فرو ريختن برج پلاسكو در تهران اگرچه از يك منظر رخداد بسيار تلخي بود و همه ما را آزرده كرده است، اما اين برج فرو ريخته همانند آينهاي در برابر ما ايستاده است و ما را به ما نشان ميدهد؛ تصويرهايي از ما در اين آينه افتاده است.
تصوير اول: آدمهاي سياستزده و فرصتطلبهاي مشمئزكنندهاي كه بدشان نميآيد، بازاري آتش بگيرد تا آنها به دستمالكي برسند. آنها از هر فرصتي براي حملههاي سياسي خود استفاده ميكنند و چه لقمهاي شيرينتر و جذابتر از برج فرو ريخته پلاسكو براي آنها كه اين لقمه راحتالحلقوم را صرف يك بازي سياسي كنند و به فردي كه در جناح سياسي آنها نيست، حمله برند. نگارنده اينجا درباره قصور مديريت شهري به ويژه شهرداري تهران قضاوتي نميكند، چه بسا شهرداري در مماشات با هيئتمديره اين برج و ادامه فعاليت آن با وجود استاندارد پايين برج مذكور دچار كوتاهي شده باشد كه البته استدلالهاي شهرداري تهران و شوراي شهر را هم در اين باره بايد شنيد، اما اينكه از اولين ساعات انتشار اين خبر، عدهاي مدام در حال حمله به يك شخص هستند و بشكن ميزنند كه او ديگر يك مهره سوخته براي انتخابات است، نشان ميدهد اخلاق چقدر در جامعه ما به ويژه نزد برخي از سياسيون به انزوا كشيده شده و فرو ريخته است.
تصوير دوم: آدم هايي كه در شبكههاي اجتماعي و از همان دقايق اول تبديل به كارشناسهاي درجه يك امداد و نجات شدهاند، آدمهايي كه از هر مدير بحراني مديرتر، از هر آتشنشاني آتشنشانتر و از هر آواربرداري آواربردارتر هستند. آدمهايي كه به راحتي درباره اين پديده و علل وقوعش قضاوت ميكنند و چنان با قاطعيت ميگويند پس چرا هليكوپتر نفرستادند؟ يا حادثه عمدي بوده است و خرابكارياي در ميان است و نظاير آن كه انگار سالها در تيمهاي حرفهاي امنيتي و امداد و نجات خدمت كردهاند و مويي در اين راه سفيد كردهاند.
بخشي از اين آدمها، زندگيشان را رها كردهاند و فقط در حال فحش دادن به هموطنان خود و نواختن آنها هستند، آن هم با لفظهايي كه به نام يك حيوان اشاره دارد، آنها نگران اخلاق هستند، اما براي خود مرزي قائل نيستند. البته در غيراخلاقي بودن رفتار برخي از افراد جامعه ما در اين رخداد كه با يك فاجعه ميخواستند سلفي بگيرند و گاه كنجكاوي آنها باعث ميشد در كار تيمهاي امداد و نجات خلل وارد شود، ترديدي نيست، اما اينكه عصبيت تا اعلام انزجار از ايراني بودن پيش برود و فقط روي جلوههاي تاريك ماجرا تمركز شود، محل اشكال است. در اين رخداد تلخ، هموطناني هم بودند كه بلافاصله در صفهاي اهداي خون ايستادند، اما كمتر ديده شدند.
تصوير سوم: رعبآور است كه ما تا اين حد در برابر آسيبها خلع سلاح شدهايم. اگر آتشسوزي در يك ساختمان ميتواند چنين بحراني را در جامعه ما پديد آورد، اگر زلزلهاي در پايتخت روي دهد، آن وقت تصور كنترل اين بحران بسيار عجيب خواهد بود. حادثهاي مثل برج پلاسكو يك بار ديگر نگاهها را به اين سمت ميگرداند كه تهران دچار بحرانهاي عجيبي شده است. اگر در روزهاي عادي آلودگي هوا ما را رنج ميدهد و ترافيك آزاردهنده است، اما زخمهاي تهران عميقتر از اين حرفهاست و زخم عميق آن است كه پايتخت در برابر رخدادهاي غيرمترقبه بسيار آسيبپذير است و اگر رخدادي در يك مساحت بزرگ روي دهد، فلجكننده خواهد بود.
تصوير چهارم: مثل هميشه مديران و مسئولان بعد از وقوع رخدادهايي از اين دست، وعده پيگيري و تشكيل كميتهها را در نهادهاي مختلف ميدهند، اما تراژدي آنجاست كه احتمالاً پلاسكو هم به يكي ديگر از اين بايگانيهاي هميشگي حوادث در ايران خواهد پيوست و به مرور كهنه خواهد شد تا بار ديگر زخمي ديگر از گوشهاي ديگر سر باز كند. اميد كه با همكاري مديران در ردههاي مختلف، فكري به حال ايمنتر كردن اين شهر آسيبپذير شود.