امروز كه این نامه را به نگارش درمیآورم، اشك در چشمانم حلقه زده و قلبم از شدت درد (قرص هایم را به موقع نخوردم)، طاقتم را بریده است. دستم به لرزه افتاده و پیری زودرس سراغم آمده است.
زمانی كه حقیر به سِمَت ریاست رسیدم، سعیام این بود كه در تمام لحظات وظیفهام را فراموش نكنم و كاری جز خدمت به تمام اقشار مردم، حالا فرقی ندارد پولدار باشد یا سیاستمدار( غیر این دو هم مگر قشری داریم؟) انجام دهم. بعضی مواقع مجبور بودم اضافهكاری انجام دهم و از خانواده دور باشم. البته مزدش را هم به صورت چك ضمانت شده میگرفتم ولی برای عدمریا به كسی نمیگفتم.
سعی كردم هرجا حق مظلومی پایمال شد، حضور داشته باشم و از نزدیك شاهد پایمال شدنش باشم تا باور كنم و با ابراز نگرانی كردن، مسئله را جمع كنم تا آرامش دهكده جهانی به هم نخورد.
در این چندسال، حتی بزرگ شدن فرزندانم و نوههای قند عسلم را هم از نزدیك ندیدم و شب و روز مشغول ابراز نگرانی بودم (حتی شبها در خواب هم، نگران بودم) و این رسالت را تا جان در بدن دارم ادامه خواهم داد و زین پس از طریق شبكههای اجتماعی با شما طرفدارانم به اشتراك میگذارم.
ریاست بر سازمانی كه كل جهان را باید زیر نظر داشته باشد، كار سختی بود و موهایم را در این راه از دست دادم و وسط سرم گواه ماجراست. حتی چشمانم ضعیف شد و شماره عینكم افزایش یافت.
در پایان هم لازم است چند تشكر ویژه بكنم. یك تشكر خیلی ویژه از كشورهایی كه در مواقع حساس، مارا از حمایتهای مادیشان بهرهمند كردند.
یك تشكر ویژهتر هم از دوست و برادرم و رفیق لحظات سخت، همان عربستان را میگویم كه دغدغه حقوق بشر جهانی، باعث شده در همهجا حضوری فعال داشته باشم و به زور حقوق بشر را به سبك خودش صادر كند.
یك نصیحت هم به انتونیو گوتیرسِ عزیز دارم:
بالاخره چندتا كت و شلوار بیشتر پاره كردم! به تو نصیحت میكنم كه همیشه با چهرهای توام با ناراحتی و نگرانی به سازمان ملل برو. در مجالس مختلف شركت كن و با بازیگران و خوانندگان خوشگل عكس بگیر اما حالت چهرهات را روی نگرانی تنظیم كن تا در مدت ریاستت، روزهای خوشی را بگذرانی.
و در پایان هم، امیدوارم مردم صلح جهانی را زیر سایه سازمان ملل تجربه كنند.
دوستدار همه، بان!