بعد از چند روز از شهرستان به خوابگاه آمدم. ورودي ساختمان كاغذي با اين مضمون چسبيده بود كه به لطف مسئولان، زين پس ميتوانيم صبحانه هفتگي و روزانه از سلف جديد «پگاه» رزرو كنيم. قبل از اين هم ميتوانستيم به جاي رزرو در سلف كوي، شام خود را در «پرشيكا» رزرو كنيم. «يه ريزه بيشتر پول ميدي، غذاي بهتر ميخوري» اين هم استدلالي بود كه بسياري را به آن رستوران شيك ميكشاند و صد البته افت كيفيت غذاي سلف اصلي را نيز از قديميهاي كوي ميتوان پرسيد. بگذريم از سرعت ساخت رستوران و صبحانهفروشي مذكور كه نشان داد اگر اين همت در ساختمانهاي در دست ساخت نيز بود، حال دانشجويان كارشناسي هم در كوي جاي داشتند. با اين روند دور نيست روزي كه يك ساختمان كه با «پ» شروع شود نيز در كوي ساخته شود و با «كمي پول بيشتر» در آنجا مجبور نباشيم حمام با آب ولرم بگيريم.
«دانشگاه تهران، دانشگاه مادر است»! پس اگر دانشجوي دانشگاه ديگري هستيد نگران نباشيد، قطعاً با ادامه اين روند ميتوانيد در سالهاي آتي پاراگراف بالا را در دانشگاه خودتان نيز تجربه كنيد. شايد چند ساختمان خوابگاهتان را گرفتند و چند سال بعدش دانشكدهاي در آنجا تأسيس كردند. شايد در حالي كه پذيرش دانشجوي روزانهتان كم ميشود، ظرفيت ديگر پذيرشهاي (شبانه، پرديس و امثالهم) دانشگاهتان افزايش يابد. شايد گفتند كه صندوق رفاه «الكي» ميگويد و به جاي آخر ترم، اول ترم بايد پول خوابگاهتان را بدهيد. شايد هم روزي برسد كه آنقدر بومي گزيدند كه ديگر نيازي به خوابگاه نباشد. يا شايد هم مسئولان دانشگاههاي مختلف گوي سبقت را از يكديگر ميربايند و هر كدام ركوردي جديد به جاي ميگذارند. اما اگر سرِنخ تمام اين روندها را بگيريم به امري واحد ميرسيم كه توضيحش تكرار مكررات است. «تجاريسازي دانشگاه» عبارتي است كه همه ما در اين چند سال زياد شنيديم. گاهي اسمش قانون سنوات است، گاهي اقتصاد مبتني بر دانش، گاهي هزينه براي واحد افتاده، گاهي بوميگزيني، گاهي مقالهفروشي، گاهي سلف موازي و اوقات باقي مانده نيز هزاران هزار مسئله ديگر. شايد مضحك به نظر بيايد ولي كمي تأمل براي فهم اين كافيست كه جير جير تخت طبقه بالاي من در خوابگاه حين نوشتن همين متن نيز در نهايت به همين عبارت تكراري ميرسد.
روند تجاريسازي ادامه دارد و همگي به اشكال مختلف با آن درگير هستيم و بسياري از مواقع لب به اعتراض گشوديم. نامهها زديم و بيتوجهيها ديديم و چارهاي جز اين نداشتيم كه به صحن دانشگاه بياييم بلكه از آنجا به حرفمان گوش كنند. غريزه بقا بود كه ما را مجاب ميكرد كمي راه گلو براي نفس كشيدن را باز كنيم. اما طنز تاريخ آنجاست كه بعضاً مسئولان حتي سعي نميكنند ما را قانع كنند! ما خود ميدانيم براي نيل به اهدافمان راه طولانياي در پيش داريم اما انتظار داريم كمي حفظظاهر شود و در سايت رسمي دانشگاه از آوردن چنين اهدافي بدين صداقت و شرافت دوري كنند.
*دانشجوي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران