کد خبر: 830535
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
بررسي عوامل ساختاري طلاق‌ از منظر جامعه‌شناسي و روانشناسي اجتماعي
طلاق پايان مشكلات زندگي زناشويي نيست، بلكه آغاز مشكلات است. طلاق، آغاز بي‌پناهي، افسردگي، بي‌ساماني و درماندگي و اندوه زن و مرد و خصوصاً فرزندان است كه...
دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم*
طلاق پايان مشكلات زندگي زناشويي نيست، بلكه آغاز مشكلات است. طلاق، آغاز بي‌پناهي، افسردگي، بي‌ساماني و درماندگي و اندوه زن و مرد و خصوصاً فرزندان است كه حاصل و ثمره ازدواجند. در بررسي عوامل مؤثر در طلاق بايد دو حوزه جامعه‌شناسي و روانشناسي اجتماعي، مورد بحث قرار گيرد.
   ‌    ‌    ‌

‌در ميان عوامل ساختي در حوزه روانشناسي اجتماعي به طور كلي دو دسته عوامل مؤثرند. خود‌ميان‌بيني و دور شدن افراد جامعه از يكديگر كه به تدريج بعد از انقلاب صنعتي و نفوذ فرهنگ و تمدن غربي شكل گرفته و موجب حاكم شدن ذهنيت حسي و مادي و كمرنگ شدن ارزش‌ها و هنجارهاي ملي و سنتي، ديني و اعتقادي گرديده و به تضعيف روابط اجتماعي و جايگزين شدن روابط صوري و موزائيكي به جاي روابط معنوي و پايدار، منجر شده و سرانجام موجبات دوري از همدلي زوجين و عدم سازش آنها را از يكديگر فراهم ساخته و به افزايش طلاق منجر گرديده است. زيرا به همان اندازه كه فرايند همدلي و خود را به جاي ديگري نهادن، موجبات بسط و تقويت مشاركت اجتماعي و به تبع آن گسترش و شكوفايي روابط انساني را فراهم مي‌سازد، دوري از همدلي، زوجين را از يكديگر دور ساخته و عدم سازش ايشان را فراهم مي‌كند و افراد خود‌ميان‌بين زودتر از ديگر زوج‌ها ساز جدايي مي‌زنند.


ديگري تغيير در طرز تفكر، نگرش، بينش و توقعات بيش از اندازه يا به عبارت ديگر ازدواج‌هاي آرماني و ايده‌آلي است كه باز هم بر اثر برداشت‌هاي نادرست از عوامل درون‌زا و برون‌زا و چشم و همچشمي‌ها، به ويژه در شهرهاي بزرگ گسترش يافته و دختر و پسر توقع دارند كه با ازدواج، تمام اميال و آرزوهاي آنها بر آورده شود و به يك ازدواج آرماني دست يابند.


در حالي كه هر جواني كه دست به ازدواج مي‌زند بايد بداند زناشويي نيز همانند ديگر امور و پديده‌هاي اجتماعي، داراي جهات مثبت و منفي است و تنها درخواست و جلب نكات مثبت در ازدواج، امري است بسيار دور از واقعيت.  در حوزه جامعه‌شناسي از جمله عواملي كه در طلاق مؤثرند عوامل ساختي جامعه است كه تام، وسيع، كلي و همه‌جانبه است و با تمامي حيات اجتماعي سر و كار دارد و موجب بروز انواع آسيب‌هاي اجتماعي مي‌شود، زيرا به نظر جامعه‌شناسان عوامل آسيب‌زا يا آسيب بر‌انگيزنده، در اعماق جامعه عمل مي‌كند و در محدوده جامعه‌شناسي عمقي جاي دارد. بنابراين در تمامي آسيب‌هاي اجتماعي از جمله طلاق، خوشه يا مجموعه‌اي وسيع از پديده‌هاي اجتماعي دخالت دارند و زمينه‌ بروز انواع آسيب‌ها هستند. از جمله عوامل ساختي جامعه كه در افزايش و همچنين كاهش طلاق مي‌تواند مؤثر باشد عبارتند از:
دوساختي شدن جامعه: يكي از عواملي كه در تمام جوامع به ويژه در جامعه ما تأثيرات شديدي در افزايش ميزان طلاق مخصوصاً در تهران و شهرهاي بزرگ داشته است، دوساختي شدن اين گونه جوامع است. منظور از دوساختي شدن جامعه دقيقاً دنيايي از روابط اجتماعي را مجسم مي‌سازد كه در قرن بيستم و در نتيجه صنعتي شدن بسط يافته و موجب شده تا بر اثر دگرگوني‌هاي دائمي و سريع در تمام جوامع به ويژه جهان سوم، بسياري از انسان‌ها دچار نوعي سر‌در‌گمي شوند و نتوانند درست را از نادرست و خوب را از بد به دقت تشخيص دهند.



آنومي اجتماعي: مستولي شدن بي‌قاعد‌گي اجتماعي (آنومي اجتماعي) از جمله عوامل ساختاري طلاق است، زيرا از يك طرف قواعد و هنجارهاي سنتي به جهت تغييرات و تحولات اجتماعي و فرهنگي كه دائماً بر اثر عوامل درون‌زا و برون‌زا اتفاق مي‌افتد ارزش و كارايي لازم را تا حدي از دست مي‌دهد و در نظر مردم كم‌ارزش و كمرنگ به نظر مي‌آيد. از طرف ديگر در مقابل ارزش‌ها و هنجارهاي جديد كه تا حدي منطبق با واقعيت هستند و كارآمدي دارند، مقاومت مي‌كند. به همين لحاظ جامعه و مردم در يك حالت برزخ قرار مي‌گيرند.


در چنين جامعه‌اي كه در حال گذار از جامعه سنتي به جامعه صنعتي با ويژگي‌هاي آن است، دو ساخت كهن با ارزش‌ها و هنجارهاي قديمي كه با واقعيت چندان انطباق ندارند و ساخت جديد با ارزش‌ها و هنجارهاي تازه كه واقعيت اجتماعي را نشان مي‌دهد، درمقابل هم قرار مي‌گيرند و باعث مي‌شوند تا برخي افراد از ساخت نوين و برخي ديگر به ويژه مردان از ساخت كهن تبعيت كنند. ليكن اكثريت مردم در بين دوساخت اجتماعي سرگردانند، به گونه‌اي كه بر اساس ساخت كهن مي‌انديشند. ليكن به مقتضاي واقعيت و برحسب ساخت جديد عمل مي‌كنند.


به طور مثال به هنگام ازدواج و گزينش همسر، رويدادهاي قديم مورد استفاده قرار مي‌گيرد يعني ازدواج فرمايشي بها مي‌يابد. همسر را والدين براي جوانان ارزيابي مي‌كنند و مي‌پذيرند. مرد، خود را برتر از زن مي‌داند و تبعيت او را طلب مي‌كند و حق خود مي‌داند. دو همسر بايد در كنار هم مدت‌ها زندگي كنند، بدون آنكه به خوبي با يكديگر سازش داشته باشند. علت آن است كه گزينش همسر مانند گذشته توسط بزرگ‌ترها تحقق مي‌يابد و در حقيقت مداخله بزرگ‌ترها در زندگي جوانان يك هنجار به شمار مي‌آيد. زن سنگ زيرين آسيا و مرد آقا و ارزش‌گذار به حساب مي‌آيد. آنچه را مرد خوب مي‌داند، ارزشمند و آنچه را غير از اين است ارزش نامناسب خوانده مي‌شود و اين ساخت كهن است.


*جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر