کد خبر: 839304
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰
نامادري كه از 10 سال قبل به اتهام قتل دختر نوجوان در بازداشت به سر مي‌برد، در جلسه محاكمه جرمش را انكار كرد.
به گزارش خبرنگار ما، پانزدهم ارديبهشت ماه سال 86، مأموران پليس از مرگ مشكوك دختر نوجواني در شهرري با خبر و در محل حاضر شدند. جسد متعلق به دختر 16 ساله‌اي به نام آرزو بود كه بر اثر فشار بر عناصر حياتي گردنش فوت شده بود. نرگس 36 ساله، نامادري مقتول كه در محل حاضر بود، گفت: آرزو دختر شوهرم بود و من نامادري او بودم. آرزو دوست نداشت با خانواده‌ام رفت و آمد داشته باشد، به همين دليل ساعتي پيش كه برادرم به ديدن ما آمده بود، با هم درگير شدند. در آن درگيري برادرم عصباني شد و آرزو را خفه كرد. بعد از انتقال جسد به پزشكي قانوني، دختر شش ساله نرگس در حالي كه گريه مي‌كرد به پليس گفت: مادرم دروغ مي‌گويد. او خودش آرزو را كشت. مادرم در اتاق آرزو را كتك زد. بعد يك بالش روي دهان او گذاشت و او را خفه كرد. آن روز دايي‌ام هم به خانه ما آمده بود و شاهد ماجرا بود.

با توضيحات دختربچه خردسال برادر نرگس كه مردي 40 ساله به نام نادر بود، بازداشت شد، اما گفت كه در جريان حادثه نقش نداشته است. بعد از كامل شدن تحقيقات، نرگس به اتهام قتل عمد مجرم شناخته شد و پرونده براي رسيدگي به شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي قربان‌زاده فرستاده شد. روز گذشته بعد از رسميت يافتن جلسه، پدر مقتول در جايگاه حاضر شد و از دادگاه 10 روز مهلت خواست تا درخواستش را اعلام كند، اما مادر مقتول كه هووي نرگس بود، درخواست قصاص كرد. سپس متهم در جايگاه قرار گرفت و در شرح ماجرا گفت: شوهرم بعد از سه بار ازدواج با داشتن يك دختر سه ساله و يك پسر چهار ساله به خواستگاري‌ام آمد. شرايط سختي بود ولي مجبور بودم ازدواج كنم. بعد از مدتي متوجه شدم او مرد عصبي و بدخلقي است كه دست بزن دارد. بدبين بود و جرئت نداشتم از خانه بيرون بروم. بعد از آنكه صاحب فرزندي شدم، ناسازگاري بچه‌هايش مرا خسته كرده بود. متهم در خصوص اتهام قتل با انكار دوباره جرمش گفت: من آرزو را نكشتم و آن روز پدرش به ديدنش آمده بود كه با هم درگير شدند. شايد او آرزو را كشته است.
وقتي قاضي سؤال كرد كه در بازجويي‌ها به قتل اعتراف كرده‌اي، گفت: آن موقع تحت فشارهاي بازجويي و از ترس شوهرم آن حرف‌ها را زدم.

سپس برادر نرگس در جايگاه قرار گرفت و گفت: من و خواهرم خيلي با هم ارتباط نداشتيم و گاهي به او سر مي‌زدم. روز حادثه در مغازه نانوايي‌ام مشغول كار بودم و از ماجرا خبري نداشتم. چند روز بعد متوجه شدم كه اين اتفاق افتاده است.
سپس هيئت قضايي از تنها شاهد حادثه كه دختر متهم بود، خواست تا در جايگاه اظهاراتش را شرح دهد. او گفت: با اينكه آن سال شش سال بيشتر نداشتم، اما خوب آن ماجراي وحشتناك را يادم هست. آن روز مادرم با آرزو درگير شد و گفت چرا در كار من دخالت مي‌كني. بعد از آن، شروع به فحاشي و كتك زدن كرد. در آن لحظه دايي‌ام وارد شد. وقتي مادرم را در آن شرايط ديد، ناراحت شد، سپس هر دو به سمت آرزو رفتند. دقيقاً يادم نيست فكر كنم مادرم اصرار داشت تا آرزو قرص بخورد، اما او مقاومت مي‌كرد. به همين دليل آنها عصباني شدند و مادرم پاهاي آرزو را گرفت و دايي‌ام يك بالش روي دهان آرزو گذاشت و ديگر او نفس نكشيد.
در پايان اين جلسه بعد از آخرين دفاع متهمان، هيئت قضايي وارد شور شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار