سخنگوي سازمان انرژي اتمي پس از بازگشت تيم هستهاي از نشست وين اذعان داشت كه در حال حاضر دولت پيگير نقض برجام نخواهد بود. توجه به سه حلقه مهم از يك زنجيره عيان ميسازد كه اين رويكرد دولت در شرايط كنوني چه پيامدهايي را موجب خواهد شد:
1- پس از نقضهاي زنجيرهاي برجام از سوي ايالات متحده و تصويب قانون آيسا كه به معناي ناديده گرفتن كامل برجام بود، انتظار آن ميرفت كه دولت حداقل واكنش بازدارنده را در مقابل اين مسئله اعمال كند اما تيم مذاكرهكننده با اتخاذ استراتژي «چراغ خاموش» و سكوتي منفعلانه از پيگيري نقض برجام صرفنظر كرده و بار ديگر به تعهدات كلامي ايالاتمتحده در وين اعتماد كرد. سخنگوي سازمان انرژي اتمي گفت: «مسئولان امريكايي قول دادهاند قطعاً آثار تحريمي آيسا در عمل وجود نخواهد داشت.» در اين ارتباط دو نكته غيرقابل اغماض است: نخست اينكه چنانچه قرار نبود اين قانون در عمل اجرا و احساس شود، پس اصلاً چرا و با چه هدفي تصويب شد؟! دوم آنكه تا به امروز ايالاتمتحده به كدام يك از تعهدات كتبي و مستند خود در برجام پايبند بوده است كه به يك قول شفاهي وفا كند؟ ايالاتمتحده در جريان توافقات نيز از همين راهبرد «تعهد در كلام، بدعهدي در عمل» عليه جمهوري اسلامي استفاده و چرخشي در مسير برجام به نفع خود ايجاد كرد، اين موضوع به عينه در متن سخنان ظريف در مجلس قابل مشاهده و استناد است.
2- حقيقت آن است كه تحريمهاي جديد موسوم به آيسا، نه تنها از پشتوانه قانوني در سيستم سياسي امريكا برخوردار است بلكه با قرار گرفتن ترامپ در رأس هرم سيستم اجرايي اين كشور، بر قدرت عمل و اعمال آن نيز افزوده است. ترامپ بارها در سخنان پيش و پساانتخاباتي خود بر نگرش ثابت و خصمانهاش نسبت به برجام تأكيد كرده وحتي به عقيده نگارنده، از همين حربه براي جذب حمايت لابيهاي رژيمصهيونيستي در ايالاتمتحده و تكيه زدن بر صندلي چرمين كاخ سفيد بهره برده است. وي به دفعات و صراحتاً اعلام داشت كه: «جز در صورت انتخاب من، با توافق هستهاي (برجام) نابودي اسرائيل حتمي خواهد بود.» وي همچنين پس از پيروزي در بزرگترين رقابت سياسي امريكا و در پاسخ به سؤال خبرنگاري كه پرسيد:«آيا حقيقت دارد شما از نوعي سيستم اطلاعاتي پيشرفته و قدرتمند براي تبليغات خود استفاده كردهايد كه متعلق به اسرائيل است؟» به طرز بسيار عجيب و بيربطي پاسخ داد:«زندگي سرمايهداري بيش از اندازه به تكنولوژي وابسته شده است و ما بايد به زندگي طبيعي خود برگرديم.» (!) اين جملات زماني كه به مثابه گزارههاي يك معادله چندمجهولي كنار هم قرار ميگيرد، نتيجه آن كاملاً گويا و شفاف است. قانون تحريمهاي جديد ابزاري كارآمد و قابل اجرا در دست مهرهاي كاملاً ضدايراني و حامي حقوق رژيمصهيونيستي است و اين ادعا يا قول كه: «اين تحريمها در عمل اجرايي نخواهد شد» وعدهاي غيرقابل اتكا و پوشالي است.
3- مقام معظم رهبري در سخنان خود به كرات به ماهيت و سياستهاي فريبكارانه اين كشور اشاره داشته و فرمودهاند: «امريكا شيطان بزرگ است. شيطان اكبر است. شيطان كارش وعده دادن است...» ايشان پيش از شروع فراگرد مذاكرات نيز بارها اين مهم را متذكر شده بودند كه: «بعضي آقايان مينشينند و ميگويند شرايط فرق كرده، بعضي جملات دشمني امريكاييها را جلب ميكند. نه آقا! دشمني آنها تابع اين چيزها نيست. دشمني، دشمني اصولي است. آن چيزي كه ميتواند خطر دشمن را ضعيف كند، نمايش قدرت شماست نه نمايش ضعف شما. برعكس اين نمايش ضعف شماست كه دشمن را تشجيع ميكند. آنچه جلوي خودسري دشمن را ميگيرد اين است كه احساس كند شما قدرتمند هستيد. اگر احساس كند شما ضعيف هستيد، بدون هيچ مانع، هر كاري كه بخواهد بكند، ميكند.«آنچه از برآيند سخنان رهبري پيرامون اين موضوع بر ميآيد، استمرار مواضع و روحيه انقلابي و قدرتافزايي در مقابل كشوري است كه نقاب برجام بر چهره زده اما همچنان بر مواضع بنيادين دشمني خود با جمهوري اسلامي باقي مانده است و تنها راه حفظ اقتدار و امنيت كشور در گرو حفظ همين قدرت و نمايش آن به دشمن است، در حالي كه برخي از افراد هنوز بر سر همين واژه «دشمن» بحثهاي تفصيلي و سلبي ميكنند!
استراتژي انفعالي دولت نسبت به نقض برجام، در رسانههاي جهان نيز بازتاب مطلوبي به همراه نداشته است. حقيقتاً آيا اتخاذ چنين رويكردي در شرايط كنوني به نفع كشور است يا تنها يك تصميم سياسي از سوي تيم دولت در راستاي «تدابير انتخاباتي» براي رياست جمهوري آينده است؟! چراكه حتي اگر از ديدگاه پراگماتيسم –كه به دنبال پيشبرد يك مسير سودآفريني به هرقيمتي است- به اين موضوع بنگريم باز هم هيچ توجيه سياسي براي اين رفتار دولت وجود ندارد و تماماً ضرر است. اين موضع نه تنها موجب مديريت فضاي فكري و سياسي كشور تا انتخابات رياست جمهوري آتي نخواهد شد كه بازخورد معكوسي نيز به دنبال خواهد داشت. سياستهاي خالي از اقتدار دولت در كنار ضعف عملكردي برجام خود به پاشنه آشيل و نقطه آسيبي جدي نه تنها براي بدنه سياسي كه به بنيادهاي فكري دولت بدل خواهد شد.
مضاف بر آن سياستهاي كلي جمهوري اسلامي را نيز با چالش جدي روبهرو خواهد ساخت. اين مسئله موجب از بين رفتن آخرين بازدارندههاي موجود در مقابل نقض برجام خواهد شد، ايالاتمتحده را در موضع برتر قرار داده و در آيندهاي نزديك ترامپ را نيز در عرصه تقابل با جمهوري اسلامي جريتر و جديتر خواهد كرد. ايالاتمتحده در جريان برجام قدرت واكنش ايران را محدود ساخت و تلاش كرد براي رفتارهاي جمهوري اسلامي مرز تعيين كرده و«الگوسازي سياسي» كند، درگام دوم با «اعمال قدرت غيرمستقيم» درصدد آن است همان تهمانده قدرت واكنشي را نيز از ايران بگيرد كه نميتوان انكار كرد در عمل به اين هدف خود بسيار نزديك شده است، به گونهاي كه دولت يك كشور را از پيگيري اقدامات غيراخلاقي و غيرانساني خود عليه آن، باز ميدارد. با وجود چنين شرايطي آيا اعتماد مجدد به «قولهاي شيطان اكبر» و پذيرش، نرمش و ضعف در مقابل آن بر پايه تدبير و اعتدال است؟! آيا حقيقتاً ضربهاي از داخل بدنه فكري دولت به پيكره امنيت و قدرت بينالمللي كشور نيست؟!