نويسنده: دكتر فاطمه منفردپويا*
دخالتها و تنشهاي خانوادگي در گذشته هم بوده، اما آدمها طور ديگري تحمل ميكردند. وقتي آتش اختلاف در خانوادهاي ميافتد، اگر به صورت سازنده حل اختلاف نشود موجب تخريب بنياد خانواده شده و حرمتها شكسته و بنياد خانواده نيز متزلزل ميشود.
هر چيزي كه براي اولين بار اتفاق ميافتد، بايد منتظر ادامه آن نيز باشيم، چون قسمتي در مغز ما انسانها وجود دارد به نام آميگدال. اين بخش قسمت هيجانهاي مغز ماست. تا زماني كه اين پردههاي آميگدال برداشته ميشود و در حقيقت پردههاي حيا فرو ميريزد، قسمت فرونتال مغزمان كه قسمت منطقي مغز ماست، پايين آمده و عملكرد آن خراب ميشود. فرونتال و آميگدال مثل الاكلنگ است هر كدام بالاتر برود آن يكي پايين ميآيد و در حقيقت در مشاجرههاي خانوادگي طرفين به جايي ميرسند كه تمام حرفهايشان بوي تهديد، تكذيب و تحقير ميدهد.
يكي از راهكارهاي رفع اين معضل اين است كه در حقيقت ارتباطات غيركلامي برداشته شده و از بين برود. حتي سكوت هم نوعي از ارتباط است ولي ارتباطي است كه طرف مقابل بايد آن را تعبير كند و معمولاً غلط درك ميشود. هر قدر كه در خانواده ارتباط غيركلامي و سكوت بيشتر باشد، احتمال مشكلات بيشتر است. يك بحث ديگر در حوزه درمان حس همدلي است. يعني خودمان را به جاي طرف مقابل بگذاريم و قضايا را از ديد او ببينيم.
راهكار ديگر رفع اين معضل همتاسازي حمايتهاست. ما چند نوع حمايت داريم؛ عاطفي، تأييدي و مادي. بنا بر خواسته طرف مقابلمان همتاسازي نياز است و ما موظف هستيم اين كار را بكنيم. يك قسمت مهم ديگر نيز در جامعه و فرهنگ ما پذيرش است. زماني كه ما تقاضاي كمكهاي مادي و معنوي از اعضاي خانواده داريم، بايد بپذيريم كه خانوادهها به صورت خواسته يا ناخواسته در زندگي ما اظهارنظر ميكنند.
زماني كه ما تقاضاي نگهداري فرزندمان را از كسي داريم، خودبهخود بخشي از تربيت كودك خود را به دست او ميسپاريم. يا زماني كه تقاضاي مادي داريم، خانوادهها خود را مسئول هدايت مديريت مالي ما ميكنند. يكي از چيزهايي كه در جامعه امروز ما به وفور ديده ميشود، اين مسئله است. براي درمان اين مسئله نيز بايد بپذيريم يا از ديگران طلب كمك نكنيم يا زماني كه نصيحتهاي خود را شروع ميكنند، گوش شنوا داشته باشيم تا حداقل به صورت ظاهري آنها را تأييد كنيم.
نكته مهم ديگر اين است كه بپذيريم افراد در طبقات مختلف شخصيت قرار دارند و در واقع شايد قصدمان اذيت و آزار اعضاي خانواده و فاميل نباشد و زماني كه ما شخصيت آنها را درك كنيم، شايد رنجش ما نسبت به آنها كم شود. نتيجه اينكه خانوادهها به صورت سيستم هستند كه تغيير در هر كدام از اعضاي خانواده (اجزاي سيستم) منجر به تغيير اعضاي ديگر خانواده (اجزاي ديگر سيستم) ميشود. بنابراين زماني كه يك عضو ناسالم خانواده كه باعث آسيبرساني به خانواده ميشود حاضر به تغيير نباشد، اعضاي ديگر خانواده نيز با شكستن چرخه معيوب، سيستم را از حالت ناسالم به سمت سالم ميبرند.
واقعيت اين است كه جامعه ما در حال حاضر نه سنتي است، نه مدرن و نه پستمدرن، لذا ازدواجها از حالت درونخانوادگي خارج شده و همين امر باعث بروز مسائل و مشكلاتي ميشود. در جامعه ايران در عين حال خردهفرهنگهاي بومي زيادي وجود دارد و ازدواجها با فرهنگهاي مختلف نيز مسائل خاص خود را ايجاد ميكند، چراكه در هر فرهنگي عروس و داماد معناي خاص خود را دارد و چون تغيير در سنين بالا تقريباً غيرممكن است، پس جوانان ما با پذيرش اين مسئله كه هر انتخابي مسئوليتهاي خاص خود را دارند، بايد با پذيرش، همدلي، تدبير و احترام به افراد مسنتر از بروز و وقوع اختلافات جلوگيري كنند.
* روانشناس