مدت زمان مديدي مناقشه بر سر اين مسئله بود كه آيا محيط نقش تعيينكننده در تربيت و رشد انسان دارد يا وراثت؟ دستهاي از روانشناسان بزرگ دنيا همچون جان لاك تربيت انسان را منحصراً ناشي از محيط ميدانستند و نقش وراثت را ناديده ميگرفتند. در مقابل دستهاي ديگر تنها وراثت را دخيل در رشد انسان ميدانستند كه در نهايت اين جدال اين گونه پايان پذيرفت: دوستي و رابطه متقابل ميان طبيعت و محيط. يعني به همان اندازه كه ويژگيهاي وراثتي در شكل دادن شخصيت كودك نقش دارند، محيط نيز نقش بسزايي در اين زمينه ايفا ميكند. بر اين اساس ضروري است كه خانوادهها به اهميت اين مسئله واقف شوند كه محيطي كه كودك در آن پرورش مييابد تا چه اندازه در رشد اخلاقي و شناختي فرزندان دلبندشان مؤثر بوده و اين مسئوليت پدر و مادرها را در برابر كودكان بسيار پررنگ ميكند.
بچهها رفتار ما را ملاك قرار ميدهندبيترديد همه ما ميدانيم كه سالهاي اول زندگي آدمي مهمترين و مؤثرترين سالهاي زندگي اوست. سالهايي كه در آن شخصيت شكل ميگيرد. بسياري از خصايص و فضايل خوب و نيكو يا صفات ناپسند در همين زمان در وجود انسان نقش ميبندد. در چنين سالهاي حساسي والدين به عنوان اولين مربي كودك در تربيت و چگونگي رفتارهاي او مهمترين نقش را دارا هستند. كيفيت روابط والدين تا حدود زيادي تعيينكننده خوبي براي رفتار فرزندان است.
بين زوجيني كه احترام، همدلي، رعايت حريم، صميميت و توافق وجود دارد، كودك هم به صورت خودكار الگوبرداري كرده و همه اين رفتارهاي آموختني را در سنين حساس رشد خود ميآموزد. فرزندان راستي گفتار و درستي رفتار پدر و مادر را ميبينند نه امر و نهيهاي بيهودهاي كه خود به آن عمل نميكنند. بنابراين بهترين راه تربيت فرزند اين است كه در تربيت خود بكوشيم تا الگوي درستي براي آنان باشيم. نتيجه تحقيقات مختلف نشان داده است كه محيط خانوادگي نامناسب موجب عدم سازگاري در كودكان ميشود و بالعكس محيطهاي خانوادگي مناسب و سالم در كودكان و نوجوانان كفايت رواني و اتكا به نفس به وجود ميآورد.
رشد اخلاقي فرزندان را جدي نميگيريم!بارها اين سؤال در اذهان شكل گرفته كه آيا والدين به همان اندازه كه به «خوشگلي»، «خوش لباسي»، «تغذيه» و «امكانات رفاهي» فرزند خود حساس هستند، به رشد اخلاقي، خوشخلقي، خوشدلي و مسئوليتپذيري آنها نيز توجه دارند؟ آيا به همان اندازه كه از فرزندان خود انتظار دارند كه بهترين عملكرد را در كارنامه خود ثبت كنند، نگران كسب نمره بالا در رشد اخلاقي و پرورش احساسات آنها نيز هستند؟
تجربه نشان داده كه پاسخ اين پرسشها در اكثر موارد منفي است، زيرا به وفور ديدهايم كه بسياري از فرزندان ما فرآيند رشد فيزيكي را به صورت منطقي و مرتب طي ميكنند اما تعداد اندكي از آنها موفق به طي رشد مراحل اخلاقي ميشوند و در اكثر موارد هنگام رسيدن به نوجواني دچار مشكلات عديدهاي از جمله عدمپختگي، كمبود اعتماد به نفس، مشكلات هويتي، نداشتن اراده در تصميمگيري شده و در يك كلام بلوغ را به صورت ناقص تجربه ميكنند. فراموش نكنيم نمرههايي كه در كارنامه اخلاقي فرزندان ما در زندگيشان ثبت ميشود در حقيقت نمرههاي اخلاقي خود ماست پس بايد مراقب باشيم چه چيزي را براي فرزندانمان به ارث ميگذاريم.
پرورش هوش اخلاقي كودكان
علاوه بر روابط همسران با يكديگر، داشتن فضايي هماهنگ و همسطح بين والد و كودك تا حدودي منجر به شكلگيري (هوش اخلاقي) در كودك ميشود. هوش اخلاقي توان تشخيص درست از نادرست است. يعني داشتن اعتقادات اخلاقي محكم و عمل كردن بر اساس آنها، به گونهاي كه شخص رفتاري درست و محترمانه داشته باشد. اين قابليت عالي ويژگيهاي مهمي را در بر دارد. از جمله: توان تشخيص درد و رنج ديگران، توان مهار بيرحمي و وسوسهها، به تأخير انداختن كامجويي، درك ديگران و نپذيرفتن گزينههاي غيراخلاقي.
در شبكه ارتباطي دو سويه بين فرزند و والد رفتار هر دو طرف از يكديگر تأثيري ژرف ميپذيرد. با نگاهي به روابط والدين و به خصوص روابط مادر و كودك و موشكافي در آن ميتوان به نقش حساس والدين به ويژه مادر، در ارتباط با كودك پي برد. پدراني كه در زندگي فرزندانشان شركتي فعالانه دارند، در پرورش كودكاني بهنجار از سهم بسزايي برخوردارند. بر اساس پژوهشهايي كه صورت گرفته، كودكاني كه در پنج سالگي، پدرانشان به شكل مثبتي در مراقبت از آنها فعال بودهاند، 30 سال بعد بزرگسالان همدلتري شدند تا آنهايي كه پدرانشان چه به صورت فيزيكي و چه به صورت رواني غايب بودند.
رفتار متعادل با كودكوالديني كه دائم امر و نهي كرده و دستور ميدهند و فرزندان خود را طرد ميكنند، موجب ميشوند كه فرزندانشان يا دعوا و رقابت را در پيش گيرند يا به اين باور برسند كه راه دستيابي به احساس تعلق، رئيس بودن است. والديني كه اهل تسليم هستند و گاه كودك را به حال خود رها ميكنند و گاه او را مورد توجه افراطي قرار ميدهند، سبب ميشوند فرزندشان به اين باور برسد كه فقط آنچه به او مربوط است، اهميت دارد و خواستههاي هيچ كس ديگري مهم نيست.
والديني كه به فرزندان حق انتخاب ميدهند و با آنها با محبت و صميمت رفتار ميكنند و در عين حال محدوديتهاي معقول ايجاد ميكنند، به فرزندان خود ياد ميدهند كه همكاري با مردم راهي براي با هم زيستن است. بيترديد فرزندان چنين والديني به اين باور ميرسند كه همه مردم مهم هستند. قابل توضيح است كه بهترين روش فرزندپروري روش معتدل و ميانه است كه محدوديت و تشويق كودك در آن به صورت كاملاً منطقي و غيرافراطي اعمال ميشود و حد و مرز به صورت مثبت در جريان است و سطح انتظارات، واقعبينانه و شفاف و روشن و متناسب با رشد كودك در نظر گرفته ميشود. بسيار ديدهايم كه والدين در انتقال آموزههاي اخلاقي، بدون توجه به رشد قضاوت اخلاقي كودك، انتظاراتي دارند كه كودك قادر به رعايت آنها نيست و رعايت آن هم براي سن او ضرورتي ندارد.
مشاور داشته باشيم
گاهي راهنمايي گرفتن از يك مشاور و متخصص در امر پرورش كودك، به عنوان تسهيلگر، ميتواند پدر و مادرها را در راه رسيدن به مقصد چند قدم نزديكتر كند. اين روزها رجوع به روانشناس كودك و اشتياق براي يادگيري شيوههاي فرزندپروري و كمك جستن از يك متخصص براي تعليم و تربيت هر چه بهتر فرزندان، از سوي خانوادهها بيشتر و بيشتر از گذشته مشهود است و اين نويدي است براي داشتن فرزنداني شايسته و بهرهمند از سلامت روان. اين روشنبيني و پيشرفت از جانب پدر و مادرها گام مثبت و ارزشمندي است كه نه تنها خانواده، بلكه جامعه را هم در بهرهگيري از نوجواناني سالم و هدفمند ياري ميدهد.
منبع:
Www.personalityresearch.org