کد خبر: 825270
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۲۱:۴۳
هميشه دلم مي‌خواست همه كاراي دنيارو امتحان كنم و خب آنهايي را كه هيجان بيشتري دارند، بيشتر دوست داشتم.
ميثم رازفر/ مستندساز
اصلاً اين مهم‌ترين دليل بازيگر شدنم بود. تجربه كردن! آدم‌ ديگري شدن و دنيا را از دريچه ديگران ديدن. از کودکي با خودم مي‌گفتم خلبان يا ماهيگير، دنيا را چطور مي‌بيند و مي‌فهمد، يا يک شكارچي مي‌تواند مثل يك شاعر زندگي كند؟!
زماني كه «خسته نباشيد» را شروع كردم به خودم گفتم اين بهترين فرصت براي پيدا كردن بطن زندگي آدم‌هاي ديگر است؛ آدم‌هايي که خيلي چيزها از آنها ياد گرفتم، با آنها خنديدم، گريه كردم و کوتاه بگويم در کنارشان زندگي کردم و خيلي‌هاشان دوستان خوب من شدند. تحقق اين رؤيا خطراتي هم دارد، وقتي چنين کاري را شروع کني بايد اين خطرات را به جان بخري و راستش در سري دوم اين مجموعه مستند دوست داشتم مشاغل پرخطرتر را تجربه کنم؛ کارهايي که تجربه کردن‌شان آدم را تا يک‌قدمي مرگ مي‌برد و خب يکي از اين مشاغل شغل «مردان عنکبوتي» است! شغلي که در آن افراد با يک طناب بالاي ارتفاع مي‌روند، شيشه تميز مي‌کنند، ترميم ساختمان انجام مي‌دهند و هزار کار ديگر! اين همان شغلي بود که دلم مي‌خواست هيجانش را تجربه کنم. روز تصويربرداري با تمام گروه خداحافظي کردم و از آنها خواستم در هر شرايطي نه جان‌شان را به خطر بيندازند و نه دوربين‌ها را خاموش کنند، حتي اگر سانحه‌اي برايم اتفاق افتاد. راستش را بگويم گفتنش هم برايم سخت بود، شوخي نبود و با حرف‌هايي که زدم کل گروه نگران من اميدوار شوخ‌طبع شده بودند که حالا قرار بود يک شغل کاملاً جدي و پرخطر را تجربه کنم.

گفتند نرو، بايد مي‌رفتم. گاهي وقت‌ها نبايد کم بياوري و اين همان وقت بود. تنها كسي كه مي‌فهميد چرا براي تجربه اين شغل اصرار دارم، کارگردان کار بود، کسي که در بسياري از موقعيت‌هاي حساس و سخت زندگي همراه من است، همسرم! و خوشحالم که اين‌بار هم بود. من به‌واسطه «خسته نباشيد» مشاغل متفاوتي را تجربه کردم، در موقعيت‌هاي متفاوتي قرار گرفتم، اما اين‌بار... در هوا که معلق شدم، ضربان قلبم تند شد، ريتم نفس کشيدنم تغيير کرد، خنده‌ام گرفت. مواقعي که استرس مي‌گيرم اين حالت خاص به من دست مي‌دهد، مي‌خندم، در همان حالت پرسيدم مي‌شود برگردم؟ و گفت: نه! رفتم و چه رفتني... سخت بود. خيلي سخت. سخت بود و دلم مي‌خواست زودتر تمام شود، عضلاتم درد گرفته بود و هيجانش... بيش از آن بود که بتوانم تحمل‌کنم. اصولاً آدم کم‌طاقتي نيستم، اما شغلي را تجربه کردم که تحملش آسان نيست، مجبور بودم به روي خودم نياورم و ادامه بدهم، ولي خب آدم تا يک جايي طاقت مي‌آورد، اتفاقاتي افتاد که بقيه‌اش را هم خودتان در قسمت جديد برنامه و اينستاگرام‌مان ببينيد!
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار