امروز، فردای 22 بهمن است! به همین مناسبت بخشی از فضائل(!) خاندان سلطنتی را به طور مستند برای شما نقل میکنیم تا تأثیرات تبلیغات پرحجم ایام دهه فجر از سرتان بپرد و بدانید که شاهنشاهی ایران کم الکی نبود!
سختکوشیدر حالی که عموم مردم ایران برای ورزش کردن سراغ ورزشهای راحت و سادهای مثل بالابلندی، گرگم به هوا و خرپلیس میرفتند که هیچ خرجی نداشت یا حداکثر هفت سنگ یا گل کوچک بازی میکردند که خرجشان یک توپ و چند تکه سنگ بود، اعلیحضرت ورزشهای سخت و نفسگیری مثل غواصی و اسکی روی آب را انتخاب کرده بودند تا سختکوشی و دل به دریا زدن را به ملت خود بیاموزند.
غیرت همایونیحالا ما هر حرفی بزنیم میگذارند به پای مادر شوهر بازیمان و میگویند تاجی چون چشم دیدن عروسش را نداشت پشت سرش صفحه گذاشت! ولی از شما چه پنهان «فوزیه با آن که در یک خانواده سلطنتی بزرگ شده بود، قدری امّل بود و حاضر نمیشد با میهمانان محمد رضا برقصد». هر بار که این دختر دهاتی این کار را میکرد پسرم پیش میهمانانش سنگ روی یخ میشد و حسابی به غیرت همایونیاش بر میخورد!
عبارت داخل گیومه عینا از تاج الملوک همسر رضاشاه است
مرخصیهای کوتاه دو ماهه!شاه و درباریان همه ساله از حدود 20 ژانویه برای اسکی و سایر تفریحات به سوئیس میآمدند و بعداً در ماه مارس باز میگشتند تا تعطیلات بهاری خود را در ویلاهای دریای خزر بگذرانند. در بین پیستهای مختلف اسکی سوئیس، دربار ایران معمولا «سن موریتس» را انتخاب میکرد که بسیار لوکس و پرهزینه بود. از این رو همه ساله قبل از آغاز سفر شاه دو طبقه کامل از گراند هتل «دولدر» برای مدت دو ماه اجاره میشد تا مورد استفاده شاه و همراهانش در زوریخ قرار گیرد.
مینو صمیمی/ پشت پرده تخت طاووس
پشت ناخن ناقابل!به دنبال شایعاتی که دشمنان همیشگی خاندان پر جلال و جبروت پهلوی مبنی براعتیاد شاه بابا جانم، رضا خان کبیر به تریاک، بر سر زبانها انداخته بودند شخصا صحت و سقم آن را از ملکه مادر جویا شدم که ایشان فرمودند: «رضا مطابق عادت معمول صبحها که از خواب بلند میشد، به اندازه یک پشت ناخن تریاک استعمال میکرد و ایضاً شبها هم.»
خب با یک پشت ناخن آدم معتاد می شود؟ نه شما بگویید یک پشت ناخن ارزش این حرف ها را دارد؟! الان طرف را با یک گونی تریاک میگیرند میگوید تفریحی میکشم، آن وقت بهخاطر یک پشت ناخن برای باباشاهم حرف در میآورند نامردها!
* اشرف پهلوی
دموکراسی ملوکانه!سفیر بریتانیا بعد از ملاقاتی با شاه گزارش داده بود: «شاه روشن ساخت که وضع فعلی احزاب بیهوده است و او قصد ندارد بگذارد هوای تازهای از واقعیت به درون آن راه یابد. چیزی که او میخواهد، دو حزبی است که در حال اختلاف ساختگی بوده، هر دو وابسته به خودش باشند، هر دو از او دستور بگیرند و اصول و سیاست روشنی از خود نداشته باشند.»
خلاصه کتاب زمین سست/ همشهری ماه
مجبوری در این انتخابات آزاد پیروز شوی!
در تیر ماه 1339 در ژنو یک تلگراف فوری به دستم رسید، اقبال ورقه بزرگی را روی میزش پهن کرد و گفت: من و علم دیشب حضور اعلیحضرت شرفیاب شدیم و برای هر حوزه، کاندیداهای خودمان را به نظر شاه رساندیم تا اعلیحضرت هر کس را مایل باشند، انتخاب فرمایند. به طوری که میبینی، تو را برای حوزه کاشمر انتخاب کردهاند، پس چارهای نداری و باید قبول کنی.
ابوالقاسم تفضلی/ فصلنامه تاریخ معاصر ایران
دست و دلبازی ملوکانه!«پیش از آن [در ابتدای سلطنت] کسی اجازه نداشت حتی جواهراتی را که از خانهای کشته شده به او تعلق گرفته بود، گردن آویز خانواده اش کند. تیمورتاش وزیر دربار فورا تدبیری به کار برد و سینه ریز زمرد 182 قیراطی را که از خزانه به در آورده بود، جزو هدایای داده شده به پادشاه افغانستان به حساب آورد و در دفاتر نوشت، تا تاج الملوک نگران بازگرداندن آن بهخزانه نشود. شاه پس از آگاهی از این تدبیر لبخندی زد [و حرکت تیمور تاش را تأیید کرد].»
از سید ضیاء تا بختیار/ مسعود بهنود
رمز موفقیت اعلیحضرت!شاه در حال صحبت با جمعی بود و من در پشت سر شاه، به مکالمات شاه با آنها گوش میدادم. شاه از آنها پرسید: اگر گفتید من برای چه موفق شدم؟ هر کسی از روی تملق چیزی می گفت و شاه همه را رد می کرد. سرانجام گفت: خودم میگویم، من به آن جهت موفق شدم که خودم تصمیم گرفتم و اجرا کردم و با کسی مشورت نکردم.
حسین خطیبی نائب رئیس مجلس شورای ملی/ فصلنامه تاریخ معاصر ایران
ولیعهد و رعایت مساوات!احمد علی مسعود انصاری دوست صمیمی رضا پهلوی از دوران کودکی: به خاطر دارم به هنگام اقامت در مراکش روزی چندین زن زیبا را یک جا آورده بودند که او هر کدام را میخواهد انتخاب کند. میدانستم رضا به مسئله شوهر داشتن این زنان اهمیت نمیدهد و اعتنایی هم به حکم اسلام در این مسئله نمیکند لذا خودم تصمیم گرفتم که اگر کسی از آنها شوهردار است مرخصش کنم. به دیدار آن جمع رفتم و با کمال تعجب مطلع شدم که حتی یک زن بیشوهر در میانشان نیست. همه را به خانههایشان فرستادم و رضا را از کار مورد علاقه اش محروم کردم!
من و خاندان پهلوی/ تنظیم محمد برقعی و حسین سرافراز
پاداش حاضر جوابی اشرفسال 1348 بود. در فرودگاه سوئیس چمدانهایم را گشتند و با مشاهده یک چمدان که حاوی تریاک بود مرا بازداشت کردند. در اتاق بازرسی مامور پرسید: قاچاقچی هستی؟ گذرنامه سیاسیام را به او نشان دادم و گفتم: "مصرف شخصیمه داداش!" بلافاصله ضمن عذرخواهی آزادم کردند. در پایان همان سال محمدرضا به پاس این حاضر جوابی و توانایی در دفاع از حق و حقوقم، مرا به "ریاست کمیسیون حقوق بشر ایران" منصوب کرد!
ملاحظه فرمودید؟ اینها شمهای از کمالات خاندان فخیمه سلطنت بود. ولی مردم که در جریان نبودند آنقدر «مرگ بر شاه» «مرگ بر شاه» گفتند تا آخرسر شاه مرد! حیف!