بين كربلاي 4 و 5 تنها دو هفته فاصله بود. كربلاي 4 در سوم دي ماه 1365 آغاز شد و بنا به دلايل متعددي از جمله لو رفتن طرح عمليات، بعد از 36 ساعت متوقف شد. پس از آن فرماندهان در پادگان گلف اهواز جلسهاي برگزار كردند و تصميم بر انجام مجدد عمليات اين بار با نام كربلاي5 گرفته شد. بنابراين بسياري از رزمندگاني كه قرار بود در كربلاي4 شركت كنند، بدون ورود به اين عمليات خود را آماده شركت در علميات كربلاي 5 كردند. اين روزها كه در آن قرار داريم حد فاصل اين دو عمليات بزرگ دفاع مقدس است. از اين رو به سراغ رضا بهبودي يكي از رزمندگان حاضر در آن برهه زماني رفتيم كه گفت و گوي كوتاهمان را پيش رو داريد.
كربلاي4 براي شما چطور شروع و چطور تمام شد؟ما نيروي آبي- خاكي بوديم. يعني براي ورود به عملياتي قريبالوقوع به ما آموزشهاي متعددي مثل شنا، تا حدودي غواصي و. . . ميدادند. اينكه ميگويم عملياتي قريبالوقوع، به اين دليل است كه هيچ وقت به عموم رزمندهها چند و چون عمليات و زمان دقيقش را نميگفتند. فقط ما از روي نوع آموزشها حدس ميزديم قرار است در آيندهاي نزديك چه كاري انجام دهيم. به هرحال روز سوم دي ماه قرار بود ما به عنوان موج دوم يا سوم، پس از عمليات غواصها در شكستن خطوط دشمن وارد عمل شويم. منتها همان طور كه ميدانيد عمليات با عدمالفتح رو به رو شد و برمان گرداندند.
يعني از ميانه راه برگشتيد؟نميشود گفت ميانه راه. يادم است سوار ايفاهاي رو بستهاي شده بوديم. هوا سرد بود و رزمندهها تنگاتنگ يكديگر نشسته بودند و گرماي تن هر رزمنده ديگري را گرم ميكرد. قرار بود به خط مقدم اعزام شويم كه گفتند عمليات لغو شده است. برايمان تعجبآور بود؛ چراكه سابقه نداشت عملياتي به اين سرعت تمام بشود. معمولاً گرفتن خط دشمن توسط گردانهاي خطشكن تازه اول راه بود. دشمن بعد از عقبنشيني اوليه مرتب پاتك ميزد و نيروهاي موج دوم و سوم براي دفع اين پاتكها وارد عمل ميشدند، اما اين بار چنين نشد.
چه جوي بين رزمندهها بود؟خب دوست داشتيم عمليات انجام شود. ما نيروي بسيجي بوديم و معمولاً مأموريتهاي سه ماهه داشتيم. بعد از كلي آموزش و شنا در آبهاي سرد كرخه و كارون، در تب و تاب عمليات قرار گرفته بوديم. وصيتنامهها نوشته شده بود و خداحافظيها را كرده بوديم و ميخواستيم وارد يك معركه جدي بشويم كه وسط كار گفتند تمام! خيلي توي ذوقمان خورده بود. ما نيروي داوطلب بوديم. اجباري به منطقه نرفته بوديم كه حالا با لغو عمليات بگوييم: آخيش راحت شديم!
چند روز بعد هم كه كربلاي 5 شروع شد. بله، ما را ترخيص نكردند. هرچند از مدت مأموريت اغلب بچهها باقي مانده بود، ولي چون عمليات لغو شد، بچهها توي خودشان حرفها و شايعاتي رد و بدل ميكردند كه «خب عمليات نشد برگرديم سر كار و زندگيمان ديگر!» اين حرفها بين بچههاي كمتجربه بيشتر زده ميشد و چند روز بعد هم كه گفتند بايد آماده عمليات جديدي بشويم. اين بار ديگر خود من مطمئن بودم عمليات انجام ميشود و در آن شركت ميكنيم.
اين اطمينان از كجا آمده بود؟يك جور برداشت دلي بود. بعضي از بچهها هم خوابهايي ديده بودند كه بعدها با شهادتشان تعبير شد. كربلاي5 يك جور خاصي بود.
80- 70 روز عمليات سخت با شهداي بسيار، اين عمليات را خاص و ويژه كرده است. عاشورايي بود براي خودش.
در كربلاي 5 كجا وارد عمل شديد؟عرض كردم نيروي آبي- خاكي بوديم. آموزش غواصي را هم ديده بوديم. ما را بردند تا از درياچه ماهي وارد عمل شويم. درياچه كه نه يك كانال مصنوعي بود كه عراقيها براي پرورش ماهي درست كرده بودند و به آن درياچه ماهي ميگفتيم. چند روز بعد از شروع عمليات وارد آبهاي سرد كانال شديم. لباس غواصي طوري است كه اول كاري آب وارد يك لايه از لباس ميشود و با گرماي تن غواص، اين مقدار آب گرم ميشود و باعث ميشود سرماي محيط را زياد احساس نكني. اما آب درياچه در سرماي دي ماه به قدري سرد بود كه سرما تا مغز استخوانمان رسوخ ميكرد. گردان ما سبكبار بود. غالباً يك اسلحه كلاش همراه هر كدام از بچهها بود. بايد بيسر و صدا شنا ميكرديم اما دشمن هم بيحساب و كتاب شليك ميكرد. مسلسلها را روي آب قفل كرده بودند، به صورتي كه خودكار وجب به وجب را سوراخ سوراخ ميكرد. با خمپاره و توپ و حتي ضد هوايي دو لول روي آب شليك ميشدند. آن قدر شهيد دور و برمان ريخته بود كه باوركردني نبود. من در همان شب مجروح و به عقب منتقل شدم. اما به هرحال رزمندهها نه تنها درياچه ماهي بلكه تمام پنج ضلعي را گرفتند و به چند كيلومتري بصره رسيدند. كربلاي 4 مقدمهاي براي عاشوراي كربلاي 5 بود.