کد خبر: 827719
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۸
تأملي بر وجوه انديشه فرديد از منظر فلسفه تاريخ
فرديد در اوايل انقلاب و در گرماگرم انقلاب فرهنگي، يكي از مدافعان انقلاب فرهنگي بود و...
حسين روحاني
 فرديد در اوايل انقلاب و در گرماگرم انقلاب فرهنگي، يكي از مدافعان انقلاب فرهنگي بود و در اين خصوص اين نكته را مطرح مي‌كردكه علوم انساني، طاغوت است. فرديد همچنين در اوايل انقلاب به عبدالكريم سروش كه بعدها به عنوان نماينده جريان پوپري در ايران معرفي شد نيز حمله مي‌كند و سروش را به جانبداري از انديشه غربگرايي متهم مي‌كند.
فرديد با همه روشنفكران سده معاصر نيز مخالف است و هر كه سعي كرده تا ميان اسلام با انديشه‌هاي غربي نوعي سازگاري به وجود آورد مورد مذمت او مي‌باشد. او هيچ گونه تفسير جديدي از اسلام را نمي‌پذيرد و از همين رهگذر افرادي چون سيد‌جمال‌الدين اسد‌آبادي را به چالش مي‌گيرد.
مخالفت با غرب، اسلامي كردن دانشگاه‌ها و بومي‌سازي علوم انساني، همه و همه مي‌تواند از پيامدهاي انديشه‌هاي فرديد در حوزه فكري، سياسي و اجتماعي معاصر ايران باشد. فرديد با تمامي محاسن و معايبي كه دارد، حرف‌هاي جدي در باب موقعيت تاريخي و فكري ايران بر زبان آورد. فرديد جزو فيلسوفاني بود كه مي‌توانست ننويسد، ننوشتن او دليل بر ناتواني او در قلم‌زني نبود بلكه او نمي‌خواست در دام تكرار و تقليد گرفتار شود. او همچون سقراط كه طنين صدايش بر جان و روح مخاطب مي‌نشست و جهان را تكان مي‌داد با روحيه‌اي كاوشگرانه توانست سخنان به غايت تأمل بر‌انگيزي را در باب انديشه‌هاي سياسي مطرح كند به گونه‌اي كه اين سخنان در تجلي‌گاه سياسي و اجتماعي نيز اثرات شگرفي به جا گذاشت.
در باب فرديد چگونه مي‌توان به قضاوت نشست؟ ارزش ميراث فكري فرديد و پيامدهاي مترتب بر انديشه او چيست؟ حقيقت امر اين است كه فرديد يكي از مرموزترين و پيچيده‌ترين انديشمندان تاريخ معاصر ايران به شمار مي‌آيد كه هر كسي بنا به فراخور و اقتضاي فكري خويش، در قبال پيامدهاي انديشه او داد سخن سر داده و قلم بر كاغذ چرخانده است ولي آنچه همگان در باب فرديد مطرح مي‌كنند اين است كه تفكر او آميخته‌اي است از تصوف و انديشه‌ هايدگر. او گمشده خود را در اين دو نحله فكري مي‌يابد و سعي مي‌كند هر يك را با ديگري تفسير كند. فرديد با كاوش‌هاي اسم‌شناسانه، بهره‌گيري از آراي عرفاي اسلامي و فلسفه هايدگر و تأمل در منابع دين، به مقولات و مفاهيمي نوين رسيد كه بسياري از صاحبنظران و اصحاب فكر و انديشه را با چالش فكري مواجه ساخت.
شايد يكي از مهم‌ترين بسترهاي فكري فرديد كه بعدها به شاگردانش تعميم يافت و پايه‌اي براي ساير انديشه‌هاي وي به حساب مي‌آيد نگاه خاص فرديد به تاريخ و دسته‌بندي اعصاري است كه بر بشر گذشته است. در اين يادداشت از اين منظر و نسبت آن با غرب‌شناسي فرديد مي‌پردازيم.
 
 دسته‌بندي تاريخ در منظر احمد فرديد

حقيقت اين امر اين است كه مفهوم غربزدگي و تنقيح و ايضاح اين مفهوم جز در سايه تاريخ و بررسي جايگاه آن در منظومه فكري فرديد ميسور و مقدور نمي‌باشد. فرديد انسان را داراي تاريخ و زبان مي‌داند، اما تاريخ انسان را روند آشكار شدن اسما مي‌داند. فرديد حتي فراتر از اين رفته و مي‌گويد: «حقيقت به عقيده من تاريخ است و حقيقت را به هر دوري ظهوريست» (فرديد، 1381: 37). از اين جمله فرديد نبايد انكار حقيقت فراتر از زمان و مكان را برداشت كرد. بلكه وي برخلاف عرفا و سنت‌گرايان، پرسش از حقيقت را پرسشي فراتاريخي نمي‌بيند. فرديد هيچ موجودي به جز انسان را شايسته داشتن تاريخ نمي‌داند. وي تاريخ انسان را تاريخ اسم مي‌داند زيرا انسان را مظهر اسم مي‌داند. «هيچ موجودي تاريخ ندارد جز انسان.... تاريخ انسان، مظهر اسم است. انسان، مظهر اسما است.»
زماني كه تاريخ را تاريخ انسان بنگريم و انسان را مظهر اسم، نتيجه منطقي‌اش اين است كه تاريخ را تجلي يافتن اسماي الهي بدانيم. اما فرديد دست به دوره‌بندي تاريخ مي‌زند. او تاريخ آشكار شدن «اسماي الهي» را‌ دوره‌بندي مي‌كند. از نظر فرديد، در هر يك از ادوار تاريخي خدا مي‌خواهد اسمي از اسماي الهي، مظهر قرار گيرد. اين جمله فرديد كاملاً حضور خداوند در اداره جهان را به خوبي نشان مي‌دهد. خداوند مقرر كرده است در هر دوره تاريخي اسمي از اسماي الهي آشكار شود و اسماي ديگر مستور بمانند. اسمايي كه مستورند اسمشان را مي‌گذاريم ماده، آن اسمي كه غالب بر همه است مي‌گوييم صورت. فرديد حركت كل جريان تاريخ را با حوالت تاريخي معرفي مي‌كند. از نظر فرديد حوالت تاريخي هايدگر مقدر بود كه اثبات خداي پس فردا كند. حوالت تاريخي، مفهومي است كه فرديد به درستي تعريف نكرده است مانند موارد ديگر، اما حوالت تاريخي را مي‌توان نوعي حتميت و جزميت دانست. حوالت تاريخي به معناي سرانجام نيز آمده است. مي‌توانيم حوالت تاريخي را اراده خداوند براي آشكار كردن و ظهور اسمايش به صورت مرحله‌اي و فرجام‌شناسانه معنا كنيم.
فرديد تاريخ بشر را داراي ادواري قابل تمييز و تفكيك مي‌داند. او تاريخ را با پريروز (شرق) آغاز مي‌كند. پريروز از ديد فرديد، همان امت واحده (شرق) است. امت واحده، كلمه‌اي قرآني است كه در تفاسير ديني به آغاز خلقت بشر اشاره دارد.
 به زماني كه انسان‌ها با يكديگر تحت هدايت خداوند در توحيد زندگي مي‌كردند. فرديد، امت واحده را پاك و بري از ظلم و ستم و استكبار مي‌داند. امت واحده در اسلام حول نبوت و توحيد است. فرديد امت واحده را اينگونه تعريف مي‌كند: «همان ملت تابع كتاب است و ملت به معناي حزب‌الله است در قرآن كه تابع سنت و الله و نبي است؛ جماعت ديني و معنوي است.»
فرديد، پريروز را زماني مي‌داند كه هنوز طاغوت، قارعه، نفس اماره و غربزدگي شروع نشده است. امت واحده فرديد به جامعه پيشا‌سقراطي هايدگر نزديك است. فرديد مردمان پريروز را اهل امت واحده در نظر مي‌گيرد و مي‌گويد: «اهل امت واحده سرآغاز تاريخ نيست انگار نبودند و در قرب وجود مأوا داشتند و نيوشاي نداي وجود بودند.»
واژه نيست‌انگاري كه از ابداعات فرديد است در آثارش بيان غفلت از وجود حق مي‌باشد. مراد فرديد از وجود حق، خداوند است؛ خداوندي كه در پريروز مورد غفلت نبوده است. فرديد هيچ گاه علت خروج از پريروز را توضيح نمي‌دهد و تنها به اين نكته بسنده مي‌كند كه با پايان پريروز، ديروز آغاز مي‌شود. ديروزي كه تفسير شرك آميز از اسماي الهي را مطرح مي‌كند. فرديد آغاز ديروز را در يونان جست‌وجو مي‌كند و يونان را آغاز ديروز مي‌داند. «ديروز با يونان شروع مي‌شود و شروع يونان همان آخرالزمان همان. اول فكر يونان، پايان پريروز.»منظور فرديد از يونان همانا دوره سقراط و افلاطون است زيرا اينان نخستين كساني بودند كه جرقه‌هاي سوبژكتيويسم را زدند.
 
 غرب و شرق، ديروز و پريروز

فرديد راه حصول به معرفت را علم حضوري مي‌داند و علم حصولي يا يقين علمي يا همان آگاهي را خوب اما ناكافي مي‌داند و اصالت را به خود‌آگاهي و دل‌آگاهي مي‌دهد. دل‌آگاهي برخاسته از علم حضوري كه همان حق‌اليقين عرفان است و خودآگاهي نيز كه عين‌اليقين است برخاسته از كوشش ذهني و پرسش ماهوي و شهودي مي‌باشد. فرديد، خداي پريروز را الله مي‌داند حال آنكه خداي يونان اله است. اله خدايي است كه انسان تجسم مي‌كند و الله خدايي است كه وجود دارد. فرديد هيچ گاه به علت خروج از پريروز نمي‌‌پردازد. اما آنچه مسلم است پريروز به پايان خود مي‌رسد و ديروز آغاز مي‌شود. براي درك امروز بايد بدانيم نه تنها يك پيوند كه يك عصر به لحاظ مفهومي پايان مي‌پذيرد. ديروز به لحاظ ساختاري، هيچ شباهتي به پريروز ندارد و شباهت‌هاي آن به صورت عرضي است. فرديد آغاز ديروز را با عبارات قارعه، غربزدگي خطاب مي‌كند. او مي‌گويد:‌«مراد من، ادوار تاريخي و زمان است كه يك دوره تاريخي طولاني است كه نام آن را قارعه مي‌گذارم كه دو هزار و پانصد سال است.»
فرديد پريروز و شرق را يكي مي‌دانست و اعتقاد داشت ما روز به روز از شرق دورتر مي‌شويم. وي در مقابل شرق، غرب را قرار مي‌دهد. شرق، محل و مأواي تاريخي امت واحده پريروز است و غرب، محل و مأواي تاريخي انانيت و نيست انگاري و موضوعيت نفساني.
 
فرديد اشراق و شرق را توضيح نمي‌دهد اما مي‌گويد شرق، پريروز است.

ديروز با يونان آغاز مي‌شود؛ ديگر وجود حق‌محور نيست و مباحث متافيزيك خود‌ساخته مطرح مي‌شود، اما در ديروز كه ناديده گرفتن وجود حق است، چه شرايطي حاكم است؟در دوران ديروز، جهاني خارج از ذهن وجود دارد كه قابل رؤيت است ولي در اين دوره انسان هنوز مركز عالم هستي انساني نشده است. در اين دوره، بشر در دام مفاهيم مي‌افتد و فلسفه پديد مي‌آيد. با غفلت از حقيقت وجود و زوال وحدت، تاريخ ديروز آغاز گرديد و گروه‌هاي متخاصم مستضعف و مستكبر ظهور يافتند و مستكبران تشكيلات و نظام‌هاي ستمگر و نهادهاي اجتماعي متناسب با آن پديد آوردند.
امروز، دوره بعدي است كه بعد از ديروز آغاز مي‌گردد، اين دوره، دوره نيست انگاشتن همه چيز غير از نفسانيت است. امروزه ادامه دنياي قارعه و طاغوتيت است كه با خود ويژگي‌هاي نفس اماره و خود بنيادانه را حمل مي‌كرده است. دوره امروز، دوره فرعونيت مطلق است. فرديد، افلاطون را خود بنياد نمي‌داند.  دوره بعد از دوره امروز، دوره فرداست كه دوره انتظار آماده‌گر است. در اين دوره، براي نيل به امت واحده پس فردا بايد مجاهدت كرد. فردا، برهه‌اي تاريخي است كه تاريخ امروز را به تاريخ پس فردا يعني دوره آخرالزمان وصل مي‌كند. در فردا نيز موضوعيت نفساني حاكم است ولي ويژگي اين دوره اين است كه بشر با نيست انگاري قديم در نفسانيت مضاعف جديد به اوج رسيده است و در دوره فردا به تماميت مي‌رسد، آگاه مي‌شود و تمناي رهايي از آن و گذشت از نيست انگاري را دارد و در انتظاري آماده‌گر براي ظهور امت واحده در پس فرداي تاريخ به سر مي‌برد.
پس فردا، دوره آخرالزمان است كه نور حقيقت شرق از حجاب سر بر مي‌آورد و دوباره امت واحده شكل مي‌گيرد. اين دوره با ظهور امام زمان آغاز مي‌شود و حكومت ولايت الله برقرار مي‌شود. در اين دوره، انسان از نفسانيت رهايي پيدا مي‌كند و از اين رو، نيست انگاري پايان مي‌پذيرد. دوره جماعات، طبقات و مناسبات مبتني بر كبرياطلبي و استثمار نسخ مي‌شود و دوباره استكبار و استضعاف به سر مي‌آيد و امت واحده ظاهر مي‌شود.  فرديد كه استعداد شگرفي در مفهوم‌سازي دارد با جعل و خلق سه واژه نسخ، مسخ و فسخ اين سخن را به ميان مي‌آورد كه به جز دوره پريروز و پس فردا، مراحل ديگر تاريخ داراي نسخ، مسخ و فسخ هستند. در نسخ مراحل تاريخ تأسيس مي‌شوند، در مسخ داراي تعارض مي‌شوند و در فسخ فرو مي‌پاشند. فرديد اين سه واژه را تعميم مي‌دهد. نسخ را دل آگاهي مي‌گيرد (پريروز، پس فردا)، مسخ را خودآگاهي (ديروز) كه ختم به آگاهي (امروز) مي‌شود و فسخ، پايان و ظهور پس فردا.
فرديد با اخذ دو اصطلاح كليدي ارسطويي بر اين نظر است كه هر دوره تاريخي صورتي دارد و ماده‌اي. صورت تاريخي هر دوره كل واحده‌اي است كه شامل مناسبات و شئون فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي و ماده هر دوره، صورت نوعي پيشين است كه با غلبه صورت جديد، صورت بودن خود را از دست داده است و طي مراحل نسخ، مسخ و فسخ تاريخي جاي خود را به صورت نوعي جديد داده است. وي صورت نوعي پيشين را «موقف تاريخي» و صورت نوعي جديد را «ميقات تاريخي» مي‌نامد. صور نوعي همه ادوار تاريخي، مواقف تاريخي دوره امت واحده پايان تاريخ است كه جامع همه كمالات دوره‌هاي پيشين است. امت واحده يا تاريخ پريروز، موقف المواقف و ماده المواد همه دوره‌ها و امت واحده آخرالزمان صوره الصور و ميقات المواقيت است.
‌‌امت واحده آغازين و فرجامين همان شرق تاريخي در اصطلاح حكمت انسي است. شرق جغرافيايي، مراد نيست، وحي و نبوت به شرق تعلق دارد. حوالت تاريخي امروز، حوالت تاريخي غرب است و حوالت تاريخي شرق در خفاست. فرديد در اين خصوص مي‌گويد:«صورت نوعي شرق به معناي تاريخي آن، كه همان امت واحده است، چيزي نيست جز مهر و داد و صورت نوعي غرب به معناي تاريخي آن، كبريا طلبي و سلطه‌گري است كه اين كبريا طلبي و سلطه‌گري همواره با نيست انگاري حق و حقيقت ملازمت دارد.»
خدشه و نقد بنياديني كه مي‌توان در باب آراي فرديد در خصوص تقسيم تاريخ به دوره‌هاي پنجگانه وارد كرد اين است كه فرديد، مبدأ تاريخ ديروز را يونان زمان افلاطون مي‌داند، اما پرسشي كه مي‌توان مطرح كرد اين است كه آيا پيش از آن دوره، تمام بشريت در دوره امت واحده پريروزي بودند و همه يكتاپرست و بدون طبقات و به دور از هر نوع نفسانيت؟ آيا پرسشگران خدايان افسانه‌هاي يوناني و بت‌پرستان غيريوناني متعلق به دوره امت واحده آنچنان هستند؟ آيا هزيود (Hesiodos)  و هومر (Homers) متعلق به دوره قدسي امت واحده توحيدي‌اند و به حكمت انسي تعلق دارند؟ آيا فيلسوفان پيش از افلاطون، از طالس ملطي (Thales of Miletus)  تا پروتا گوارس همه از عرفا و حكماي انسي بودند و در قرب وجود مأوا داشتند و اين سقراط، افلاطون و ارسطو بودند كه با آوردن متافيزيك نيست انگار، بشر را منحرف كردند؟ تاريخ فلسفه هيچ چيزي كه دال بر اين باشد نشان نمي‌دهد.
‌سؤال قابل تأمل اين است كه چگونه بشر از ديدگاه فرديد در دوره نخستين در چنين وضعيت ايده‌آلي به سر مي‌برده و از نفسانيت و هواي نفس كاملاً به دور بوده است؟ چگونه نفس اماره آدمي در اين دوره از كار افتاده است؟ پس نزاع هابيل و قابيل متعلق به كدام دوره است؛ پيش از دوره امت واحده، در دوره امت واحده، يا پس از آن؟ پيش از دوره امت واحده كه دوره‌اي وجود ندارد و در دوره امت واحده هم كه نزاع و نفسانيتي نيست. پس از دوره امت واحده هم كه نيست؛ چون قبل از آنها فقط آدم و حوا بودند. حقيقت امر اين است كه فرديد با تفسير هگلي و ماركسيستي به بيان اسماي الهي پرداخته است. وي همانند ماركسيست‌ها كه معتقدند هر مرحله‌اي از تاريخ و جامعه به وسيله مرحله ديگري نسخ مي‌شود و جريان تز و آنتي تز به سنتز مي‌انجامد بر اين باور است كه همه اسما در تاريخ مي‌آيند و يك اسم نسخ مي‌شود و تاريخ و وقت ديگري مي‌آيد.
هر چند تاريخ در فلسفه ماركس، حوادث متعاقب است كه به كشف سنت‌هاي تاريخي مي‌انجامد و تاريخ در نگاه دكتر فرديد، در وقت بودن با حق و از آنجا با موجودات است، اما اين تأثيرپذيري فرديد از مكتب ابن عربي و تفسير آن با فلسفه تاريخ هگلي و ماركسيستي، عملاً و محققاً منظومه فكري فرديد را با خطر تناقض و تهافت روبه‌رو مي‌كند.
   
غربزدگي از منظر سيد احمد فرديد


فرديد، مهم‌ترين ويژگي غرب را اومانيسم يا بشرانگاري مي‌داند. در دوره‌هاي گذشته، خدا اصل بود و انسان مظهر او. در انديشه‌هاي فيلسوفان يونان باستان چون افلاطون، ظاهر خداست و انسان مظهر است، اما در دوره جديد به ويژه بعد از فوئر باخ، رابطه خدا و بشر وارونه مي‌شود. در دوره 500 ساله اخير تاريخ غرب، انسان، ظاهر تلقي مي‌شود و خدا مظهر. بشر انگاري هم به اين معناست كه انسان ظاهر است (فرديد، 1383: 30). فرديد در اين خصوص مي‌گويد:«صورت غالب در تمدن كنوني به ماده تبديل شده است. آنچه فعلاً در همه جهان اسم الاسما است، هومانيسم غربي است و اين هومانيسم كه ادب الدنياست حوالت تاريخي است و اگر گفت‌وگويي از دين هم مي‌شود مبنايش همين ادب الدنياي خود بنيادانه است.» در يونان باستان، انسان‌ها خود را مظهر خدا مي‌دانستند، اما در دوران جديد، خود را خدا مي‌دانند و اين فرق اساسي بيان طاغوت يوناني و طاغوت انساني است.
موضع فرديد، نفي و طرد قاطعانه تمدن غرب و محصولات آن است. به بيان او، غرب، طاغوت زده و نفس اماره زده است و تاريخ تمدن غربي، تاريخ دوزخ و اژدر است.
 يونان، مظهر اسم طاغوت و غرب جديد، مظهر كل نفس اماره است. شهرت آخرالزمان، زمام فناوري را در اختيار دارد و علم و فناوري غربي در دست نفس اماره است و بشر را وارد ميدان مسابقه تسليحاتي كرده است. وقت غرب، آخرالزماني شيطاني بي‌معناست و علوم انساني غرب، يكسره طاغوتي. جامعه‌شناسي و روان شناسي مظهر اسم شيطان هستند كه البته براي مصونيت از زهرشان، بايد آنها را شناخت.
از نظر فرديد، تمدن غرب محدود به علم حصولي است و علم حضوري را فراموش كرده است. از اين رو، نمي‌تواند از حد پديدار عبور كند. دموكراسي، حكومت‌ها گله‌هاست و عين استبداد و امامت كفر است و ليبراليسم، اباحيت خودبنياد غرب است. از نظر فرديد، بشر غربي در پي تشبه به حيوان است و بشر اين دوره، قارعه زده، صهيونيست زده، ماسونيت زده، نفس اماره زده، ديوزده، طاغوت زده و دروغ زده است. از نظر فرديد، عصر امروز، دوره ظلمات و نگون اختري است. جهان كنوني، جهاني است كه در لجنزار نفس اماره افتاده است و بالاخره غرب كمابيش، امامت و پيشاهنگي در دست است.
فرديد، فلاسفه را غربزده و طاغوتي مي‌داند. از نظر او، ارسطو، الله اسلام نيست؛ چنانچه خداي مسيحيت كاتوليك نيز خداي اسلام نيست. او مكتب‌هاي باطني همچون اسماعيليه و همچنين تصوف خانقاهي را نيز رد مي‌كند. فرديد كه متفكري غرب ستيز است، تقسيم‌بندي جالبي در خصوص مفهوم غربزدگي دارد. يكي تقسيم‌بندي به مركب و بسيط و ديگري تقسيم بندي به سلبي و ايجابي. غربزدگي مركب يعني آدمي غربزده باشد و از غربزدگي خود بي‌خبر باشد. اين تعبير قاعدتاً بر مبناي جهل مركب ساخته شده است. غربزدگي مركب نسبت به غربزدگي خود جهل مركب دارد. در مقابل غربزدگي مركب، غربزدگي بسيط قرار دارد. غربزده بسيط، كسي است كه غربزده است و به غربزدگي خود واقف است و نسبت به آن خود آگاهي دارد. غربزدگي ايجابي هم كسي است كه غربزده است و بر غربزدگي خود اصرار دارد و در مقابل غربزدگي سلبي قرار دارد. غربزده سلبي اگر چه غربزده است ولي سوداي گذار از غربزدگي را در سر دارد و تمناي گذشت از نيست انگاري را در دل مي‌پرورد.
فرديد اين نظر را مطرح مي‌كند كه وضع ملل حاشيه مدرنيته، تماماً از ملل مدرن جداست. از نظر اين متفكر، ملل حاشيه‌اي – بخوانيد جهان سوم – در دوران بي‌تاريخي قرار گرفته‌اند، يعني دوراني كه تاريخ آنها تعيين كنندگي خود را از دست داده و بدين ترتيب تاريخ آنها، ذيل تاريخ و فرهنگ ديگري قرار گرفته است.
از اين رو حتي غربزدگي اين ملل حاشيه‌اي با غربزدگي ملل مدرن تفاوت دارد، چراكه يكي غربزدگي و ديگري سايه آن غربزدگي است. فرديد در اين خصوص مي‌گويد: «غربزدگي ما كه آمد ذيل غربزدگي غرب بود. ديگر دنياي غرب تمام شده و انقلاب مشروطه ذيل تاريخ غرب است. اين ذيل تاريخ غرب، صدر تاريخ ما قرار مي‌گيرد.»
منظور و مراد فرديد از اين جمله كه «صدر تاريخ ما ذيل تاريخ غرب است» اين است كه تاريخ غرب به پايان و ذيل خود رسيده است و تاريخ ما ايرانيان و به طور كلي شرقيان، ذيل اين ذيل غربي است. يعني اينكه ما در پايان تاريخ مدرنيته سهيم شده‌ايم. معني ديگر آن سخن اين است كه ما در رسيدن به مدرنيته دچار تأخر هستيم، اگر چه فرديد، سخن از پايان تاريخ غرب به ميان مي‌آورد، اما او همچنان، مدرنيته را منشأ اثر مي‌داند و حوالت تاريخي همه جهان نيز همين سهيم شدن در مدرنيته است و ديگر تاريخ‌ها در قبال مدرنيته، رنگ باخته‌اند و به اصول و مباني مدرنيته دل سپرده‌اند.  فرديد بر اين نظر پاي مي‌فشارد كه گر چه شرقيان مقلد غرب هستند و تاريخ شرق در امتداد تاريخ غرب است، اما آينده غرب آينده‌اي فردايي است و نه پس فردايي. فرديد بر اين باور است كه نمي‌توانيم سوداي بازگشت به گذشته بدون غرب و تجدد را در سر بپرورانيم، اما مي‌توانيم در اين تاريخ جديد، برون سويي به سوي آينده بيابيم. هايدگر نيز به اين گفته هولدرلين اشاره مي‌كند كه «همان جا كه خطر است، جاي نجات هم هست». به عبارتي ساده‌تر، از طريق مستوري‌ها و پوشيدگي‌هاست كه مي‌توان به نامستوري يا وجود رسيد. هستي تا به آشكارگي در نيايد در مستوري است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر