انتخاب افرادي انقلابي به عنوان بازوهاي حقوقي شوراي نگهبان از آن دست موضوعاتي است كه براي برخي سران و رسانههاي جريان اصلاحات چندان اتفاق خوشايندي به نظر نميرسد. اين موضوع رويكردي منفعلانه را از اعضاي تندرو اين جريان موجب شده است. شكست پياپي برخي از اين افراد در ايجاد طيف داخل شوراي نگهبان بهسمت يك تفكر و خروج آن از حالت بيطرفي ميتواند از مهمترين علل اين واكنش باشد. افزايش زاويه ميان شعارها و نتايج عملكردي اين جريان در انتخابات مجلس شوراي اسلامي، هيئت رئيسه مجلس و در نهايت شكست اقدامات سلبي عليه دكتر كدخدايي براي ورود به شوراي نگهبان- كه نشاني از ناكارآمدي و تزلزل دروني تندروهاي جبهه اصلاحات است- جو حمايتي و جريانسازي نامطلوبي را از برخي فتنهطلبان در آن سوي مرزها پديد آورده است. قرابت زماني ميان اين پروپاگانداي تبليغاتي و انتخابات رياست جمهوري دوازدهم علامت سؤال بزرگي را براي اين كمپين حمايتي از يك حزب - و نه صرفاً يك تفكر- موجب شده است كه براي درك بهتر آن نخست بايد ديد چه چيزي موجبات افول پلكاني جريان اصلاحات شد؟
«اهرم زور و اجبار» براي عناصر درون حزبي و حتي بيروني، عدم موضع قاطع در برابر «چهرهها و حوادث فتنه 88» و «شيفت به سمت سهمخواهي از قدرت» به هر قيمتي، سه مؤلفهاي است كه اصلاحات را از درون دچار تعارض و هتريك كرده است. اين مقوله نوعي چندگانگي مسير حتي با تفاوت چرخشي 180 درجه در خط مشي افراد و سران اصلاحات ايجاد كرده است. علاوه بر عوامل درونسازماني بايد يك عامل بيروني را نيز به اين چرخه اضافه كرد كه آن تأثرات ناخوشايند اجتماعي از موتورهاي فكري برونمرزي است. اين مسئله كه به ويژه بعد از جريانات فتنه 88 موجب اختلافنظر، گوناگوني مواضع و «سردرگمي رفتاري» اين جريان شد، حاصلي جز ضعف فزاينده در كار تيمي و ناكامي در تصاحب موقعيتهاي كليدي و راهبردي براي آن به ارمغان نياورد. درحقيقت ريشه اين پارادوكسهاي رفتاري را بايد به «نبود بنياد فكري واحد و چرايي و چگونگي اصلاحات در حوزههاي مختلف» مربوط دانست. هرس نشدن عاملان فتنه از پيكره فكري و ساختاري اصلاحات و عدم موضع قاطع و روشن پيشروي جريانسازي اين افراد عليه ارزشها به ويژه نشانه رفتن ولايت فقيه - چه در داخل و چه در خارج- زمينهساز تيرگي و ابهام پيرامون اين جريان شد. عدم شفافيت و استراتژي «يكي به نعل يكي به ميخ» از سوي چهرههاي شناخته شده اصلاحات منجر به تلاشهايي براي سوءاستفادههاي مخرب از اين جناح سياسي در خارج از مرزها شد چراكه اصلاحات به عنوان پيشتاز تفكر اصلاحي در جمهوري اسلامي شناخته ميشود. اين فضاي به ظاهر حمايتي و صدالبته منفعتطلبانه درپي سكوت و انفعال دروني اصلاحات، تا بدان جا پيشروي ميكند كه عضو ارشد گروه «ايرانيان»در پاريس، طي نشستي با همفكران سعودياش از تفكر اصلاحي در كشور به عنوان مجراي اميدساز براي احياي «ايرانآباد» نام ميبرد!؟ غافل از آنكه اين دست حمايتهاي علني و غيرعلني، ميتواند تيشه به ريشه اصلاحات زده و آن را به خرابهاي در باور اجتماعي بدل كند!
بدون شك سلسله ناكاميهاي دروني اصلاحات از ديد امثال اين «جريانسازها» دور نمانده است پس به چه علت اين مواضع حمايتي با سرعت بيشتري ادامه مييابد؟ سوءاستفاده از افول اصلاحات به نفع اهدافي چون «اتهامزني به نظام و افزايش فشار» رويكرد اصلي و نه چندان مخفي اين جريان است كه در آستانه انتخابات رياست جمهوري براي همنوايي ذهن عمومي و همگرايي قدرت با خود صورت ميپذيرد. اصلاحات در صورت رغبت نشان دادن به چنين پشتوانههايي در خارج از مرزها كه به اقسام گوناگون قدرت رسانهاي مجهز هستند، عدم موضعگيري قاطع و روشن در باب اينگونه فضاسازيها و همچنين فتنه 88 - كه از حافظه تاريخي مردم پاكشدني نيست- آسيبهاي بيشماري را در آينده نزديك از سوي همين به ظاهر حاميان متحمل خواهد شد.
مهندسي فرهنگي و سياسي جامعه ايران و نيز تورق چند برگ از تاريخ اين ملت فرمول آشكاري را براي اين معادله چندمجهولي ميدهد كه حمايت رسانههاي خارجي از يك جريان داخلي در ايران هرگز موجب پيروزي، قدرتگيري يا حتي محبوبيت آن نشده است. اين فرمول فتنههاي جديدي را كه با افزايش فشار حمايتي از اصلاحات در خارج از مرزها صورت ميگيرد و شعاع فكري آن به گروهكهاي منحط فكري ميرسد نيز در بر ميگيرد، مانند اين تفكر كه «قدرت حاكمه در ايران اصلاحات را ضعيف ميخواهد چراكه شرط بقاي آن است. پس اصلاحات بايد براي قدرتگيري از حكومت عبور كند و اين مهم بدون حمايت جبهههاي بيروني امكانپذير نخواهد بود.» اين سخنان نه تنها موجب تقويت اصلاحات و تصاحب ركنهاي كليدي در جامعه نخواهد شد كه به تضعيف آن خواهد انجاميد. پرواضح است اين جريان تنها در پي آن است معبري براي «بازگشت زالومآبانه» فتنهگران و زمينهسازي براي اهداف سياسي، فرهنگي و اجتماعي آنان باز كند. بلاشك بهرهكشي از نوعي رويكرد در ايران كه بيشتر جنبه سياسي دارد و تلاش براي چرخش كامل آن به نفع خود اهدافي كاملاً روشن را براي دولت دوازدهم دنبال ميكند. آيا وقت آن نرسيده كه مواضع اصلاحات در مقابل فتنهطلبان و امثال آنان و چنين حمايتهايي كاملاً روشن شود و با يك سمت و سوي واحد فكري و رفتاري از صدمه بيشتر به اين جريان جلوگيري و از آشفتگي رها و نيز حسابشان با مردم صاف شود؟ استراتژي دنبالهدار سكوت در مقابل حامياني كه پروندهشان در فتنهسازيهاي زنجيرهاي در كشور سنگين است، ميتواند در مدت كوتاهي زنگ شمارش معكوس را براي اين جريان در جامعه انقلابي و ارزشي ايران به صدا درآورد.