اين را هم قبول داريم که نميشود بيرون گود نشست و به فيلمها، بد و بيراه گفت، مثلاً به اين بهانه که نقدش کنيم، ولي خب فيلم واقعاً اگر فيلم باشد؛ هم مخاطب را سرجايش مينشاند و هم منتقد را. البته که فيلمساز داخليساز بايد دست روي حس و حال ايرانيجماعت بگذارد. براي همين خيليها براي شروع، سراغ درام و ملودرام ميروند. عجب فيلم هنديهايي نيز از توي اينها که درنميآيد. توي سينماي ما فت و فراوان از اين جنس آثار بيحال و بيرمق است.
بس است و بروم کمي از «ماجان» حرف بزنم؛ با همين حال و هوايي که گفتم. قصهاي که خير سرش دوست دارد با روان آدمي بازي کند، ولي تو فکر کن که بتواند! خانوادهاي که فرزند معلول و به قول خودشان افليج دارند و يکي اين وسط او را پس ميزند و ديگري قربان صدقهاش ميرود و قسعليهذا.
از اين دست فيلمها در بساط فيلمسازي خودمان کم نداريم و هر کسي جوري روي آن مانور داده است. بد نيست البته به شرطي که درست بنويسند و درست نيز بسازند. نه اينکه هي دنبال درآوردن اشک و آه مخاطب باشيم؛ سينما و از اين کارها؟ تا يک جايي شايد بشود اين نوع ساخت و پاخت را تحمل کرد، ولي کمکم ميرسيم به ترکيدن از خنده!
نظر با خودتان است اينکه در «ماجان»، چقدر نقشپردازي فرهاد اصلاني و مهتاب کرامتي خوب از کار درآمده؟ به گمان من اصلاني ابداً خوبي هميشگياش را ندارد و کرامتي نيز انگار بازياش براي نقشش زيادياست، چقدر حس دروني؟ بدبختي پشت بدبختي از سر و روي اين کاراکترها که نميبارد آن هم صرفاً براي اينکه حس مخاطب را تحريک کند. سکانس فينالش نيز که اصلاً حالي به آدم تزريق نميکند، يخيخ است. پرت کردن کودک در دل آب و بعد تعليق از آب درآوردن او را ميگويم. دوز اينجور فضاهاي مثلاً دپرسکننده زيادي بالاست و افراطي. پس قبول کنيد که مخاطب ديگر ماجرا را باور نميکند. داستان خيلي مصنوعي ميشود؛ شخصيتهاي فيلم شايد جز بچهها، بقيه به دل نمينشينند. روابطي که توي فيلم «ماجان» توسط نويسنده شکل ميگيرد، اتفاقاً نتيجه عکس ميدهد؛ حتي ضدخانواده هست. روابط مادر با سه فرزندش را دقت کنيد يا رفتار شوهر با برادر، زن و بچهها گرفته تا سکانس ته فيلم که شور قضيه را درميآورد. احساس مخاطب نسبت به موضوع کنفيکون ميشود و دمدستي ول ميشود. موسيقي هم که روي مخ است!