فرانك آندرود با بازي كوين اسپيسي كه يك نماينده مجلس و از رهبران حزب دموكرات است كمك شاياني به پيروزي رئيسجمهور امريكا در انتخابات داشته است، اما ناگهان به رغم قول قبلي، او از انتصاب در سمت وزيرخارجه كنار گذاشته ميشود و اين موضوع باعث عصبانيت شديد فرانك ميشود و او با تمام توان در انتقام از دولت و پيشرفت در هرم قدرت ايالات متحده سعی ميكند.
هدف وسيله را توجيه ميكندشايد اگر قرار بر آن ميشد تا يك كشور مخالف سياستهاي امپرياليستي امريكا، سريالي را در نقد سيستم سياسي حاكم بر آن توليد كند نميتوانست عمق فساد و نفاق سياستمداران و سياستهاي اين كشور را با اين دقت و ظرافت به صحنه درآورد. شخصيت اصلي داستان كه يك فارغالتحصيل دانشكده نظام و همسر يك زن متمول و اشرافزاده است، اكنون نماينده مجلس امريكاست، ولي اين جايگاه هوس قدرت او را ارضا نميكند، پس براي رسيدن به كاخ سفيد آماده ميشود.
دروغ، نفاق، فساد اخلاقي، نداشتن اعتقادات ديني و آدمكشي ويژگيهايي از سيستم دولت ايالات متحده امريكاست كه گويي تمام آنها در شخصيت فرانك يكجا جمع شده است. او براي رسيدن به اهدافش هيچ محدوديت يا خط قرمزي ندارد، از دروغ و نفاق بين همحزبيهايش تا قتل انسانهاي ديگر. براي فرانك هيچ ارزش ديني يا حتي اخلاقي وجود ندارد، مگر اصول شخصي خودش كه معيار ارتباطش با ديگران است. او هيچ ابايي از توهين به مقدسات و ارزشهاي ديني و انساني ندارد و دروغ ابزار اصلي پيشبرد اهدافش است، حال تصور كنيد شخصي با اين صفات و ويژگيهاي اخلاقي به سمت رياست جمهوري امريكا رسيده است، در مراسمات و نطقهاي مختلف در مورد مفاهيمي مثل برابري، حقوق بشر، آزادي بيان و عدالت سخنراني ميكند و مردم هم براي او كف ميزنند و هورا ميكشند، براي مخاطب اين حس دوگانگي و ريا گاهي تهوعآور است، اين همه تناقض و نفاق، مگر ميشود؟
يك تم سياسي آنقدري براي مخاطب عام موضوع جذابي نيست كه بتواند آن را مشتاق پيگيري يك سريال كند، پس نويسندگان با كار دشواري روبهرو هستند. نويسندگان اين مجموعه به خوبي توانستهاند با خلق خط داستاني مناسب و ديالوگهاي جذاب يك تريلر سياسي متفاوت را شكل بدهند. بازي باورپذير بازيگران اصلي از جمله كوين اسپيسي و رابين رايت به خوبي حس انزجار را نسبت به رفتارشان در مخاطب ايجاد ميكند ولي همزمان مخاطب از آنها متنفر نميشود!
فريب آزادي بيانراز ساخت و نمايش مجموعههايي با اين مختصات انتقادي از ساختار سياسي و هيئت حاكمه در چيست؟ آيا بازتاب عملي از شعارهاي جذاب و فريبنده نظام سرمايهداري درباره آزادي بيان و انتقاد است؟ آيا سيستم ليبرال دموكراسي همچنين نقدهايي از بيرون اردوگاه خود را هم ميپذيرد؟ بررسي سير عملكرد حكومتهاي مذكور نشان ميدهد ساخت آثارانتقادي همچون «خانه پوشالي» نه از روي انتقادپذيري كه بيشتر محض پز آزادانديشي و همچنين تخليه رواني برخي گروههاي اجتماعي نسبت به انتقادات آنها درباره سياستمداران ايالات متحده است، روشي كه بهجز كاركرد رياكارانه خود باعث جلوگيري از سرريز شدن احساسات و انتقادات جامعه از سيستم شده است و از خروشهاي اجتماعي و حتي رخ دادن انقلاب عليه قدرت حاكم جلوگيري ميكند.
در اين سريال نه خبري از صحنههاي مهيج اكشن مرسوم در هاليوود است و نه جذابيتهاي عامهپسند مجموعههاي امريكاي لاتين، پس رمز موفقيت اين مجموعه در چيست؟ شايد علاوه بر بازيهاي فوقالعاده و فيلمنامه و خط داستاني قدرتمند كه يكي از دلايل موفقيت اين مجموعه است بتوان با همذاتپنداري و ملموس بودن اتفاقات اين سريال براي مخاطبان و مقايسه آن با رويدادهاي واقعي از فضاي سياسي ايالات متحده و خصوصاً فساد جاري در كاخ سفيد، داستان اين سريال را نه يك قصه تخيلي كه يك داستان نزديك به واقعيت دانست.