ملا احمد نراقي مشهور به فاضل نراقي در چهاردهم جمادي الاخر 1185 هـ. ق مصادف با 1150 ش در روستاي نراق از توابع كاشان متولد شد. وي تحت اشراف و تعليم پدر بزرگوارش ملا مهدي نراقي مشهور به محقق نراقي نردبان علم و انديشه و ادب را پيمود و به مدد هوش سرشار و استعداد بسيار در علوم ديگر نيز مانند علوم حوزوي به شكوفايي رسيد. با عنايت به اينكه نراقي از برجستهترين انديشمندان در حوزه ديني عصر خويش محسوب ميشد، لذا افراد بسياري جهت استفاده از حوزه درس ايشان به كاشان آمده و از ايشان استفاده نمودند كه از مهمترين آنها ميتوان به شيخ مرتضي انصاري اشاره كرد كه به مدت چهار سال از محضر درس نراقي استفاده نمود. از جمله شاگردان برجسته ايشان ميتوان به برادرش ملا محمد مهدي نراقي ملقب به آقا بزرگ، فرزندش ملا محمد نراقي ملقب به عبدالصاحب و سيدمحمد شفيع چاپلقي اشاره كرد. از مهمترين كتابهاي به تحرير درآمده ايشان نيز ميتوان به معراجالسعاده كه به درخواست فتحعلي شاه براي عموم مردم نوشته شد اشاره نمود. اين كتاب مكمل كتاب پدرش جامع السعادات بود كه به زبان عربي نگاشته شده است. معروف است كه ملا احمد نراقي استاد كم ديده است و درس كمتر خوانده و اكثر تأليفات و تحقيقات وي حاصل ذكاوت و استعداد خدادادي وي بوده و مراتب تحصيلي را همانند ساير علما به دست نياورده است(ميرزا محمد تنكابني، قصص العلماء، 144). سرانجام، اين عالم وارسته، به دليل بيماري وباي عمومي گسترده در كاشان و اطراف آن (از جمله نراق) در اول شب يكشنبه بيست و سوم ربيعالثاني سال ۱۲۴۵ هجري قمري در نراق وفات كرد و در نجف، در صحن علي بن ابيطالب، در كنار آرامگاه پدرش دفن شد. با توجه به تقارن عصر وي با دوران جنگ ايران و روس، در ادامه به نقش اين شيخ بزرگوار در احياي انديشه جهاد در تشيع ميپردازيم.
فعاليت سياسي شيخ
مرحوم نراقي به طور فطري، مردي اجتماعي بود و در امور سياسي و فعاليتهاي اجتماعي تا حد مقدور اهتمام ميورزيد. گفته ميشود كه زماني، حاج ملا احمد نراقي، حاكم ظالمي را از كاشان احضار كرد و در آن مجلس به او گفت: شما در اوضاع سلطنت اخلال ميكنيد. از اين رو آن حاكم را اخراج كرد. خبر به سلطان وقت فتحعلي شاه رسيد و به شدت از اين رفتار برافروخته شد. لذا ايشان را خواست. ايشان نيز در محضر شاه با تمام جسارت و صداقت آستين بالا زد و هر دو دست خود را به آسمان بلند نمود، در حالي كه از چشمانش اشك جاري ميشد عرضه داشت، بارخدايا اين سلطان، ظالم را بر مردم مسلط كرده، من رفع ستم كردم و اين ظالم بر من متغير است(مير محمدباقر خوانساري، ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالكنيه و اللقب، ج 3 و 4: 184). فتحعلي شاه كه ميترسيد كه حاجي نفرين كند بياختيار از جاي برخاست و دستهاي ملا را گرفت و پايين آورد و از وي معذرت خواست و براي جلب رضايت وي حاكم ديگري براي كاشان تعيين نمود(تنكابني: 142- 141).
احياي انديشه جهاد در جامعه اسلامي
از بخشهاي بارز و چشمگير زندگاني ملا احمد نراقي حضور فعال او در برخورد با تهاجمات روس در عهد فتحعلي شاه بود. جنگهاي ايران و روس از سال 1218 تا 1228 قمري 10 سال ادامه داشت. در اين مدت بر اثر دسيسه و خيانت فرانسويها و انگليسيها كه دائماً با وعده وعيد سپاه ايران را حيران و سرگردان گذاشته بودند و تضادها و درگيريهاي درباريان بر سر كسب قدرت و نابرابري عده و عده، سرانجام منجر به شكست كامل و از دست رفتن سرزمينهاي وسيعي در قفقاز شد.
همين امورات سبب شد تا انديشه جهاد به محض ورود سرهارفورد جونز به ايران و احضار فرستادگان فرانسوي در ذهن ايرانيان ورود پيدا كند، چراكه بعد از خيانت فرانسويها به ايران و بستن پيمان با روسها، جونز كمكهاي انگليس به ايران را منوط به قطع رابطه همهجانبه ايران با فرانسه كرد. در مقابل اين تفكر وابستگيآور و تكيه بر خارج، عدهاي نيز معتقد بودند نبايد دل به وعدههاي انگلستان خوش داشت، چراكه آنها نيز مثل فرانسويها ايران را در بزنگاهها رها ميكنند. امري كه در تاريخ آن دوران روي داد، به گونهاي كه انگليسيها از سر ترس قدرتگيري نظامي ايرانيان و در خطر قرارگرفتن هند، بخشي از اطلاعات نظامي ما را به روسها داده و عامل شكست جنگ ايران با روسها شدند(آباديان: 100- 99). لذا با وجود اينكه ايران ابوالحسنخان شيرازي را براي قطع روابط ايران و فرانسه به لندن اعزام كرده بود، به توصيه جونز سفير انگلستان در ايران، از ظرفيت و توانمندي جامعه مذهبي در اين جنگ استفاده نشد. هرچند جنگ دوم ايران و روس نقش روحانيت را به شكل بارزي نمايان كرد.
شكست ايران در جنگهاي اول با روسيه (۱۲۳۰ مطابق با ۱۸۱۵ ميلادي) منجر به از دست دادن برخي نواحي شمالي ايران شد كه بدرفتاري شديد قواي روس با اهالي اين منطقه را در پي داشت. از اينرو، گزارشاتي از طريق عباس ميرزا و تلاش قائم مقام فراهاني، به آقا سيد محمد اصفهاني مجتهد در كربلا ارسال ميشود. آنان با ارسال نمايندگاني به عتبات عاليات و همچنين علماي مبارز ايران عمق جنايات روسها را تشريح و نظر علما را در تنظيم و اعلام حكم جهاد ضد كفار روس جلب نمودند. در يكي از اين گزارشها آمده است كه يرملوف فرمانده روسها زنان مسلمان چچن را از قرار هر نفري يك روبل ميفروشد و همه دهكدهها را قتل عام كرده بود.
سيدمحمد نيز در اولين اقدام وارد تهران شد و مورد استقبال گرم مردم و علما و درباريان قرار گرفت. اين عالم طي مكاتبات از همه علما درخواست صدور حكم جهاد نمود و از آنها خواست بدو بپيوندند. اين حركت در دوره اول جنگهاي ايران و روس اتفاق افتاد و افرادي چون شيخ جعفر نجفي، آقا سيد علي اصفهاني، ميرزا ابوالقاسم گيلاني و ملا احمد نراقي و. . . در تحرير رساله جهاديه مشاركت داشتند. مجموعه اين فتاوا به دستور عباس ميرزا تحت همين عنوان جمعآوري گرديد. در يكي از گزارشات آمده است: «و بالجمله جناب حاجي ملا احمد نراقي كاشاني، كه فحل فضلاي ايران بود و شيخ جعفر نجفي، آقا سيدعلي، ميرزا ابوالقاسم، حاجي ميرزا محمدحسين سلطان العلما و ديگر علما و فقهاي ممالك محروسه هر يك رسالهاي انگاشتند و خاتم گذاشتند كه مجادله با روسيه جهاد في سبيل الله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است كه براي رواج دين مبين و حفظ ثغور خويشتنداري نكنند و روسيان را از مداخلت در حدود ايران دفع دهند»(ناسخ التواريخ، ج1: 181؛ جامع الشتات، مقدمه، 24).
پيشتاز در جهاد في سبيلاللهملا احمد علاوه بر صدور فتواي جهاد خود در حالي كه كفن بر تن كرده بود به تأسي از علماي نجف در رأس آنها سيد محمد فرزند آقا سيد محمدباقر بهبهاني(كه در اين هنگام در اردوي شاه در سلطان آباد ميزيست) عازم اردوي جنگي واقع در سلطان آباد ميشود(زندگينامه استاد فقها شيخ انصاري: 58). حامد الگار در اينباره مينويسد:«بهرغم دير تصميمگرفتن فتحعلي شاه براي شروع جنگ، رهبري مردم هنوز در دست علما بود و حضور سيد محمد مجاهد به چمن سلطانيه پس از ورود فتحعلي شاه در روز 14 ذيقعده 1241 صورت گرفت»(الگار: 44 و 122- 129، ضياءالدين: 59). دومين گروه از علما ملا احمد نراقي بود كه به نشانه آمادگي براي جهاد و شهادت كفن پوشان به جنگ آمده بودند.
با ورود علما چنان هيجان و شوري در ميان منطقه حاكم شد به گونهاي كه تمايلات سازشكارانه و سياست مماشات را كه از ناحيه فتحعلي شاه و اطرافيانش ابراز ميشد خنثي گردد. به همين دليل مأموريت سفير سياسي الكساندر اول به سلطانيه كه براي ابلاغ حسن نيت تزار آمده بود به شكست انجاميد(الگار: 129). و احساسات مذهبي به گونهاي بود كه مينويسد:«.... اگر حضرت خاقان بر رأي علما انكار كند اهالي ايران سلطاني برانگيزند و به مخالفت شاهنشاه برخيزند»(نقش علما در سياست مشروطه: 66).
اما اين احساسات مذهبي به خاطر ترس درباريان از قدرت علما و دعواي قدرت دربار و ترس از محبوبيت عباس ميرزا و نقش خارجيها باعث شد تا ثمره پيروزيهاي دوساله در ابتداي جنگ چنان حالت فرسايشي به خود گيرد كه حتي مردم منطقه قفقاز خواهان پيروزي يكي از دو طرف بودند و با ضعف و سستي سپاهيان ايران و غلبه نهايي روسها آنها خوشحال به نظر ميرسيدند(علي اصغر شميم، ايران در سلطنت قاجار: 192).
اين عوامل دست به دست هم دادند به گونهاي كه سيدمحمد رسماً از طرف شاه مورد بياحترامي قرار گرفت و با محدودكردن او عملاً از تحرك و پويايياش كاستند و او دل شكسته به ايران بازگشت. به قول تنكابني از غصه دق كرد و مرد(بهشتي سرشت: 67).
گريه شيخ و عبرت تاريخيآقا شيخ منصور سبط الشيخ از قول پدرشان آقا شيخ محمدحسن چنين نقل ميكند:«شيخ انصاري هميشه ميگفت كه استاد ما هر وقت از جنگ قفقاز سخن به ميان ميآمد گريه ميكرد و ميگفت: ما مسلمانان در ابتداي جنگ پيروز بوديم اما نميدانم روي چه جرياني يك شب اللهياري خان بجنوردي كه ميزبان من بود نزد ما آمد و گفت: با زد و بندي كه ميان دولت روسيه و عباس ميرزا به عمل آمده بود فردا قسمتي از لشكر ايران خود را شكست خورده جلوه خواهد داد و سبب شكست باقي سپاه خواهد گرديد»(ضياءالدين سبط شيخ: 59 و 60). اين عدم خلوص عباس ميرزا و... منجر به شكست در جنگ و بسته شدن عهدنامه تركمنچاي و از دست رفتن كل منطقه گرديد.
امري كه شايد بتوان بهخاطر اعتماد بيش از حد افراد كارداني چون عباس ميرزا به بيگانگان و غفلت از ظرفيت دروني يعني تكيه بر قدرت بسيجساز نهاد مذهبي دانست. اين عبرت تاريخي حاكي از آن است كه جريان بيگانه درصدد تضعيف توان ظرفيت داخلي بهخصوص توان عناصر مذهبي و تغيير رويكرد عناصر تصميمساز به سمت تحقير و غفلت از عناصر خارجي قدرت است. امري كه شخص با تدبير و شهره به تديني چون عباس ميرزا از آن غفلت ورزيد و فريب تعهدات بيگانگان در تضمين قدرت در خاندان قاجاريه را خورد. به همين دليل عباس ميرزا در عين شهرت به ميهن دوستي و تدين، اولين بار بيگانگان را در تضمين و مشروعيت قدرت سياسي داخلي وارد نمود.
* كارشناس مسائل سياسي
منابع:1- بهشتي سرشت، محين: نقش علما در سياست از مشروطه تا انقرض قاجار، پژوهشكده امام، چ اول. تهران 1380.
2- تنكابني، ميرزا محمد: قصص العلما، به كوشش محمدرضا حاجي يوسفي خوانساري، انتشارات حضور، چ دوم. قم 1382.
3- الگار، حامد: دين و دولت در عهد قاجار، ابوالقاسم سري، انتشارات طوس، چ دوم 1369.
4- خوانساري، مير سيد محمدباقر، روضات الجنات، ترجمه محمدباقر ساعدي خاساني، اساطير. تهران.
5- سبط الشيخ، ضياءالدين، زندگينامه استاد فقها.... انتشارات كنگره بزرگداشت دويستمين سالگرد تولد شيخ انصاري، 1373.
6- شميم، علي اصغر، ايران در سلطنت قاجار، انتشارات مدير، چ هفتم. تهران 1375.
7- روايت ايراني جنگهاي ايران و روس، حسن آباديان، مركز اسناد و تاريخ ديپلكاسي، 1380 تهران.