اگر دهها مقاله مستند و يادداشت معتبر پيرامون اهمالكاري دستگاههاي دولتي يا وابسته به دولت در جرايد درج شود، هيچگونه عكسالعمل و تلاشي براي بهبود نقيصه اعمال نميشود، در حالي كه كافي است اين انتقاد از يكي از مؤسسات بخش خصوصي باشد نهتنها نسبت به اصلاح آن جديت ميشود بلكه از روزنامه و بخش مقابل پوزش ميخواهند كه در تعهداتشان خلل وارد شده و ميروند تا اعتبار خود را از دست بدهند! اما كافي است براي بخش دولتي يا «خصولتي» نه از روي عمد بلكه سهواً در نقدي نقطهاي جابهجا شده باشد، سيل تكذيبنامهها از گوشه و كنار بهسوي مديرمسئول و نويسنده سرازير ميشود كه قطعاً حمايت وزارت ارشاد و كميسيون مطبوعات را نيز به همراه خواهد داشت!
معلوم نيست در اين ميان بهجز محاكم قضايي كه به تكذيبنامهها و شكايات دستگاههاي دولتي رسيدگي ميكنند، چه نهادي مسئوليت دفاع و پيگيري از نوشتههاي مستند بيپاسخ و بدون اقدام مطبوعات را دارد تا مخاطبان سره را از ناسره تشخيص دهند. اگر در اين فاصله رسانهاي مظلوم واقع شد و نوشتههايش حكم باد هوا را پيدا نمود، چه كسي مسئول بيتفاوتي دستگاهي است كه از آن نقد منصفانه شده ولي براي قلم ناقد تره هم خرد نشده؟ همه سنگها بهسوي پاي لنگ است. نقد مستند يك نويسنده كه براي تهيه آن مرارتها كشيده توسط عده قليلي خوانده و اگر قرار شد، كل نسخ موجود روي دكهها خريداري و جمعآوري تا قضيه به قولي ماستمالي شود، چه نياز به نوشتن است، حال اگر اين اقدام هم جامه عمل نپوشد و همه مسئولان نقد را بخوانند آب از آب تكان نميخورد چون دستگاهي براي اثبات صحتوسقم و افشاگري در قالب انتقاد نيست و آنهايي هم كه احتمال ميدهند موظف به تأييد و پيگيري آن هستند پيش خود فكر ميكنند و معتقدند سري كه درد نميكند دستمال بر آن نميبندند و در نهايت از ضربالمثل شتر ديدي جاي پايش را هم نديدي تبعيت مينمايند! حلقه مفقوده بين منتقد و نقد شده همين فاصله كوتاه است كه بايد بهوسيله نهادي پر شود و به طرفيت از منتقد و حفظ بيتالمال و پيشگيري از حقالناس بشتابد تا ميزان معايب تقليل يافته و دامنه انتقاد كمتر شود.
نظم منسجم باعث ميشود قلمبهدست نيز باانگيزهتر كار كند و سعي نمايد آنچه روي كاغذ ميآورد، عاري از بغض يا حسد و فاقد كينهورزي باشد چراكه واقف است تلاشهاي او براي كنكاش پيرامون موضوع ارائهشده خوانده و ارزيابي ميشود و براي دقت نظر او ارزش قائل خواهند شد. از سويي نقصها برطرف ميشود چون همانگونه كه دانشآموز متخلف تنبيه و جريمه ميشود، خادم چه در حيطه دولت و چه در بخش خصوصي براي سرپيچي از مقررات بايد جوابگو باشد نه اينكه نقد مسلم را با لبخند طي كند و تنها در مقابل نوشتههاي مشكوك جبههگيري نمايد و آسمان را به زمين بدوزد و تكذيبيه صادر كند و موضوع را به دادگاه بكشاند اما حاضر نباشد حداقل در مقابل انتقاد بهحق از جامعه عذرخواهي و ابراز پشيماني نمايد. رسانه يك جاده دوطرفه است و مخاطب بايد دو سوي آن را بنگرد و تنها در انديشه اين نباشد كه موردتمجيد و تحسين قرار گيرد. اتفاقاً اگر به بخشهاي چالشي و انتقادي آن بيشتر توجه شود ميتوان در لابهلاي آن نقطهنظرهايي براي پيشرفت پيدا نمود كه ممكن است به خاطر ازدحام كار از ذهن مسئولي خارج شده باشد.
ارتباط بين جامعه و رسانه زماني محكمتر ميشود كه هردو طرف بدانند بدون يكديگر نميتوانند به تلاشهاي خود ادامه دهند و اين امر زماني به واقعيت نزديكتر ميشود كه حكميتي بين آنها به قضاوت بنشيند و هر دو را امر به ارائه توضيح و استدلال نمايد، اين حكميت نبايد زير دين هيچكدام از اين دو قشر جامعه قرار داشته باشد بلكه بايد فراتر از هردو بوده تا خداي ناخواسته مجبور نشود طرفي ببندد! بيتوجهي به اين امر زمينه را براي ورود موذيانه دشمنان فراهم ميكند تا افراد سستعنصر را آموزش داده و بهسوي رسانهها گسيل دارند تا تحت لواي نفوذي بتوانند از آب گلآلود به سود بيگانگان ماهي بگيرند كه در اين آتش پرلهيب، خودشان هم جزغاله خواهند شد. اين روزها دوران سخت و حساسي براي كارگزاران جامعه و رسانهها رقم ميخورد كه ميتواند در اثر غفلت يكي از دو طرف همه زحمات گذشتگان را پايمال نمايد و دل دشمنان قسمخورده را شاد كند.