نويسنده: بهنام صدقي
به وفور در فرهنگ ما بحث لاغر شدن مرضي يا به اصطلاح علمي آن كماشتهايي عصبي وجود دارد. چيزي كه فرد در آن خود را چاق مييابد يا ترس از چاق شدن دارد. فرد دوست دارد شبيه كساني باشد كه در رسانه ميبيند، لاغر، خوشاندام و به لفظ عاميانه باربي! اما آيا به واقع چند درصد مردم خوشاندام هستند؟ آيا خوشاندام بودن صرف، چقدر ارزشمند است؟ چه لزومي دارد ما براي خوشاندام شدن دست به رژيمهاي غذايي سخت بزنيم (ميبينيم كه افراد بدون ورزش كردن، صرفاً با مصرف سبزيجات يا كم غذا خوردن ميخواهند لاغر شوند!) و سلامت جسمي و روانشناختي خود و خانواده را دچار مشكلات جدي كنيم چراكه با كم غذا خوردن هرگز باربي نميشويم. يكي از پديدههايي كه اين روزها به نوعي به يك عادت نادرست خانوادگي و يك معضل اجتماعي تبديل شده، پديده خودزشتپنداري است كه تقريباً اكثر نوجوانان و جوانان جامعه ما چه دختر و چه پسر، درگير آن هستند و علاوه بر مشكلاتي كه براي اين افراد ايجاد كرده در آينده آسيبهاي جبرانناپذيري هم براي آنها به همراه خواهد داشت.
خودزشتپنداري پديدهاي رايج در ميان برخي زنان، نوجوانان و جوانان جامعه است. اين پديده كه اين روزها به يك اپيدمي تبديل شده است معمولاً در دختران بيشتر از پسران ديده ميشود به طوري كه جوان آرامآرام و به طور غيرارادي نسبت به چهره خود حساس ميشود و تصميم به انجام عملهاي گوناگون جراحي روي قسمتهاي مختلف چهرهاش ميگيرد. براي آشنايي بيشتر با اين معضل به سراغ سجاد علمرداني، روانشناس و مشاور خانواده رفتيم و با او گفتوگويي در اين زمينه كردهايم كه ماحصل نگاه او را در ادامه ميخوانيد.
خانواده، اولين محيط سنجش ظاهرمحيط خانه اولين محلي است كه روابط سالم در آن شكل ميگيرد، مزايا و معايب فرد سنجيده ميشود، گوشزد ميشود و سعي در اصلاح آن صورت ميگيرد. خانواده اولين محيط بين فردي و شناختي افراد است كه در آن رشد ميكنند و موانع و محدويتهاي پيشروي اجتماعي را براساس عرف، مكان، زمان و شرايط ميآموزند و رعايت ميكنند. پس اگر جوي كه در آن زندگي ميكنيم نامناسب و مسموم باشد (چه نظرشناختي و چه نوعي فرهنگي) ميتواند صدمات و آسيبهاي جدي به افراد آن بزند. از جمله اين آسيبها، خودكمبيني جسمي و شناختي است. فرد جلوي آيينه ميايستد و خود را قضاوت ميكند يا وقتي اطرافيان ميگويند فلاني تو چاقي، اعتماد به نفس او از بين ميرود چراكه ارزش خود را در زيبايي و خوشچهره ديده شدن ميبيند كه همه اينها برميگردد به نوع فرهنگي كه فرد در خانواده داشته و با آن تربيت شده است.
رويكرد جامعه به ظاهر افراد
از خانواده كه بگذريم رسانه، جامعه و اطرافيان هم سهم زيادي در خودزشتپنداری دارند. بدين صورت ميشود كه فرد با توجه به هجمههايي كه به وي ميشود رو به لاغر شدن مرضي ميآورد و سلامت و بهزيستي خود را به خطر مياندازد. اين مورد تفكر در دختران جوان بيش از هر قشري به چشم ميخورد و مادران آينده تبديل به ماشينهاي خودكمبيني و لاغر ميشوند كه همه هم و غمشان لاغري و زيبا ديده شدن است. آسيبشناسي اين قشر از جامعه با توجه به سنتها كار سختي است اما وقتي كمي پا فراتر مينهيم ميبينيم كه ژست روشنفكري نيز در اين امر بيتأثير نيست! فرد فكر ميكند كسي خوب فكر ميكند كه خوشتيپ و خوشاندام باشد و سيگاري بر گوشه لبش داشته باشد.
دختران و پسران نوجواني از تأثيرات بلوغ صدمه ميبينند كه خانوادهاي سطحي داشته باشند كه ميزان تنشهاي فردي و اجتماعي در آنها زياد باشد و فرد امنيت رواني در مكاني را كه زندگي ميكند نداشته باشد. در چنين فضاي نامناسبي قطعاً فرد دنبال مأمني آرام در دل اجتماع خشن ميرود، مأمني كه فرد دنبال آن است جايي است كه افراد زيبا، خوشاندام و خوشپوش و خوشتيپ بيشترين مقبوليت اوليه و سطحي را دارند و بسيار سريع جذب ميشوند.
در اين وانفسا ما انتظار داريم فرزند ما كجفهمي و كجبيني بدني با بدريختانگاري غلط جسمي نداشته باشد. خانواده، رسانه، اجتماع و اطرافيان، همه و همه دست به دست هم ميدهند كه كجفهمي فرد بيش از پيش خود را بنماياند تا با جلال ساختگي، فرد را مسحور خود گرداند تا فرد از خود بودنش رو گرداند و دنبال كسي جز وجود بيبديل خود باشد! و بشود آنچه ديگران خواهند! اينچنين ميشود كه جوانان نسل ما خود را در ديگري بهتر مييابند چراكه اين ديگران هستند كه فرد را ميپذيرند و حرمت نفسش را ارج مينهند. اين روزها خانواده جايگاه سنتي و سابقش را ندارد و فضاي خالي از گفتوگو و جوي استرسزا دارد كه افراد از آن ميگريزند و صرفاً از خانه به عنوان خوابگاهي شبانه ياد ميكنند كه حتي كيفيت خوابشان نيز در اين مكان خوب نيست. زندگي و بزرگ شدن در چنين جو ناسالمي، افراد را تبديل به روبات ميكند كه عاطفه و احساس و تفكر ندارند و صرفاً مصرفكننده مرضي هستند.
همه مسئوليمدر اينجا نقش مسئولان حوزههاي ذيربط از جمله مدرسه، دانشگاه، برنامهسازان تلويزيوني، مجريان فرهنگي، دولت بايد برجسته شود و خود را به عنوان عاملان سازنده امور و شرايط مناسب وارد عمل و سعي كنند با پرداختن به اين امور بخشي از مطالبات رواني جوانان را مرتفع سازند تا به مرور زمان شرايطي به وجود آيد كه افراد خود را با همه كاستيها قبول كنند و در جهت رفع آنها برآيند نه اينكه خود را با معطوف كردن به مسائل سطحي مشغول كنند.