاند، اين حجم از ناتواني در مديريت بحران را غيرقابل تحمل دانسته و هرگز نميتوانند آن را باور كنند. در دهه نخست انقلاب اسلامي، بهرغم وجود مشكلات ناشي از جنگ و محاصره شديد اقتصادي ايران به وسيله امريكا و حوادث مختلف پيش گفته، بهدليل حضور مديران باانگيزه، انقلابي، جهادي، دلسوز و متخصص، نه تنها موفق به كنترل بحرانها و ريشهكني زمينههاي بروز بحرانها شديم و اعجاب همگان را برانگيختيم (اعجاب سرويس جاسوسي امريكا از موفقيت ايران در ريشهكني فتنه گروهكها بهويژه احزاب چپي)، بلكه علاوه بر كنترل و مديريت بزرگترين جنگ سده اخير و بحرانهاي جانبي آن، در زمينه توسعه اقتصادي و روستايي گامهاي خوبي برداشته شد و با استفاده از مديران مؤمن و هوشمند كه قدرت مديريت بحران را داشتند، بحرانهايي كه به تدريج به كشور آسيبهاي جدي وارد ميكرد، مهار و از تهديدها به عنوان فرصتي براي پيشرفت و خوداتكايي استفاده شد.
پس از جنگ تحميلي و در دوران بازسازي و پساجنگ موسوم به عصر سازندگي، به اقتضاي شرايط محيطي و ظهور طيفي از مديران غربباور در حوزه اجرايي كشور، متأسفانه شاهد تضعيف ارزشهاي انقلابي و جهادي بوده و مديراني سكان امور را در دست گرفتند كه اساساً به رويكرد انقلابي و تكيه بر ظرفيتهاي داخلي اعتقاد و اعتماد نداشته و حل همه مشكلات كشور را در گرو تعامل با غرب و استفاده از توانمندي و مديريت بيگانه جستوجو ميكردند. بر اساس همين تفكر است كه بعد از ۲۸ سال از پايان جنگ از ضرورت بهرهگيري از مديران خارجي و وارداتي در اداره كشور سخن گفته ميشود و شعار غرورانگيز «ما ميتوانيم» ناباورانه تبديل به سخن تحقيرآميز «هنر مردم ما فقط پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزي است» ميشود.
تقويت رويكرد غيرانقلابي، بهتدريج موجب تحكيم و تقويت خوي اشرافيگري در بدنه مديريتي كشور و فاصله گرفتن از ارزشهاي اسلامي و انقلابي شده و كشور را با مشكل بزرگتري بهنام «بحران مديريت» مواجه ساخته است. بعد از طرح موضوع گلهمندي مردم، تحرك اخير مديريت اجرايي كشور در كنترل بلاياي طبيعي در استانهاي مختلف كشور مثل مالچپاشي، نهالكاري، بهكارگيري ماشينآلات مقرهشويي، برفروبي، ژنراتور براي ايستگاههاي پمپاژ و... قوياً ناكارآمدي مديران غيرانقلابي و پوچ بودن توجيهات آنان در نبود امكان ارائه خدمات جهادي و انقلابي به مردم را ثابت ميكند.
با جرئت ميتوان گفت ضعف موجود در تشخيص، پيشبيني، پيشگيري، مديريت وقايع و حوادث و مقابله با عوارض ناشي از بلاياي طبيعي و غيرطبيعي بيش از آنكه محصول كمبود امكانات و... باشد بيشك دستاورد «بحران مديريت » بوده و بحران مديريت نيز مولود ناميمون اشرافيگري است.
ترويج فرهنگ منحط اشرافيگري در بدنه مديريتي كشور، رفته رفته پايههاي تفكر مستقل و ملي را در احزاب و جناحها متزلزل ساخته و موجب پيدايش و تقويت رويكرد ترجيح منافع فردي و حزبي بر منافع ملي و به خطر افتادن پايههاي امنيت ملي شده و بهدليل ضعف مشهود در مديريت بحران، ضمن تضعيف ايمان و باورهاي مردم، امنيت ملي را با مخاطره روبهرو ساخته است و مردم به عنوان صاحبان اصلي كشور و انقلاب اسلامي، احساس ميكنند براي حل مشكلات كشور كاري انجام نميشود يا ارادهاي وجود ندارد.
تجربه چهار دهه گذشته ثابت كرده كه هر گاه مديران مؤمن، بسيجي و جهادي با روحيه انقلابي و اعتقاد به شعارهاي اصيل نظام نظير «نه شرقي، نه غربي» و باور به «ما ميتوانيم» در مصادر امور قرار گرفتهاند، منشأ تحول اساسي شده و براي نظام و كشور افتخارآفرين بودهاند كه سبقتگيري از ساير كشورها در بسياري از شاخههاي علوم نظير نانو، سلولهاي بنيادي و صنعت موشكي از نمونههاي بارز و روشن مديريت جهادي، انقلابي و اثربخش است.
به نظر ميرسد در سالهاي پاياني دهه چهارم انقلاب بهدليل ظهور و تقويت اشرافيگري و فراگير شدن انديشه تكاثر ثروت در عرصه مديريتي كشور، مردم به اين نتيجه رسيدهاند كه انقلاب اسلامي به يك خانهتكاني اساسي و تجديد نفس نياز دارد و خواص كشور در تأمين اين خواسته بحق و فوري مردم و فاصله گرفتن از نگاه تحقيرآميز به غرب، توهمپنداري و غربزدگي، رسالتي بس سنگين و دشوار پيش رو دارند. امروز رسالت خواص در بازگرداندن و تقويت اعتماد و باورهاي صدمه ديده (در جدال با مديريت بروننگر و غربزده) همراه با روحيه نشاط و شادابي امري حياتي است.
شرايط حاكم بر كشور ضرورت انقلاب مديريتي با رويكرد جهادي و عزم جزم براي حل مشكلات كشور مبتني بر ظرفيتهاي داخلي و ارادههاي مستحكم ملي و مردمي بيش از پيش اجتنابناپذير ساخته است. بديهي است كه مردم براي ايجاد تحول در نظام مديريتي كشور مبتني بر انديشههاي ناب حضرت امام خميني (ره) و آموزههاي اسلامي و انقلابي فرصت زيادي در اختيار خواص قرار نخواهند داد و در صورت بيبصيرتي يا كمبصيرتي خواص، در مقطع انتخابات وارد ميدان شده و رأساً نسبت به انتخاب رئيسجمهور جهادي، انقلابي و تحولآفرين تصميم خواهند گرفت.