* به نظر من شريعتي برخلاف آنچه كه همگان تصور ميكنند يك چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست. يعني از شگفتيهاي زمان و شايد از شگفتيهاي شريعتي اين است كه هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي همدستي با هم كردهاند تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و اين ظلمي به اوست. مخالفان او به اشتباهات دكتر شريعتي تمسك ميكنند و اين موجب ميشود كه نقاط مثبتي كه در او بود را نبينند.
* مخالفان را ميشود با تبيين و توضيح روشن كرد. ميشود با بيان برجستگيهاي شريعتي، آنها را متقاعد كرد و اگر در ميان مخالفان معاندي وجود دارد او را منزوي كرد اما اينگونه موافقان را به هيچ وسيلهاي نميشود از جان شريعتي و از سر شريعتي دور كرد. بنابراين من معتقدم چهره شريعتي در ميان اين موافقان و اين مخالفان چهره مظلومي است و اگر من بتوانم در اين باره يك رفع ظلمي بكنم به مقتضاي دوستي و برادري ديريني كه با او داشتم و حتماً ابايي ندارم.
* من تصديق ميكنم كه بخشي از شخصيت شريعتي مبالغهآميز و افسانهآميز جلوه ميكند در ميان قشري از مردم، اما متقابلا بخشهاي ناشناختهاي از شخصيت شريعتي هم وجود دارد. شريعتي را ممكن است به عنوان يك فيلسوف، يك متفكر بزرگ، يك بنيانگذار جريان انديشه مترقي اسلام، معرفي كنند. اينها همانطوري كه اشاره كرديد، افسانهآميز و مبالغهآميز است و چنين تغييراتي در خصوص مرحوم دكتر شريعتي صدق نميكند. اما متقابلاً شريعتي يك چهره پرسوز پيگير براي حاكميت اسلام بود، از جمله منادياني بود كه از طرح اسلام به صورت يك ذهنيت و غفلت از طرح اسلام به صورت يك ايدئولوژي و قاعده نظام اجتماع رنج ميبرد و كوشش ميكرد تا اسلام را به عنوان يك تفكر زندگيساز و يك نظام اجتماعي و يك ايدئولوژي راهگشاي زندگي مطرح كند. اين بُعد از شخصيت شريعتي آنچنان كه بايد و شايد شناخته نشده است و روي اين بخش وجود او تكيه نميشود.