کد خبر: 839251
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
مروري دوباره بر آنچه روزگارمان را تلخ كرده است
خيلي از ما و شايد خود من زندگي نمي‌كنيم، بلكه فقط گذران وقت مي‌كنيم. چند روز پيش وقتي يكي از روزنامه‌ها را ورق مي‌زدم، به صفحه‌اي رسيدم كه...
مجيد فراهاني
خيلي از ما و شايد خود من زندگي نمي‌كنيم، بلكه فقط گذران وقت مي‌كنيم. چند روز پيش وقتي يكي از روزنامه‌ها را ورق مي‌زدم، به صفحه‌اي رسيدم كه پر از آگهي تسليت بود. با خودم گفتم چند درصد از آدم‌هايي كه فوت مي‌كنند زندگي كرده‌اند و از زندگي لذت برده‌اند. به عبارتي چند درصد از ما وقتي قرار است از دنيا برويم با خيالي آسوده و راحت چشم مي‌بنديم و سفر آخرت را آغاز مي‌كنيم.


شايد اگر كمي واقع بين باشيم به جرئت مي‌توانيم بگوييم اكثريت ما زندگي نمي‌كنيم. آنقدر درگير مسائل و حاشيه‌هاي زندگي هستيم كه اصل آن را فراموش كرده‌ايم، به عبارتي حاشيه به جاي متن اصل شده است. كار به جايي رسيده و اوضاع آنقدر خراب شده است كه حتي بلد نيستيم زندگي كنيم. مثلاً به اينكه شب تا صبح دنبال پول، مال و منال باشيم و براي هزار تومان بالا و پايين برويم اسمش را گذاشته‌ايم زندگي، ولي آيا اين حقيقت زندگي است؟ جالب اينجاست زماني متوجه مي‌شويم زندگي نكرده‌ايم كه خيلي دير شده است؛ وقتي آخر خط هستيم و بايد غزل خداحافظي را بخوانيم و چقدر دير متوجه مي‌شويم. حقيقت آن است که اين مطلب شايد براي خود من و شما تلنگري باشد تا به مفهوم زندگي دوباره فكر كنيم.



پول تمام زندگي نيست



پول هدف زندگي نيست. البته قرار نيست شعار بدهم كه پول بد و كثيف است و لولوي آدمخوار است. نه، پول اتفاقاً خيلي هم خوب است. بخشي از زندگي با آن معنا پيدا مي‌كند و عاملي است كه ما مي‌توانيم نيازهاي خود را با آن پوشش دهيم و احساس لذت كنيم، اما امان از آن وقتي كه پول بشود هدف زندگي، يعني بشود خود زندگي و زندگي فراموش شود.
پول، به تنهايي نه خوب است و نه بد، بلكه نحوه استفاده از آن، نقش و جايگاه پول را مشخص مي‌كند. پول بايد در جايي كه نياز به آن است استفاده شود تا فايده داشته باشد. يعني براي صاحبش و هم سايرين، سودمند باشد، اما چند درصد از ما به پول به عنوان ابزار نگاه مي‌كنيم نه هدف؟




زندگي در حاشيه‌هاي زندگي!




امروزه نگاه به خوشبختي نگاهي ابزاري است. امروزه خانه‌ها به سمساري تبديل شده است، يعني وسايلي را دور خودمان جمع مي‌كنيم و به جاي آنكه احساس شادي كنيم، خيلي زود خسته مي‌شويم و احساس تنگي و خفگي مي‌كنيم. در حالي كه در واقع اين تنگي و كوچكي در ذهن ما و ناشي از زندگي شهري و سنجيدن همه چيز براساس ماديات است.


بنابراين پول خوب است تا زماني كه ابزاري باشد براي اينكه به اهداف عالي‌تر برسيم. اگر قرار باشد پول تبديل به هدف شود و براي به‌دست آوردن آن شب و روز خود را فنا كنيم مسلماً عنصر مطلوبي به حساب نمي‌آيد. چه بسيار افرادي كه مي‌شناسيم و به واسطه داشتن ثروت‌هاي هنگفت اما لذتي از زندگي نمي‌برند و نهايت لذت آنها از زندگي به يك خانه و ماشين گرانقيمت خلاصه مي‌شود.


زندگي مادي باعث شده است براي به‌دست آوردن پول صبح تا شب دست به هر كاري بزنيم تا شايد عطش سيري‌ناپذير ما كوتاه بيايد و بتوانيم لذت آنچه را كه به‌دست آورديم ببريم. باز تكرار مي‌كنم كه پول تمام زندگي نيست كه اگر اينگونه بود هدف آفرينش زير سؤال مي‌رفت.


آخرين مطالعاتي كه در ايران انجام شده، نشان مي‌دهد مردم روستايي احساس خوشبختي بيشتري نسبت به جمعيت شهرها دارند؛ اين در حالي است كه مردم شهرها و روستاها از نظر سطح درآمد و امكانات زندگي تفاوت زيادي با هم دارند. در نتيجه اين مسئله نشان مي‌دهد كه داشتن پول، هر چند شرط لازم براي خوشبختي و به عبارتي زندگي است ولي شرط كافي نيست.


حسادت زندگي را تلخ مي‌كند


يك عبارت خيلي معروف در اين زمينه داريم كه شايد بارها شنيده باشيد؛ «حسود هرگز نياسود.» بله، فكر و انديشه حسود هيچ گاه رنگ و لعاب آرامش را به خود نمي‌بيند. افراد حسود هم مانند افرادي كه فقط پول را هدف زندگي قرار داده‌اند هيچ گاه مفهوم و هدف اصلي زندگي را درك نمي‌كنند.  حسادت يا همان حس بدخواهي و آرزوي زوال نعمت ديگران را داشتن، صفتي نكوهيده است كه خود، ناهنجاري‌هاي اخلاقي فراواني را به دنبال دارد. ريشه بسياري از غيبت‌ها، تهمت‌ها و هتك حرمت‌ها در همين حسادت نهفته است. حسادت سبب مي‌شود كه آدمي فضايل و خوبي‌هاي ديگران را انكار كند و همواره در جست‌وجوي عيب آنان باشد.


دوستي داشتم به هر كسي كه شما فكرش را بكنيد و در هر موردي كه در عالم وجود داشت حسادت مي‌كرد، شايد باورش سخت باشد، اما كلاً زندگي اين دوست ما بر پايه حسادت و كينه نسبت به ديگران چيده شده بود. يادم نمي‌رود روزي يكي از دوستان در جمعي كه دور هم بوديم از شامي كه در يك رستوران مجلل خورده بود تعريف كرد و دوست حسود ما يك سال هر پنج‌شنبه آن شام را مي‌خورد كه بتواند اين حس حسادت را فرو بنشاند.


افراد حسود نه تنها زندگي را بر خود زهر مار مي‌كنند، بلكه باعث مي‌شوند ديگران در كنار آنها هيچ لذتي نبرند زيرا دائم به دنبال نكته‌هايي براي حسادت مي‌گردند. مسلماً اين افراد هيچ وقت زندگي نمي‌كنند. پيشوايان دين در بسياري از روايات، ما را متوجه پيامدهاي خطرناك و زيانبار فردي و اجتماعي حسد ساخته و از آلوده شدن به آن برحذر داشته‌اند. امام صادق(ع) با اشاره به يكي از نكات حساس رواني حسد فرمودند: «حسد از كوري دل و انكار نعمت‌هاي خدا سرچشمه مي‌گيرد و اين دو، بال‌هاي كفرند!» در حديثي از علي(ع) نيز مي‌خوانيم:‌«جاي شگفت است كه حسودان از سلامتي تن خود غفلت دارند.»




زندگي در حاشيه‌هاي زندگي!



حسادت، اندوه و احساسات روحي سبب رشد سلول‌هاي مسموم در بدن مي‌شود و درنتيجه، مايه ضرر جسمي است. مانع جريان طبيعي خون مي‌شود و با سمومي كه توليد مي‌كند، سلسله اعصاب را ضعيف مي‌سازد و لطمه جبران ناپذيري به نشاط جسم و روح مي‌زند. اميد را از ميان مي‌برد، هدف‌هاي عالي را نابود مي‌كند و سطح استعداد مغز را پايين مي‌آورد.


شايد كمتر كسي به اين نكته فكر كرده باشد كه حسادت چه آثار زيانباري روي جسم و سلامتي انسان مي‌گذارد و حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه چه چيزي در دنيا ارزش آن را دارد كه باعث نابودي سلامتي و زندگي ما شود؟ گاهي كارهايي را انجام مي‌دهيم و به مرور زمان به آن اعتياد پيدا مي‌كنيم و ذهنيت ما در رابطه با آن كارها اين است كه مگر چه اتفاقي مي‌افتد! غافل از اينكه هر عمل ناپسندي كه انجام مي‌دهيم ناخودآگاه بر سلامتي و زندگي ما تأثيرات منفي خود را خواهد داشت.


خود‌محوري، آفت زندگي سالم


«ديگي كه براي من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد». توجه بيش از حد به خود، عدم توجه به حقوق ديگران، همه چيز را براي خود خواستن و منفعت‌طلبي بيش از اندازه، از پيامدهاي منفي به كار بستن اين ضرب‌المثل است. اين يعني نهايت خود‌محوري و همه‌چيز‌داني! اين خودمحوري يعني تحمل سخني يا كوچك‌ترين زاويه‌اي نسبت به عقايد و افكار خود را نداريم. خود را مركز ثقل عالم مي‌دانيم و تصور مي‌كنيم اگر ما نباشيم دنيا از بين خواهد رفت.  اين عامل متأسفانه تأثيرات منفي بسياري در روابط بين فردي و به‌خصوص روابط خانوادگي بر جاي مي‌گذارد و آثار مخربي بر اين نوع از رابطه‌ها دارد. به موجب اصل محبت وقتي كسي، ديگري را دوست دارد بايد درصدد بر‌آيد كه مصالح او تأمين شود. عواطف متقابل باعث مي‌شود همه سعي كنند تا ديگران پيشرفت كنند و مصلحتشان تأمين شود و در مقابل، چيزي كه مانع از اين همدلي و همياري مي‌شود، خود خواهي و خود محوري است كه به اساس خانواده و جامعه لطمه وارد مي‌كند. نه تنها خود‌محوري و خودخواهي باعث مي‌شود اساس زندگي آسيب ببيند بلكه زندگي را هم براي خود و هم طرف مقابل سخت و ناگوار مي‌كنيم.


جالب است اگر از همين آدم‌هاي همه‌چيز‌دان و خودخواه سؤالي بپرسيد تا كمر در گل گير مي‌كنند ولي با همان اعتماد به نفس كاذبشان چنان پاسخي به شما مي‌دهند كه به شك مي‌افتيد كه شايد شما تا حالا اشتباه مي‌كرديد. اين افراد سراسر عمر خود را در جهل و ناداني سير مي‌كنند و بهره‌اي از زندگي نمي‌برند و نهايتاً در اين جهل و ناداني عمر را به پايان مي‌رسانند.


جوامعي كه رنگ و بوي مشاركت دارند و الگوي مدنيت در آنها محور اساسي است از اتحاد و همدلي برخوردارند و مردم اهداف جمعي و منافع گروهي را به اهداف و منافع شخصي ترجيح مي‌دهند. «منيت» جاي خود را به «جمعيت» و «خودخواهي» جاي خود را به «ديگرخواهي» مي‌دهد و زندگي در چنين جوامعي و در كنار افراد آن مسلماً شيرين و لذت‌بخش خواهد بود. اما واي به روزي كه قرار باشد شما در كنار فردي زندگي كنيد كه مملو از حس خودخواهي و خودمحوري است. شك نكنيد بايد زندگي را فراموش كنيد و دائم از اين دكتر به آن دكتر روزگار سپري كنيد تا خدا به شما لطفي كند يا او را شفا دهد يا آنكه شما را نجات دهد.
فراموش نكنيم كه خوشبختي واقعي به اين معناست كه همه افراد جامعه احساس خوشبختي كنند، نه فقط عده‌اي معدود و اين جز در سايه حس از‌خود‌گذشتگي، ايثار و احترام به حقوق ديگران محقق نخواهد شد.


زندگي، باطن و ظاهر است


چه دوست داشته باشيم يا نداشته باشيم اكثريت ما انسان‌هايي اهل تظاهر و ظاهر‌سازي هستيم؛ از تظاهر به ثروت گرفته تا قدرت و علم و نزاكت. گاهي اوقات هم اينقدر درگير اين ظاهر‌سازي‌ها مي‌شويم كه باورمان مي‌شود نه ثروت آنچناني داريم نه دانشي كه بتوانيم با آن دو كلمه حرف حساب بزنيم.


از صبح كه از خواب بيدار مي‌شويم متناسب با جايي كه مي‌رويم نقابي به چهره مي‌زنيم و خود، خود را فراموش مي‌كنيم كه چه توانايي‌هاي داريم و از چه استعداد و توانايي‌هاي خالي هستيم. چنانچه يك نگاه دقيق به زندگي داشته باشيم، متوجه خواهيم شد براي اين ظاهرسازي‌ها چه بهاي سنگيني را پرداخت مي‌كنيم. گاهي اوقات وام‌هاي آنچناني بانكي با سودهاي خيلي خيلي وحشتناك مي‌گيريم كه فقط بگوييم براي خود كسي هستيم. عملاً با اين كار زندگي خود را پيشاپيش به بانك‌ها مي‌فروشيم و به خاطر همين ظاهر‌سازي، معناي زندگي را متوجه نمي‌شويم.
قبول كنيم يا نكنيم بسياري از بيماري‌هاي روحي و رواني كه جامعه به آن مبتلاست ناشي از همين رفتارهاي ناشايست است. اگر سري به مطب‌ها و درمانگاه‌ها بزنيم خيلي از ناراحتي‌هاي قلبي و سكته‌ها ناشي از فشارهايي است كه براي هيچ به خود وارد و زندگي را به خود زهرمار مي‌كنيم.


افرادي كه به‌دنبال ظاهر‌سازي هستند همواره از اختلالات رواني و چند شخصيتي رنج مي‌برند كه خود عاملي است تا عمرشان كوتاه‌تر و زندگي‌شان با مشكلات خاص روبه‌رو شود.
گاهي خودمان هم شايد اين كارها را انجام داده‌ايم كه ‌دعا مي‌خوانيم و ظاهر‌سازي‌هاي ديگر انجام مي‌دهيم ولي در يك جاهايي خلاف شرعِ هم مرتكب مي‌شويم، مال مردم مي‌خوريم، ‌دروغ مي‌گوييم، غيبت مي‌كنيم و... ظاهر‌سازي، خود نوعي نفاق است كه از بدترين گناهان شمرده شده است.


و اما تغذيه...


وقتي به موضوعاتي كه روحمان را خراب مي‌كند مي‌پردازيم و تأثيرات آن را بر زندگي بررسي مي‌كنيم بايد به عاملي هم كه جسممان را تا مرز مرگ پيش مي‌برد اشاره كنيم. توجه داشته باشيم اگر روح و جسم توامان سالم باشند زندگي و زنده بودن معنا پيدا مي‌كند در غير اين صورت و با فقدان يكي از آنها مسلماً زندگي، مسيري نامعلوم خواهد داشت.


تغديه سالم بدون شك تأثير شگرفي در زندگي سالم و شاد دارد. وقتي قرار است سبك زندگي ما به گونه‌اي باشد كه در كنار روح و روان سالم‌مان زندگي را حس كنيم پس بايد بدانيم هر غذايي را به اسم غذا مصرف نكنيم و به كوچكترين موادي كه وارد خندق بلا(!) مي‌كنيم دقت و وسواس داشته باشيم.


بايد بدانيم كه غذا خوردن يكي از نيازهاي ذاتي و دائمي هر فرد است و مهم‌ترين عامل بقاي زندگي و طول عمر محسوب مي‌شود. هر موجود زنده جهت حفظ حيات خود براي به‌دست آوردن غذا تلاش مي‌كند. براي انسان تغذيه و انتخاب غذا بيش از هر موجود زنده‌اي اهميت دارد، چراكه تغذيه صحيح پديده رشد را براي او فراهم مي‌كند و موجب سلامت جسم و روان او مي‌شود. در عين حال غذا موجب تأمين انرژي براي بدن شده و حفظ سلامتي بافت‌ها و بهبود عملكرد ارگان‌هاي مختلف بدن را باعث مي‌شود.  چه بيماري‌ها و گرفتاري‌هايي كه به علت عدم رعايت تغذيه سالم براي ما پيش مي‌آيد و ما را سال‌ها از طعم لذت‌بخش زندگي دور مي‌كند. يادمان باشد هر چيزي اسمش غذا نيست. فست‌فود‌هاي كه مثل قارچ و بدون هيچ نظارتي در سراسر شهر رشد كرده‌اند به معناي غذاي سالم نيستند. درست است كه كسي بر راه‌اندازي و اداره آنها نظارتي ندارد اما خودمان كه مي‌توانيم مديريت شكم وامانده را به عهده بگيريم كه هوس هر چيزي را نكند.  اگر كمي به فكر تخت‌هاي بيمارستاني، انواع و اقسام بيماري‌هاي ناشناخته و شناخته شده و هزينه‌هايي كه بايد پرداخت كنيم باشيم بيشتر به فكر تغذيه خود خواهيم بود.


حرف آخر


غبطه مي‌خورم به افرادي كه عاشقانه زندگي مي‌كنند و براي عشق، محبت و زندگي ارزش قائل هستند. زندگي با آدم‌هايي كه ما را همان‌گونه كه‌هستيم دوست دارند و داشتن آدم‌هايي كه به خاطر خوبي‌هايشان دوستشان داريم، اوج خوشبختي است. در پايان اين نوشته قصد شعارگويي ندارم ولي مي‌دانم زندگي كردن شانسي است كه يكبار به ما بخشيده شده است و به شكرانه آن بايد فارغ از هر كينه و حسادت، دشمني و ريا، تظاهر و بدبيني، مادي‌گرایي محض و هر آنچه كه شما بهتر از من مي‌دانيد با عشق و معنا زندگي كنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر