کد خبر: 814279
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۷
«جلوه‌هايي از منش اخلاقي و اجتماعي شهيد سيد‌عبدالكريم هاشمي‌نژاد» در گفت‌وشنود با سيد‌مهدي هاشمي‌نژاد
سيد‌مهدي هاشمي‌نژاد آخرين فرزند شهيد هاشمي‌نژاد است كه...
محمدرضا کائینی

سيدمهدي هاشمينژاد آخرين فرزند شهيد حجتالاسلام والمسلمين سيدعبدالكريم هاشمينژاد و شاهد برخي صحنهها از فعاليت سياسي و اجتماعي پدر بوده است. او درسالگرد شهادت پدر و در گفت و شنودي كه پيش روي داريد، به برخي خاطرات خود در اينباره اشاره كرده است.

به عنوان سؤال آغازين، شايد پرسش از اين مسئله مناسب باشد كه: پدر را با چه ويژگيهايي به ياد ميآوريد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. حضرت امام تعبير جالبي درباره پدر به كار بردند و آن هم «جوانمرد فاضل» بود. ايشان حقيقتاً در ارتباطات اجتماعي با افراد و گروههاي مختلف اجتماعي، فوقالعاده بودند و همواره اخلاق را در همه جنبههاي سياسي، اجتماعي و فردي رعايت ميكردند. ايشان با افرادي با سليقههاي سياسي گوناگون تعامل داشتند. گاهي هم بحثهاي داغي با آنها ميكردند، ولي اين بحثها روي روابط اجتماعيشان تأثير سوء نميگذاشت. به عبارت ديگر مسائل مختلف، با هم قاتي نميشد. ايشان در عين حال كه به مسيري كه انتخاب كرده بودند و همانا راه و مسير حضرت امام بود، سخت پايبند بودند و تا آخر هم در همان مسير ماندند، اما قدرت عمل صاحبان آراي متفاوت با خود را نيز داشتند.

چند سال داشتيد كه پدرتان شهيد شدند؟

9-8 سال بيشتر نداشتم، ولي كاملاً يادم است ايشان چقدر به مسائل اعتقادي پايبند بودند. با اينكه مكلف نشده بودم، اما ايشان سعي ميكردند مرا در همان سن هم، به اهميت فرايض ديني متوجه كنند. هميشه ميگفتند: نماز را بايد سر وقت خواند. به همين دليل در خانواده ما همه به اين مسئله مقيد بودند.

اشارهاي هم به روشهاي تربيتي ايشان كنيد. ايشان در اين باره از چه شيوههايي استفاده ميكردند؟

پدر مشغلههاي فراواني داشتند و اغلب صبح زود از خانه بيرون ميرفتند و شب ديروقت برميگشتند، با اين همه بسيار مقيد بودند به خانواده و تربيت بچهها رسيدگي كنند. يادم هست هر هفته بچهها را جمع ميكردند تا مسائلي را كه لازم بود بدانند يا در زندگي روزمره برايشان پيش ميآمد، مطرح كنند. بچهها هم سؤالات مختلفي را كه داشتند در اين جلسات هفتگي ميپرسيدند. ايشان با اينكه واقعاً وقت نداشتند، مقيد بودند حتماً اين جلسات هفتگي را بگذارند و ما را راهنمايي كنند.

اما بيشتر از حرفهايشان، رفتارشان براي ما آموزنده بود. مثلاً نماز سر وقت خواندن و تقيد به قرائت هر روزه قرآن، چيزي بود كه ما همواره ميديديم و در زندگي ما به صورت نهادينه در آمده بود. شيوه تربيتي ايشان غالباً غيرمستقيم بود و به همين دليل هم روی ما تأثير زيادي ميگذاشت. خوشبختانه خود ما هم در زندگي همين شيوه را دنبال ميكنيم.

اگر از ايشان درخواستي ميكرديد و صلاح نميدانستند برآورده كنند، مخالفتشان را چگونه ابراز ميكردند؟

يادم نميآيد خواستهاي داشته باشم كه ايشان قبول نكرده باشند. شايد علتش اين بود كه روحيه بسيار بازي داشتند و راحت با مسائل برخورد ميكردند. معمولاً قبل از اينكه اعلام نياز كنيم، اگر چيزي را به صلاح ميدانستند براي خانواده تأمين ميكردند. در دوراني كه نزديك به انقلاب بود و خانوادههاي زيادي تلويزيون نداشتند، ايشان براي ما تلويزيون خريده بودند. طوري با ما رفتار ميكردند كه هيچوقت احساس محروميت نميكرديم كه در بيرون از منزل به دنبال برآوردن نيازهاي خود باشيم. همانطور كه اشاره كردم پدر مشغلههاي فراواني داشتند، با اين همه هيچوقت برنامه سفر تعطيل نميشد يا اگر يكي دو روز تعطيل بود، هميشه ما را براي تفريح بيرون ميبردند.

خوشبختانه چون پدر هميشه با مردم ارتباط داشتند و بسيار صميمي و مردمي بودند، مردم ايشان را دوست دارند و هنوز بعد از گذشت سالها وقتي متوجه ميشوند فرزند ايشان هستيم، زياد لطف ميكنند.

از رفتارهاي اجتماعي ايشان چه خاطراتي داريد؟

چون از همه فرزندان كوچكتر بودم، اغلب همراهشان ميرفتم و از نزديك شاهد رفتارهاي اجتماعي ايشان بودم. پدر بسيار مقيد بودند در ايام محرم و فاطميه، در مراسم منازل علما شركت كنند. خود ما هم در دهه دوم فاطميه، به مدت سه شب مراسم روضهخواني داشتيم. ايشان قبل از انقلاب معمولاً ممنوعالمنبر بودند، ولي باز هم صحبت ميكردند. غير از قرائت قرآن، بسيار مقيد به برگزاري جلسات درس اخلاق بودند. بعد از انقلاب در حزب جمهوري اسلامي در ساعت هفت صبح كلاس اخلاق ميگذاشتند و اقشار مختلف مردم در آن شركت ميكردند و در بازگشت از يكي از همين كلاسها هم بود كه شهيد شدند.

رفتارشان در خانه چگونه بود؟

در ايام هفته كه گرفتاريهاي مختلف واقعاً به ايشان فرصت نميداد در خانه باشند، ولي همانطور كه اشاره كردم حتماً آن جلسه هفتگي را ميگذاشتند. به سفر و تفريح براي خانواده مقيد بودند و تا جايي كه ميسر بود، امكانات تفريحي و مسافرتي را براي خانواده فراهم ميكردند. در امور منزل هم تا جايي كه فرصت داشتند، به مادرمان كمك ميكردند.

به سفر اشاره كرديد. به نظر ميرسد حداقل قبل از انقلاب، ايشان در شهرهاي مختلفي زندگي ميكردند. اينطور نيست؟

بله، ايشان هميشه براي سخنراني به شهرهاي مختلف دعوت ميشدند. شناسنامه ما خواهر و برادرها در شهرهاي گوناگون صادر شده است! دو تا از خواهرهايم در بهشهر به دنيا آمدهاند، يكي از برادرهايم در سرخس و يكي از خواهرهايم در قم! همين نشان ميدهد پدر قبل از انقلاب، به شهرهاي مختلف ميرفتند و گاهي خانواده را همراه ميبردند.

از روزهاي قبل از انقلاب خاطرهاي داريد؟

بله، با اينکه خيلي كوچك بودم، ولي صحنههاي ملاقات با پدر در زندان را به ياد ميآورم. ايشان مدتي در زندان وكيلآباد بودند و چند روز در ميان، به خانواده اجازه ملاقات ميدادند. زندان هم وسط بيابان بود و مخصوصاً زمستانها، مجبور بوديم مسيري طولاني را پياده طي كنيم. گاهي هم صداي زوزه شغال ميآمد و حسابي ميترسيديم! با اين همه مشقت وقتي به زندان ميرسيديم، گاهي اجازه ملاقات نميدادند. چيزهايي از صحبت كردن با پدر در زندان يادم هست. يك بار داشتم در كوچه بازي ميكردم كه پدر بعد از دو سال كه در زندان بودند به خانه برگشتند. از دستگيري پدر هم تصوير مبهمي در ذهنم هست. پدر در خانه نبودند و ساواكيها وارد خانه شدند و همه جا را گشتند! مادرم تعدادي اعلاميه را در قابلمهاي در كمد، در زيرزمين پنهان كرده بود. پدر كه آمدند به ساواكيها گفتند: اجازه بدهيد لباس عوض كنم و همراه شما بيايم و به اين بهانه آمدند و مداركي را كه در جيب لباسشان بود به مادرم دادند.

پس مادرتان هم اهل مبارزه بودند؟

قطعاً اگر زني با شوهرش همراهي نكند، او نميتواند بار مبارزات را يك تنه به دوش بكشد. در تمام مدتي كه پدر در زندان يا تحت تعقيب بودند، در واقع مادر مسئوليت بزرگ كردن ما را به عهده داشتند. تحمل نگراني و شرايط مشكل مالي - بيآنكه هيچيك از ما متوجه كمبودها شويم- كاري بود كه هر كسي از عهده آن برنميآيد. موفقيت در مبارزات، جز با كمك مرحومه مادرم براي پدر ميسر نميشد.

اشاره كرديد به عنوان فرزند كوچك خانواده، زياد همراه پدرتان ميرفتيد. از آن روزها چه خاطراتي داريد؟

من هم با پدرم خيلي مأنوس بودم و هم به خاطر شرايط سني، اين امكان برايم فراهم شده بود. ايشان هم هر جا كه امكان داشت مرا با خود ميبردند، از جمله دفتر حزب جمهوري كه زياد با ايشان ميرفتم. در آنجا افراد زيادي براي رفع مشكلاتشان به پدر مراجعه ميكردند و ايشان هم هر كمكي كه از دستشان برميآمد، انجام ميدادند. يكي از همكاران ما به من ميگفت: پدرم براي خريد خانه به آنها كمك كرده بود. ميگفتند: پدرشان فوت كرده بود و خانواده درآمد متوسطي داشت و مادرشان نتوانسته بود مشكلاتش را حل كند. يك روز به حزب جمهوري ميرود و مشكلاتش را به پدر ميگويد و ايشان هم در خريد خانه كمكشان ميكنند.

پدر بسيار تأكيد داشتند با مردم فاصله نداشته باشند و هيچوقت هم مردم را دستهبندي نميكردند. ترورهاي سال 1360 باعث شده بود براي مسئولان محدوديتهايي به وجود بيايد، ولي ايشان زير بار محدوديتها نميرفتند و از جمله اينكه از ماشين ضدگلوله استفاده نميكردند و ميگفتند: دوست ندارم از مردم جدا بيفتم! مخصوصاً جاهايي كه پدر براي سخنراني ميرفتند، خيلي دوست داشتم همراهشان بروم و شخصيتهاي مختلفي را كه براي شنيدن سخنرانيهاي ايشان ميآمدند، ببينم. سن كم اين امكان را به من نميداد مطالبي را كه ايشان ميگفتند درك كنم، اما شور و هيجاني كه در لحن ايشان وجود داشت، برايم جالب بود. مردم هم بارها و بارها تكبير ميگفتند و متوجه ميشدم آنها هم به هيجان ميآمدند.

پدر هميشه نسبت به زمان خود جلوتر بودند و تحليلهاي جالبي از منافقين، بنيصدر، اسرائيل، جنگ و مسائل سياسي روز ايران و دنيا داشتند و زودتر از ديگران متوجه بسياري از مسائل ميشدند. پدر در اوايل كار با بنيصدر همراهي كردند، ولي وقتي به ماهيت او پي بردند، جزو اولين كساني بودند كه خطر وجودش را احساس و نظر خود را آشكارا در سخنرانيهايشان اعلام كردند.

اشاره كرديد در خانه روضه داشتيد. خودشان منبر ميرفتند؟

اگر ممنوعالمنبر نبودند بله، ولي چون اغلب ممنوعالمنبر بودند، از ديگران دعوت ميكردند. گاهي هم مأمورين ميريختند و مانع برگزاري جلسات ميشدند. اين مجالس روضه، مخصوصاً در دوراني كه درگيريهاي سياسي وجود داشت، در واقع مجالس مبارزاتي بودند و به همين دليل هم مردم با شور و علاقه زيادي ميآمدند و چون خانه بزرگ نبود، در حياط و حتي كوچه مينشستند. گاهي كه درگيريهاي سياسي خيلي شديد ميشد، جمعيت مستمع به هزار نفر هم ميرسيد.

آيا افراد خانواده براي شهادت ايشان آمادگي داشتند؟

بله، هميشه اين احساس را داشتيم كه ايشان شهيد خواهند شد. يكي دو ماه قبل از شهادت ايشان، آقاي كامياب از دوستان نزديكشان در حزب جمهوري بيرون از محل حزب شهيد شدند. يادم هست همراه پدر براي تشييع جنازه ايشان رفته بوديم و تمام مدت فكر ميكردم اگر اتفاقي براي پدرم بيفتد، چه خواهم كرد؟ با آن سن كم اينطور فكر ميكردم. قطعاً بقيه اعضاي خانواده بيشتر از من اين خطر را احساس ميكردند و آمادگي داشتم، مخصوصاً كه چندين بار به اطرافيان پدر حمله شده بود! همه هم به پدر هشدار ميدادند بيشتر از خودشان مراقبت كنند و چند محافظ در اطراف خود داشته باشند. قطعاً خود پدر هم خطر را احساس ميكردند. با اين همه از داشتن محافظ و ماشين ضد گلوله ابا داشتند. اواخر بالاخره راضي شده بودند سوار ماشين ضدگلوله شوند كه پيش از آن به شهادت رسيدند. پدر معتقد بودند اين مراقبتها و محافظتها سبب دوري از مردم ميشود و اين را دوست نداشتند. پدر يك پيكان قرمز داشتند. يادم هست صبحها كه ميخواستيم برويم، گاهي روشن نميشد و آن را هل ميداديم!

چگونه از شهادت ايشان باخبر شديد؟

در مدرسه بودم كه از دفتر آمدند و صدايم زدند. همه هم ميگفتند: نگران نباش، چيزي نيست! يكي از پاسدارهاي پدرم آمد و مرا به خانه برد و متوجه شدم پدرم شهيد شدهاند.

از روزهاي بعد از شهادت پدرتان، ملاقات با امام و بعدها مقام معظم رهبري چه خاطراتي داريد؟

سخنراني حضرت امام در روز شهادت پدرم را هرگز از ياد نميبرم. ايشان با عبارات ماندگاري درباره پدر صحبت كردند. اين صحبتهاي امام بسيار براي ما گرامي و آرامشبخش بود. جمعيت زيادي هم براي تشييع جنازه آمده بودند كه واقعاً برايم حيرتانگيز بود. با توجهي كه امام به پدرم كردند و با آن سيل جمعيتي كه براي تشييع آمدند و با تحليلهايي كه از خدمات پدر شد، در همان سن و سال كم متوجه شدم پدر چه جايگاه والايي در بين مردم داشتند. پس از شهادت پدر سه بار با امام ملاقات داشتيم كه جزئيات آنها در خاطرم مانده است. قبل از شهادت پدر هم دو بار به ملاقات امام رفتيم. يك بار همان اوايلي بود كه امام تازه به ايران تشريف آورده و در مدرسه رفاه بودند. صبح زود بود و امام از پلهها پايين آمدند و با پدر سلام و احوالپرسي كردند. ملاقات بعدي هم در قم بود كه همه اعضاي خانواده به ديدار امام رفتيم. مقام معظم رهبري هم كه بهواسطه سابقه طولاني دوستي با پدر لطف خاصي به ما دارند و همواره ما را مورد عنايت ويژه قرار ميدهند.

و سخن آخر؟

بايد قدر بزرگان انقلاب و كساني را كه براي به ثمر رسيدن انقلاب زحمت كشيدند بدانيم و ياد و خاطرهشان را زنده نگه داريم و خدمات و شخصيت آنها را به نسل جوان بشناسانيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار