نويسنده:سميه باستين
راهها و روشهاي زيادي براي شروع فعاليتهاي مختلف وجود دارد و افراد همواره به نوعي از اين شيوهها استفاده ميكنند تا بتوانند به رؤياها، خواستهها و اهدافشان جامه عمل بپوشانند و طعم موفقيت را بچشند. رسيدن به موفقيت نياز به طي كردن مسيري به نام برنامهريزي هدفمند دارد. در فرآيند تصميمگيري، گام نخست «تلاش كردن» است، پس از آن «شكست» و در پايان «نميتوانم». افرادي كه با اولين شكست خود را بازنده ميپندارند و از رؤياها، خواستهها و اهدافشان دور ميشوند و از آن بازميمانند در بيشتر مواقع به سراغ آخرين مرحله كه همان «نميتوانم» است، ميروند.
تلاش و پشتكار دو واژه مكمل هم هستند كه اولي براي شروع فعاليتها و دومي براي ادامه دادن تا رسيدن به موفقيت و حصول نتيجه نهايي است. افرادي كه شروع به فعاليت در هر زمينهاي ميكنند و تا رسيدن به نتيجه دست از تلاش برنميدارند معمولاً با نتيجه كار خود آشنايي دارند و بازخورد موفقيت و شكست براي آنها اهميت زيادي ندارد، چون اين افراد ميدانند در نهايت فعاليتي انجام و تجربهاي كسب شده است و سعي ميكنند با پشتكار بيشتر از اين نتايج در جهت صحيحتر استفاده كنند. اغلب افرادي كه فعاليتي را شروع ميكنند و آن را انجام ميدهند اما سطح توانمنديهايشان با فعاليت مورد نظر ناهمخوان است و زمان كافي را هم براي حاصل شدن نتيجه در نظر نميگيرند، معمولاً با شكست مواجه ميشوند و مابقي عمر خود را در تصورات گذشته و اينكه كارشان اشتباه بوده است سپري ميكنند. در حالي كه اين افراد بايد بدانند براي رسيدن به اهداف، جايگاه و هدف در زندگي بايد از گامهاي كوچك و متناسب با توانمنديهاي خود استفاده كنند و با تلاش كردن و پشتكار داشتن، هرگز تسليم نشوند. داشتن پشتكار يا نداشتن آن ناشي از عوامل مختلفي است. يكي از عواملي كه سبب ميشود كودكان از سنين پايين انگيزه و پشتكار خود را از دست بدهند، برچسب ناتواني است كه والدين و بزرگترها به آنها ميزنند.
كودكاني كه بزرگترها براي آنها الگو و راهنما به شمار ميروند اين برچسبها را در مورد خود ميپذيرند و اعتماد به نفسشان كاهش مييابد و به مرور دچار يأس و درماندگي آموخته شده ميشوند، در نتيجه توانايي مقابله با آن و رفع آن در بزرگسالي سخت و گاهي از بين بردن آن ناممكن ميشود. والدين و بزرگترهايي كه به نوعي با كودكان در ارتباط هستند بايد پيامهاي روشن به كودك بدهند و فعاليتها و مسئوليتهايي را براي انجام دادن به كودكان محول كنند كه در حد توانشان باشد و در نهايت اين را به كودكان آموزش دهند كه بعد از شروع هر فعاليت هرگز بازنده نيستند و شكست نخوردهاند؛ مگر اينكه دست از تلاش بردارند و در كارهايشان پشتكار نداشته باشند؛ اينكه فعاليتها را مورد ارزيابي قرار دهند نه خودشان را! آنقدر براي رسيدن به خواستههايشان پشتكار نشان دهند تا به هدف خود برسند. افرادي كه در زندگي ياد گرفتهاند پشتكار داشته باشند معمولاً با جملهها و واژههاي مثبت آشنايي دارند و در مواقع سختي و ناكامي از عبارتها و جملههاي مثبت استفاده ميكنند و مأيوس نميشوند و ميدانند پايان شب سياه، سپيد است. افرادي كه به جاي پاك كردن صورت مسئله با پشتكار سعي در حل كردن آن دارند؛ به جاي گريختن از سختيها و مشكلات مسئله سعي ميكنند با آنها مواجه شوند. اين افراد خود را در شكست غرق نميكنند و نسبت به حل آن مسئله شكيبايي از خود نشان ميدهند و عبارت: «وقتي با پشتكار، تلاش و جديت ميتوانم به اهدافم دست پيدا كنم، هيچ چيز نميتواند مرا از پا دربياورد» به خود اميدواري ميدهند. به چالش كشيدن فعاليتها و پشتكار داشتن سبب افزايش تواناييها به مرور زمان ميشود و افراد ميتوانند آن را احساس كنند. پشتكار داشتن سبب افزايش اعتماد به نفس ميشود و ناخودآگاه افراد را در مقابل ناكامي ايمن ميكند.
اگر افراد جامعه را به دستههاي مختلف كودك، جوان و بزرگسال دستهبندي كنيم، متوجه ميشويم واژهها و به كارگيري آنها متفاوت خواهد شد اما واژه پشتكار در تمام اين دستهبنديها يكسان است و كاربرد نسبتاً يكساني هم دارد. واژه پشتكار در ابتدا و در نگاه اول شايد تنها يك واژه به نظر برسد اما زماني كه جامه عمل بپوشد و عملي شود ديگر يك واژه شمرده نميشود و يك رفتار است؛ رفتاري سازنده كه مانند موتور محرك است براي پيشبرد هدفي خاص! اگر به ريشهيابي و كاربرد پشتكار در ميان افراد در كشورمان بپردازيم متوجه ميشويم مردمان سرزمينمان از ديرباز با واژه پشتكار به خوبي آشنا بودهاند و آن را به كار بستهاند و به صورت كهن الگويي درست به نسل بعد انتقال دادهاند. يكي از واضحترين و ملموسترين كاربرد واژه پشتكار كه عملي شده است از زمان قبل از انقلاب، پيروزي آن و در نهايت هشت سال جنگ تحميلي است كه براي حفظ كيان مملكت انجام شده است و همچنان با وجود مسائل گوناگون استفاده از پشتكار در برابر ناملايمات در كشور ما ادامه دارد.