کد خبر: 808160
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
واقعيت‌هاي تأثيرگذار كنكور بر جامعه
انتخاب رشته تحصيلي موضوعي بسيار مهم و سرنوشت‌ساز است كه افراد معمولاً در آغاز سنين جواني و كم‌تجربگي آن را پشت سر مي‌گذارند...
ريرا پرتوي
انتخاب رشته تحصيلي موضوعي بسيار مهم و سرنوشت‌ساز است كه افراد معمولاً در آغاز سنين جواني و كم‌تجربگي آن را پشت سر مي‌گذارند. در سنيني كه چيز زيادي از واقعيت‌هاي بازار كار نمي‌دانند يا تصور صحيحي از توانايي‌هاي خود ندارند يا به دليل همين تجربه و استقلال رأي اندك گاه با رايزني‌ها و توصيه‌هاي درست يا غلط اطرافيان، صرف شنيده‌ها و مصاديق محدود، دست به انتخاب رشته‌اي گاه مغاير با علاقه و استعداد خود مي‌زنند.


در كشور ما همچون انتقادات بسيار ديگري كه مي‌توان به نظام آموزشي گرفت، پروسه انتخاب رشته هم خالي از عيب نيست و قوانين محدود‌كننده و ساختار بازنگري نشده نظام آموزشي در بسياري موارد كيفيت و مطلوبيت را قرباني مي‌كند.


داوطلب جوان 18، 19 ساله بايد به رغم تمام ابهامات و سؤال‌هاي ذهني مثل اينكه آيا من استعداد لازم براي موفقيت در اين رشته را دارم؟ آيا انتخاب من بايد بر مبناي علاقه شخصي‌ام باشد يا درآمدزايي؟ آيا وجهه اجتماعي اين رشته براي من قابل قبول است؟ و پرسش‌هاي متعدد ديگر براي زندگي و آينده خود تصميم بگيرد و گزينه‌اي را انتخاب كند كه لزوماً براي همه داوطلبان مبتني بر ميل باطني و علاقه و استعداد ذاتي‌شان نيست. و هستند بسياري از خانواده‌ها كه از ابتدا به گونه‌اي به ذهن فرزند خود جهت مي‌دهند كه بايد رشته‌اي را انتخاب كند كه به اصطلاح نان داشته باشد و علاقه را بايد گذاشت در كوزه و آبش را خورد!


از طرف ديگر سيستم آموزشي كشور ما نيز به گونه‌اي نيست كه استعداد‌ياب و استعداد‌پرور باشد و از ابتدا روي كشف تفاوت‌هاي فردي و ظرفيت‌هاي منحصر به فرد دانش‌آموزان كار كند تا وقتي كه دانش‌آموز پا به دوران دبيرستان گذاشت، با توجه به سابقه‌اي كه در مدرسه داشته، بداند كه در كدام حوزه بهتر و قوي‌تر است. اين آسيب بسيار بزرگي است، چراكه همه سرمايه‌گذاري‌هاي انجام شده توسط نظام آموزشي و خانواده و تلاش فردي مي‌تواند با يك انتخاب غلط به پايين‌ترين سطح بهره‌وري منجر شود و اين براي يك كشور در حال توسعه آسيبي جدي است كه سرعت رشد و پيشرفت كشور را كند مي‌كند. مادامي كه ملاك خانواده‌ها و ديدگاه كلي جامعه بر اين است كه تو بايد دكتر و مهندس و وكيل شوي تا چيزي شده باشي و به اصطلاح آدم حسابي به شمار بروي، و متأسفانه شاهد هستيم كه ريشه اين نگاه غلط با رشد جامعه و گذر زمان نخشكيده است، و شاهد موارد بي‌شمار از اتلاف وقت و انرژي و انگيزه در مسير‌هاي اشتباه هستيم، مسيري كه لزوماً براي همه آدم‌ها يك شكل و يكسان نيست.


اين در حالي است كه در بسياري از كشور‌هاي اروپايي دانش‌آموزان پس از پايان دوره دبيرستان وارد كالج‌هاي دو ساله‌اي مي‌شوند تا در اين مرحله علاقه‌شان مشخص شود! يعني به همه دانش‌آموزان فارغ‌التحصيل دوره دبيرستان دروس اصلي رشته‌هاي دانشگاهي در حوزه علوم انساني يا رياضي يا علوم تجربي ارائه مي‌شود و در اين دوره دو ساله افراد مي‌توانند با كشف استعداد و مهارت‌ها و علايق خود حوزه مربوطه را انتخاب كنند و مثلاً وارد دانشكده پزشكي يا فني و مهندسي يا غيره شوند، افزون بر اينكه خود دوره 12 ساله ابتدايي و متوسطه نيز در اين كشور‌ها بسيار خلاقانه‌تر و بالنده‌تر از سيستم آموزشي كشور ماست.





آنان نمي‌دانند چه رشته‌اي بخوانند!




دكتر، مهندس يا نظريه‌پرداز علوم انساني؟


محمدرضا سلطانلو مشاور تحصيلي مي‌گويد: در سيستم آموزشي كشور ما، به خصوص در چند سال اخير كه مشاغل و درآمد‌ها در حوزه درمان، پزشكي و پيراپزشكي افزايش پيدا كرده نگرش شغلي و اقتصادي سبب شده كه دانش‌آموزان قوي در درجه اول رشته علوم تجربي را انتخاب كنند، بعد از آن علوم فني و مهندسي و بعد از آن فني و حرفه‌اي، كاردانش و علوم انساني. تا جايي كه مي‌بينيم تعداد داوطلبان رشته علوم تجربي تقريباً با مجموع داوطلبان تمامي گروه‌هاي آزمايشي ديگر برابر است. اين در حالي است كه زيربناي توسعه يك كشور نيازمند نظريه‌پردازان و مديران و اقتصادداناني است كه در رشته‌هاي علوم انساني تحصيل كرده‌اند، اما امروزه مي‌بينيم كه اكثر پست‌هاي مديريتي و اقتصادي در رده‌هاي مختلف در دست تحصيلكردگان رشته‌هاي فني و مهندسي است. حال آنكه علوم انساني بايد نظريه‌پردازان و نخبگان اجتماعي را پرورش دهد و علوم فني و مهندسي بازوي اجرايي صنعت را.


وي همچنين به ورودي بالاي دانشگاه‌ها انتقاد كرده و مي‌گويد: اين پذيرش پر‌تعداد دانشجو در رشته‌هاي مختلف، بدون مهارت‌آموزي لازم سبب جدي‌تر شدن بحران بيكاري و مواجهه با تعداد بالايي تحصيلكرده بيكار غيرمتخصص و البته متوقع مي‌شود كه خود زمينه چالش‌هاي اجتماعي بعدي را فراهم مي‌كند و تا زماني كه معضل اقتصاد و اشتغال حل نشود اين چرخه غلط ادامه پيدا مي‌كند؛ همچنان دانشگاه‌ها متناسب با نياز‌هاي بازار كار نيروي متخصص تربيت نمي‌كنند و در اين بين استعداد‌ها نيز به شكل مؤثر پرورش داده نمي‌شوند.

والدين و انتخاب رشته فرزندان


سلطانلو در خصوص هدايت و توصيه‌هاي خانواده براي تعيين رشته مي‌گويد پدر و مادر‌ها را مي‌توان به سه دسته تقسيم كرد، دسته‌اي شايد اطلاعات چنداني در خصوص چند و چون رشته‌هاي مختلف و بازار و آينده آن‌ها نداشته باشند ولي اهل تحقيق و مشورتند و مي‌توانند راهنمايي‌هاي مفيد در اختيار دانش‌آموز قرار دهند، دسته دوم والديني هستند كه تمكن مالي يا موقعيتي خاص دارند و در صورتي كه فرزندشان در رشته خاصي تحصيل كند كه نياز به اين شرايط وجود داشته باشد مي‌توانند او را تأمين كنند و دسته سوم خانواده‌هايي هستند كه به رغم اينكه اطلاعات صحيح و درك واقعي از موقعيت و آينده يك رشته ندارند، صرف ديده‌ها و شنيده‌ها توصيه‌هايي ارائه مي‌كنند، كه البته نحوه مواجهه با هر يك از اين سه گروه والدين متفاوت است.


او اضافه مي‌كند: نظر شخصي من اين است كه پسران در انتخاب خود اولويت را بر بازار كار و آينده شغلي قرار دهند و بعد فاكتور علاقه، چراكه قرار است در آينده مسئوليت تأمين مالي خانواده خود را به عهده بگيرند اما براي دختران اين امكان وجود دارد كه اول بر حسب علاقه‌شان دست به انتخاب بزنند. با اين وجود به خصوص در چند سال اخير شاهد هستيم كه ميل دختران به آزادي‌هاي اجتماعي و اقتصادي و تحصيل در شهري غير از شهر محل زندگي‌شان سبب شده كه خيلي از داوطلبين دختر نيز معيار درآمد‌زايي را در اولويت لحاظ كنند.


اول علاقه، دوم...


ستاره دختر 22 ساله‌اي است كه وقتي 15 ساله بود وارد هنرستان شد و رشته الكترونيك را، آن طور كه خودش مي‌گويد، به علت عدم ظرفيت بقيه رشته‌ها و زمان اندك باقيمانده تا شروع سال تحصيلي و همچنين القا و تأييد اطرافيان انتخاب كرد، و بعد از گرفتن ديپلم، هنگام ورود به دانشگاه گزينه ديگري به جز الكترونيك برايش وجود نداشت. ستاره بعد از گذراندن شش ترم از دانشگاه انصراف داد و رشته مهندسي را رها كرد و مجدداً در كنكور گروه علوم انساني شركت كرد و رشته فلسفه را انتخاب كرد. او مي‌گويد آن زمان كسي تشويقش نكرده بود كه به سراغ علاقه خود برود ولو از منظر اجتماعي جزو رشته‌هاي برتر نباشد.


او مي‌گويد مطمئنم اگر از رشته مهندسي فارغ‌التحصيل هم مي‌شدم روحيه كار كردن در بازار آن را نداشتم و كارم همراه با نارضايتي بود و با علاقه‌اي كه اكنون به فلسفه دارم دنبال آن نمي‌رفتم. ستاره ادامه مي‌دهد كه 90 درصد اطرافيان وقتي از تصميم من مطلع شدند چهره در هم كشيدند، انگار آخرين چيزي كه دنيا به آن نياز دارد فلسفه است و همه مهندس‌هاي الكترونيك بعد از گرفتن مدرك در ماكروسافت استخدام مي‌شوند! او ادامه مي‌دهد: هيچ رشته و زمينه تحصيلي‌اي بد نيست اما آدم خودش را مي‌طلبد، شما نمي‌توانيد استعداد يا عشق را توليد كنيد، شما مي‌توانيد آن را رشد و پرورش دهيد و قدم قبلي اين است كه بپذيريد همه جامعه نبايد يك شكل و يكسان باشد و جامعه زيبا و متوازن جامعه‌اي است كه از همه تخصص‌ها استفاده كند و براي آن‌ها ارزش و پايگاه قائل شود.


از اين نمونه مكرر شنيده‌ايم، كه فرد به رغم صرف وقت و هزينه و انرژي از يك نقطه تصميم به بازگشت مي‌گيرد تا مسير را اين بار به شكلي ديگر طي كند. از سوي ديگر خيلي از ما در ميان دوست و آشنا ديده‌ايم افراد فارغ‌التحصيلي را كه حتي شايد تا مدارج بالاتر از كارشناسي نيز در رشته‌اي تحصيل كرده‌اند كه علاقه چنداني به آن نداشته‌اند يا اكنون در حوزه‌اي غيرمرتبط به كار مشغولند يا كج‌دار و مريز سر مي‌كنند، كه اين خود سبب به حداقل رسيدن انگيزه و خلاقيت در كار مي‌شود. علي از آن دسته فارغ‌التحصيلاني است كه بدون شناخت و علاقه وارد دانشگاه شده، او خود در مورد انتخاب رشته و ادامه تحصيلش در دانشگاه مي‌گويد: من موقع ورود به دانشگاه علاقه چنداني به رشته‌ام نداشتم. در دبيرستان بنا به اصرار و تأكيد مشاور مدرسه به نوعي مجبور به انتخاب رشته تجربي شدم و چون نتوانستم در رشته‌هاي علوم پزشكي قبول شوم و از سويي پذيرش‌ها هم در آن زمان كمتر بود، به خاطر ترس از آن كه ديگر نتوانم به دانشگاه بروم، رشته‌هايي را كه به آنها بي‌علاقه بودم هم در دفترچه انتخاب رشته وارد كردم و در نهايت در رشته‌اي قبول شدم كه خيلي با آن غريبه بودم و علاقه‌اي به آن نداشتم. اگر چه در نهايت دوران دانشگاه را با موفقيت به پايان رساندم اما نه تنها در پايان دوره علاقه‌مند نشدم، بلكه حتي كاري هم متناسب با رشته‌ام پيدا نكردم. شايد هم به نوعي خودم مقصر بودم چون تحقيق كافي انجام نداده بودم. رشته‌هاي زيادي اكنون در دانشگاه‌ها تدريس مي‌شوند كه بازار كاري ندارند و اگر هدف از تحصيل فقط اشتغال باشد افراد زيادي با مشكل مواجه مي‌شوند. در حال حاضر و پس از گذراندن دوره‌هاي آموزشي متناسب با علاقه‌مندي‌ام توانستم شغل دلخواهم را پيدا كنم، اما تحصيلات آكادميك مربوط به آن را ندارم.


كنكور، فراتر از كنكور


الهام نظري جامعه‌شناس و كارشناس ارشد مطالعات فرهنگي در باره كنكور مي‌گويد: در اغلب پژوهش‌هايي كه تا‌كنون با موضوع كنكور انجام شده، اين پديده به چشم يك آزمون ديده شده است، حال آن كه در خصوص كيفيت طراحي سؤالات، بهينه شدن سنجش داوطلبان، علل قبولي يا شكست در كنكور، عوامل مؤثر در انتخاب رشته و... مطالب زيادي وجود دارد. فراتر از اين موضوعات، مشاهده مي‌شود كه كنكور پديده‌اي بسيار گسترده‌تر از آزمون ورودي دانشگاه‌ها است. اگر زندگي روزمره، مصرف اقتصادي و فرهنگي، سبك زندگي و اوقات فراغت خانواده‌ها كنكوري شده است، اگر دامنه كنكور از سويي تا دبستان و گاه پيش‌دبستاني كشيده شده و از سوي ديگر به آزمون دكتري رسيده است، اگر انبوهي از مؤسسات ريز و درشت خصوصي و نيمه‌دولتي عهده‌دار جبران كمبودهاي نظام آموزشي، براي قبولي در كنكور شده‌اند، و اگر اقتصاد «صنعت آموزش» يا همان بازار پررونق كنكور چنان عظيم شده كه سخن از برآوردهاي چندصد ميليارد توماني به ميان مي‌آيد، آنگاه كنكور ديگر آزموني صرف نيست، پديده‌اي كلان و ساختاري است كه ناگزير زندگي بخشي از جامعه و مناسبات اجتماعي و اقتصادي را سامان مي‌بخشد.


در اين ميان برخي به كاركردهاي احتمالاً پنهان كنكور، مانند به تعويق انداختن ورود نيروي كار به جامعه اشاره مي‌كنند اما ثابت ماندن و گاه بالاتر رفتن آمار بيكاري، و نسل‌هايي كه مدام آمدند و فارغ‌التحصيل شدند و رفتند، اين كاركرد را در دم از اعتبار مي‌اندازد. درست‌تر آن است كه كنكور را ابزار مناسبي براي دولت‌ها بدانيم تا در كمبود فرصت‌هاي شغلي و تحصيلي، بار موفقيت يا شكست افراد را برگردن خود آنها بيندازد. اما غافل از آنكه سيل جمعيتي كه هر ساله در مقاطع مختلف ناكام و سرشكسته از نبرد كنكور بيرون مي‌آيند، وقتي در گذر ساليان انباشته مي‌شود، خود به معضلي براي دولت تبديل مي‌شود.


اين جامعه‌شناس در پاسخ به اين سؤال كه تفاوت الگوي نگرش ما و كشورهاي غربي به مقوله‌اي چون آزمون ورودي دانشگاه در چيست؟ مي‌گويد: اين تفاوت را بايد در رويكرد ما نسبت به دانش جست‌وجو كرد. كنكور با تجزيه علم به جزئي‌ترين عناصرش، دانش را كه منظومه‌اي كلان و داراي روح و كليت است به كوچك‌ترين اجزا مي‌شكند. در اين فرآيند به افراد فقط تكنيك مي‌آموزيم تا با اين عناصر ريز كار كنند، آنها را به ذهن بسپارند و گزينه بهتر را انتخاب كنند تا بتوانند در «بازي كنكور» موفق شوند. سرانجام افرادي موفق‌ترند كه توانسته‌اند به انتقال تكنيك بپردازند نه انتقال دانش. در واقع مي‌توان گفت ما در مقايسه با جوامع پيشرو، نگاه مادي به علم داريم و كاريكاتوري از توسعه علم مي‌كشيم كه براي رسيدن به آن نيازي هم به دانش و فراتر از آن جامعه و توسعه‌اي دانش مبنا نداريم.


چه رشته‌اي كام‌مان را شيرين مي‌كند؟


دكتر متولي، روانشناس، در خصوص استعداديابي شغلي و تحصيلي مي‌گويد: در خيلي از كشور‌ها، از سنين كودكي استعداد‌هاي كودكان شناسايي و در مدارس ويژه پرورش داده مي‌شود. اين اتفاق در ايران نيز تا حدودي در مراكز آموزشي‌اي مثل هنرستان موسيقي، ورزش و غيره افتاده است اما اين شيوه متمركز هنوز چندان عمومي نشده.


او همچنين در خصوص نحوه برخورد والدين در تصميم‌گيري براي انتخاب رشته فرزندان به فرآيند مكانيسم جبران اشاره مي‌كند و مي‌گويد: در اين مكانيسم، والدين مي‌خواهند ناكامي‌ها و دست نيافتن‌هاي زندگي خودشان را در فرزندانشان به ثمر برسانند و آرزو‌هاي خود را در او متجلي ببينند كه اين نگاه طبيعتاً مردود است.


با اين حال اگر چه علاقه ركن مهمي در انتخاب است اما كافي نيست، و آنچه كه در وادي عمل مي‌تواند زمينه‌ساز موفقيت فرد شود استعداد لازم براي آن كار نيز هست.


بحث استعداد نيز نكته‌اي است كه گاهي از طرف خانواده‌ها ناديده گرفته مي‌شود و صرف اينكه چه كاري درآمد و موقعيت اجتماعي مناسب دارد يا پدر و مادر مايلند كه فرزندشان چه كاره بشود از وي مي‌خواهند كه با وجود عدم توانايي مناسب تمام تلاش خود را براي رسيدن به هدف به كار بندد. هدفي كه شايد پس از نيل به آن هم از شيريني حس رضايتمندي كام نگيرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر