اين آثار چه در قالب خاطره و چه در قالب يادگار نوشتهها و آثار مكتوب حكايت از پاسداري از عزت و شرف اين مرز و بوم دارد و برگ زريني در تاريخ پرفراز و نشيب مبارزات حقطلبانه است. اين عزتمندان افتخارآفرين كه اگر توفيق سيراب شدن از شراب طهور شهادت را نيافتند، اما مسلماً متحمل مصايب شديد و مقدسي چون جانبازي و اسارت شدهاند كه اجر و منزلت آنان نزد پروردگار افزون و بلندمرتبه است.
از مهمترين و معتبرترين شيوههاي برافروخته نگه داشتن آتش ياد و خاطره آن دلاورمردان عرصه مجاهده و پيكار به دست دادن گزارشهاي واقعي و عيني از زندگي و سلوك آنان در قالب ضبط خاطرات يا دستنوشتهها و يادداشتهاي به جا مانده از آنان است كه ميزان تأثيرگذاري آن بر مخاطب آگاه به مراتب از شيوههاي ديگر بيشتر است، زيرا در اينگونه نگارش عنصر خيال كمترين نقش را در اثر دارد و آنچه هست يكسره پهنه انكارناپذير واقعيت است.
از سوي ديگر انتشار خاطراتي كه از مجاهدان راه حق در حافظهها باقي مانده يا بر صحيفه كاغذ نقش بسته دستمايه بكر و بيبديلي براي آن عده از محققان و هنرمنداني است كه در آثار خود دغدغه سالكاني را دارند كه روزگاري براي پاسداري از سرزمين اسلامي خويش به ميدان آمده و حماسهها آفريدهاند تا شجره طيبهاي كه به دست مبارك آن پير فرزانه در خاك اين مرز و بوم كاشته شده بود ببالد و به ثمر بنشيند.
مردان سالهاي دفاع مقدس هر كدام حديثي دارند كه هيچگاه آنچنان كه بايد نميتوان به آن پي برد. آنان به ميدان كارزار نرفته بودند تا شاه بيت غزلي باشند يا قهرمان قصهاي! نه نام ميخواستند و نه نامآوري. از جنس ملائك نبودند و عصاي سحرآميز نداشتند. اهل همين حوالي بودند. مثل من و تو از دل همين كوچههاي خاكي و روزگار تلخ و شيرين سر بر آورده بودند. هم قهر داشتند و هم آشتي و دلبستگيشان شايد چيزي بيش و كم از ما نبود. اگر چه انتخابشان قطعاً از جنس انتخاب بسياري از ما نبود. انتخاب مرگ شهادتگونه در قالب تعريف با كلمات نميگنجد. در اينجاست كه مرداني چون شهيد سيدمجتبي هاشمي معني مرگ و زندگي را با شرفِ شهادت آميختند كه ما چه بخواهيم و چه نخواهيم از ما پيشي بگيرند.
مجموعهاي كه از آن سخن ميرود، خاطرات انسانهايي است كه از دور يا نزديك آقامجتبي را ميشناختند. اگر چه به روي خاطرات بعضي غبار نشسته، اما واضح است همه بود و نبود سيدمجتبي در روزهاي حماسه خرمشهر خلاصه شده است. جايي كه دست خدا آن را آزاد كرد. سيدمجتبي هاشمي و خانوادهاش بارها از طرف منافقان تهديد به مرگ شده بودند، اما سيد لحظهاي از عزم خود براي ياري رساندن به جبههها فروگذار نكرد. او بعد از مدتي از جبهه به شهر برگشت و مغازه لباسفروشياش را دو باره داير كرد. منافقان كه از ماهها قبل او را در ليست ترور جا داده بودند، عاقبت در آستانه ماه مبارك رمضان سال 1364 او را از پشت سر هدف گلوله قرار دادند و به شهادت رساندند.
اين اوراق و خاطرات بر آن است كه يادِ مردي را زنده كند كه تا آخرين نفس مُسلِم و مردانه زيست و خون پاكش را به حقيقت آرمانهايش هديه كرد.