آرامش واژهاي است كه در مقابل فشار و استرس ميآيد. انسان از رسيدن به آرامش چه چيزي را طلب ميكند؟ داشتن زندگي آرام و بدون دغدغه يعني چه؟ چگونه ميتوانيم آرامش را كسب كنيم؟ اين آرزو نيازمند بررسي عوامل بيشماري است و براي كسب آن بايد تغييراتي در فكر، نگرش و نحوه زندگي خود ايجاد كنيم. آرامش گذرا و در حال تغيير است. هر رسيدني به معناي شروعي ديگر است. اگر چه در پس اين گذرا بودن بايد زندگي كرد، تلاش كرد، محبت كرد، عشق ورزيد، احسان كرد، حمايت و مراقبت كرد، مبارزه كرد، جنگيد و نهايتاً حركت داشت و با چالشهاي زندگي در افتاد تا به آرامش رسيد. در اين برد و باختها و در افتادن با زندگي معنايي وجود دارد و آن رسيدن به احساس رضايت از خود و محقق شدن آن خواستهاي است كه هر كس از خود انتظار دارد. دكتر مريم رئوفي، روانشناس در اين باره ميگويد: هركس به فراخور شرايط امكانات، تواناييها، وضعيت جسماني، فرهنگ، خانواده و جامعهاي كه در آن زندگي ميكند ميتواند به رضايت برسد.
رضايت در جنبههاي مختلف زندگي بروز مييابدرئوفي ميگويد: رضايت هر فرد از خود و زندگياش به دنياي ادراكي و دريافتهايش از دنيا، شيوه نگرش و بافت تربيتي و فرهنگ و آداب و رسوم، ارزش ها، اعتقادات و ادبيات و سبك زندگياش مربوط ميشود. رضايت در جنبههاي مختلف زندگي بروز مييابد. رضايت را ميتوان از وضعيت شغلي، مالي، تحصيلي، ارتباطي، خانوادگي، اجتماعي، رفاهي، تفريحي، فردي، ظاهري و دروني پيدا كرد كه در هر فرد با ديگري متفاوت است.
براي كسب رضايت چه بايد كرد؟به اعتقاد وي، در پس هر رضايتي خواستهاي وجود دارد و اين خواسته برگرفته از نيازهاي متفاوت است. مثلاً براي زنده ماندن و بقا به خورد و خوراك و خواب و پوشش نياز است و صد البته تلاش اوليه براي رسيدن به ارضاي اين نيازها مطرح ميشود. در كنار اين نيازها لازم است فرد احساس امنيت كند. همچنين به روابط عاطفي مثل محبت ديدن، محبت كردن، عشق ورزيدن، مورد لطف و ملاطفت قرار گرفتن نياز دارد. از طرفي به مطرح شدن، ديده شدن، تأييد شدن و تشويق شدن هم نيازمند است.
نياز ديگر انسان به قدرت داشتن، پيشرفت كردن و مقام و مرتبه يافتن است. انسان نياز دارد خودش تصميمگيرنده و انتخابكننده باشد. نياز دارد تفريح كند و لذت ببرد. نياز به خانواده و احساس تعلق دارد. نيازمند روابط اجتماعي و مراوده با ديگران است. همه اين نيازها خواستهاي ايجاد ميكند و فرد را به تكاپو وا ميدارد تا خواستهاش برآورده شده و نياز مرتفع شود. رضايت ايجاد شود و آرامشي به دنبال آن بيايد. پس ميتوان ديد اين نيازها پايان ندارند و همچنان از پس هم ميآيند و انسان همواره بايد در تكاپوي برآوردن خواستههايش تلاش كرده و تعادل خود را حفظ كند.
انسان بايد چه كند؟
وي معتقد است: انسان در برآوردن خواستههايش با مشكل مواجه ميشود. موانعي بر سر راهش به وجود ميآيد و از اينجا نارضايتي و ناآرامي آغاز ميشود. اول اينكه نميتواند دامنه خواستههايش را گسترش دهد، زيرا با خواستههاي ديگر انسانها در تقابل قرار ميگيرد. بايد اخلاقي رفتار كند و حق ديگران را در دستيابي به خواست خود ضايع نكند.
گاه ناچار است براي مراوداتي كه يك سلسله از نيازهايش به آن متصل ميشود از خواستههايش بگذرد يا ببخشد و احسان كند. حتي ناچار ميشود به دليل زندگي اجتماعي تابع عرف و قانون بوده و از رسيدن به خواستهاي صرف نظر كند. گاه توانايي، امكانات، شرايط و محيط زندگي به او اجازه رسيدن به خواستهاش را نميدهد و ناچار بايد خواسته ديگري بجويد و توانش را در مسير ديگري بيندازد.
با وجود نيازهايي كه دارد خواستهاش را نميشناسد يا خواستهاش را گم ميكند و در مسيرهايي قرار ميگيرد كه او را گمراه ميكند. در هر يك از اين ناكاميها نارضايتي ايجاد شده و آرامش فرد مختل ميشود. مرتكب تصميم گيريهاي اشتباه ميشود و روابط غلط شكل ميگيرد. وارد مسيرهاي اشتباه ميشود، انتخابهايي نامناسب ميكند و دچار از دست دادن و قهر و عتاب و درگيري ميشود. ريشه تمام نا آراميها و نارضايتيها از زندگي را ميتوان در عدم شناخت نياز و پيدا كردن خواسته مناسب با آن نياز و مسيري كه فرد را به خواستهاش ميرساند ديد.
مسير درست براي رسيدن به آرامشبه گفته وي، مسير درست براي رسيدن به آرامش اين است كه بدانيم چه نيازهايي داريم، كدام در اولويت قرار دارد، آيا خواستهاي كه در نظر داريم، هماني است كه نياز واقعي ما را پاسخ ميدهد؟ آيا توانايي دستيابي به آن را داريم؟ آيا شرايط و امكانات اجازه برآورده كردن آنها را ميدهد؟ آيا رسيدن به آن نياز و خواسته حق ديگري يا ديگران را ضايع نميكند؟
پس از اينكه فهميديم چه ميخواهيم و درك كرديم آنچه ميخواهيم اخلاقي است و به ديگران لطمه نميزند در مرحله بعدي بايد شيوه مناسبي براي دست يابي به خواسته را پيدا كنيم و اينكه از چه راههايي ميتوانيم خواسته خود را عملي كنيم. اشتباه بسياري از افراد ناآرام اين است كه در درجه اول نميدانند چه ميخواهند و آن خواسته چه نيازي از آنها را پاسخ ميدهد و در درجه دوم نميدانند چگونه بايد به آن برسند؟
گاهي افراد به مسير اشتباهي كه رفتهاند پايبند ميمانند و مرتب اشتباهشان را تكرار يا در اشتباهات خود پافشاري ميكنند و حاضر به پذيرش درست آن نيستند. گاه مسيري را از ديگران به عاريت ميگيرند و تقليد ميكنند و تصور ميكنند آنچه باعث موفقيت ديگري شده براي آنها هم حكم موفقيت را دارد. گاه افراد توانايي و امكانات خود را در نظر نميگيرند و در مسيري قدم ميگذارند كه منجر به شكست ميشود. قادر نيستند در نگرش خود تغيير ايجاد كنند و راه ديگري براي رسيدن به خواستهها و رضايت خود بيابند. گاه افراد خواستههاي غير ضروري را دنبال ميكنند و وقت و انرژي خود را هدر ميدهند. در حالي كه ميتوانستند در مسير ديگري كه با شرايط و امكانات آنها سازگارتر بود به رضايت برسند.
افرادي هم هستند كه خواستههايشان بلندپروازانه و غيرواقعي است و خود را غرق ميكنند يا در كارهاي بيهوده يا در روابط نافرجام يا در مسيرهاي اشتباه و نهايتاً دچار ناآرامي ميشوند. عدهاي هم هيچ كاري در جهت رسيدن به خواستهها و رفع نيازهايشان نميكنند و عاطل و باطل ميمانند و دست به رفتارهاي ناخوشايند ميزنند. خود را آزار ميدهند يا ديگران را ميآزارند يا بيمار ميشوند يا به سوي پوچي ره ميسپارند. گروهي هم انگل هستند نه ميدانند چه ميخواهند و نه تلاشي ميكنند و در نهايت باري ميشوند بر دوش ديگران.
دكتر مريم رئوفي تصريح ميكند: با نگاهي به زندگي افراد موفق روحيه تلاش و خشنودي را ميتوان در آنها ديد، چراكه براي رفع نيازهايشان و برآوردن خواستههايشان توانستهاند راهي مناسب بيابند، مسير درست و متناسبي اختيار و براي دستيابي به آن تلاش كنند و رضايت و خشنودي و نهايتاً آرامش را از آن خود نمايند.
اين موفقيتها را ميتوان در هر جنبهاي از زندگي تعريف كرد. براي بعضي موفقيت در تحصيل، علم و دانش و براي برخي نيز در احسان و بخشندگي است. براي بعضي در معنويت، براي گروهي در شغل، براي عدهاي در روابط اجتماعي و... رضايت و آرامش را براي آنها به ارمغان آورده است.